از یُمن هجوم پاکدستان
یک نقطهء آباد نداریم
تلخ است دگر مزّهء شیرین
دلگشته چو فرهاد نداریم
هرچند قفسها همه بازند
یک چلچلهء شاد نداریم
انگشت به هر نکته نهادیم
جز مشکل و ایراد نداریم
زیرا سرِ هر مَسند و پستی
ما یک نفر استاد نداریم
رفته است به تاراج خزانه
یک سکهء مازاد نداریم
می گفت که در مملکت ما
یک بچهء معتاد نداریم
میراث به جا مانده برامان
غیر از ون ارشاد نداریم
بغضی به گلو ریشه دوانده است
انگیزهء فریاد نداریم
طوری شده از غارت این قوم
دیگر سرِ امداد نداریم...
مجید مرسلی
6060
نظر شما