به گزارش خبرآنلاین، خود شکیبا در خصوص این کتاب میگوید: «دو تخم مرغ در مه» عنوان طنزی است که در این مجموعه به فیلمسازان مطرح سینمای ایران از جمله عباس کیارستمی، مجید مجیدی، مسعود کیمیایی، ابراهیم حاتمیکیا، تهمینه میلانی و رخشان بنی اعتماد و شوخیهای گوناگونی که در فیلمهای آنها وجود دارد، پرداخته شده است.
بنا بر این گزارش، این کتاب دارای یک سوژه کلی با عنوان خرید تخم مرغ از بقالی است و هربار در این سوژه به یکی از فیلمسازان مطرح توجه و به شوخیهای گوناگونی با آثار این فیلمسازان پرداخته میشود.
در بخشی از این کتاب ـ که دارای یک شخصیت ثابت به نام «هیبت دریانی» است ـ در خصوص فیلم اخراجیها میخوانیم:
اردوگاه تخممرغی یا اخراجیها 33 و یک سوم
اثر مسعود دهنمکی (بدون دخالت دست)
تهیهکننده: کاسهدار
روز.شب.داخلی.خارجی.دَمِدری. اردوگاه. هواپیما. سکانس1، سکانس2. اصلاً مگه توفیری هم میکنه؟!
کارگردان: بچهبیاین جمع شیم، یه فیلم بسازیم گرم شیم.
شریفینیا: همه حاضرن؟
بروبچهها: بعله!
کارگردان: کمکها رسید؟
یکی از بچههای بالا: بعله!
کارگردان: پس با اجازه حبیب آقا و بزرگترها و بچههای بالا شروع میکنیم. خب حالا هرکی هرکاری دلش میخواهد بکنه.
حالا همه مشغول میشوند. هرکس هرطوری که فکر میکند بامزهتر است به پاسداشت دفاع مقدس میپردازد. حتی اگر نماها فلو باشد. اینها مهم نیست. هدف خیلیخیلیخیلی مهم است. البته وسیله را توجیه نمیکند ولی خیلیخیلیخیلی مهم است. اصلاً وسیله نیاز ندارد. فقط خیلیخیلیخیلی ارزشمند و مهم است.
***
الهیبت البعثی العفلقی یک عراقی احمق و مزدور است که مسئول انبار آذوقه در یک اردوگاه اسرای ایرانی است. از قضای روزگار و به پیشنهاد گیشه، کلیه بانمکهای سینمای ایران، فقط از روی اعتقاد و نه به دلایل مالی در آن اردوگاه اسیر شدهاند.
جماعت اسیر به سه گروه تقسیم شدهاند. باحالها، بیحالها و معلوم الحالها، باحالها همان رفقای قدیمی خودمان هستند که در سایر شمارههای «اخراجیها» آنها را دیدهایم. بیحالها جماعت افسران و فرماندهانند و معلومالحالها یک مشت خود فروخته بیوطن مطربند. حالا هر سه گروه جلوی انبار آذوقه جمع شدهاند و با صدای مرحوم نعمتاللهخان آغاسی قرهای ریز، درشت و متوسط میریزند. باحالها ریز میریزند، بیحالها، متوسط و معلومالحالها گل درشت و پشت وانتی. سیزدهبه در است و اردوگاه حال و هوایی دارد رشک باکارا و لوکولوکس.
الهیبت البعثی العفلقی لبخند میزند، ولی در کل ناراحت است. لذا باتومی که در دست دارد به نشان تهدید تکان میدهد. باتومش مثل سوسیس آلمانی تکان میخورد، این چه جنسی دارد، خدا عالم است. یکباره به میان اسرا میآید و با سوسیس آلمانی به جان آنها میافتد و همه را محکم میزند، الا حاجآقا شریفینیا. الهیبت البعثی العفلقی فیالواقع ایشان را با باتومش ناز میکند. درست مثل تونل وحشتِ سکانس ورود به اردوگاه. الهیبت خسته میشود و جلوی در مینشیند.
یکباره سیدجواد هاشمی (رکورددار شهادت در سینمای ایران) فریاد برمیکشد.
سیدجواد هاشمی: بسه دیگه. خجالت بکشین.
همه ساکت میشوند. حالا فرمانده و حاجی و سیدجواد پشت به پشت ایستادهاند و دیالوگهای آرمانگرایانه میگویند و دوربین هم دورشان میچرخد. البته هم اطرافیان آنها ثابتند، هم جماعت در سینما، ولی دوربین به هرحال میچرخد.
فرمانده: شما ایرانی هستید، لذا شرمنده شوید.
حاجآقا: از آتش جهنم نمیخواهد بهراسید، از عراقیها میخواهد بهراسید.
سیدجواد هاشمی: آره، این کارا درست نیست. مطرب بازی بده، من یه عمری توی فیلمهای جنگی شهید شدم. همه رقمه شو دیدم. این رقمشو ندیدم.
طنز های سینمایی شهرام شکیبا و شوخیهایش با سینماگران کشورمان که سال گذشته به طور روزانه در ویژهنامه خبرآنلاین در جشنواره فجر، منتشر می شد در قالب کتابی با عنوان «دو تخممرغ در مه» از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر شد.
کد خبر 43598
نظر شما