زینب مرتضایی:سید ابوالحسن مختاباد( به عنوان بازرس سابق و رئیس کانون پژوهشگران در دوره ۱۳۸۷ تا ۱۳۸۹) را باید یکی از ستونهای نقد خانه موسیقی در ۵ سال گذشته به شمار آورد. او درست از همان روزی که انتخابات دور قبلی را در زمستان سال ۱۳۸۹ برگزار کرد و خود به رغم اقبال اهل موسیقی در دوره بعدی نامزد هیچ کانونی نشد، به منتقدی صریح و جدی برای خانه موسیقی تبدیل شد. این انتقادات به گونهای بود که یک و نیم سال بعد هیات مدیره از او دعوت کرد تا انتقاداتش را در یک نشست مطرح کند. آن انتقادات تنها شنیده شد و به قول خودآقای مختاباد پاسخی در خور به آن داده نشد.
نماینده منتقدان نیستم/ توضیح درباره نشست با هیات مدیره خانه موسیقی
او حتی میگوید که برای رسیدگی به ماجرای کانون سازسازان از هیات مدیره و مدیرعامل خواست که اسناد مربوط به کمیته داوری را در اختیارش قرار دهند که آنها با لیت و لعل از این کار اجتناب کردند. اما همان انتقادات اندک اندک جمع شد و کاسه صبر منتقدان را از این همه بی اعتنایی لبریز ساخت و نتیجه آن شد که هیات مدیره خانه موسیقی از چند طرف مورد هجمه قرار و بحران مشروعیتی وسیع دامن آن را فرا گرفت.
منتقدان انتخابات خانه موسیقی را تحریم کردند، اما آقای مختاباد میگویدکه مخالف تحریم بود اما چون در اقلیت قرار داشت به رای اکثریت تمکین کرد.
مختاباد بعد از انتخابات خانه موسیقی تقریبا سکوت کرده و کمتر نوشتهای را از او دیدهایم که به نقد خانه موسیقی بپردازد. پرونده خانه موسیقی در این شماره بهانهای شد تا از او بخواهیم به چند پرسش ما پاسخ دهد.
طی یک سال گذشته بارها شاهد این بوده ایم که نارضایتی ها از خانه موسیقی بالا گرفته و هنرمندان صنوف مختلف را به امضای بیانیه های مختلف علیه عملکرد اعضای خانه کشانده است. در این شرایط انتخابات اخیر خانه موسیقی می توانست فرصتی برای ایجاد تغییر در این نهاد صنفی باشد، اما این اتفاق نیفتاد و تقریبا همان ترکیب قبلی برای یک دوره دیگر هم ماندگار شدند؟
چند دلیل برای این رخداد میتوان بر شمرد اگر چه من بر این باورم که روزنهای از تغییر ایجاد شده است. اما افرادی که در هیات مدیره حضور پیدا کردند، شخصا تشخص صنفی ندارند و جامعه موسیقی چیزی از آنها در خاطر ندارد که کار صنفی ویژهای انجام داده باشند. هر سه تن هنرمندان برجستهای هستند و به خصوص آقای بابایی که با هم دوستی درازدامنی داشته و داریم و انصافا علاوه برآنکه نوازنده ای چیزهدست و بینظیر است، در درک و تحلیل ردیف و نگاه تطبیقی به آن اگر نگویم بینظیر، کم نظیر است. اما حضور صنفی خاصی از چه ایشان و چه دو تن دیگر ندیدم. بنا بر این من و یا دوستانی که نگاهی واقعگرایانه به تحولات خانه موسیقی دارند از آقای بابایی و یا آقای شعاری و خانم اخوان انتظاری نداریم که تغییراتی اساسی ایجاد کنند، چون ظرفیتهای صنفی آنها را میشناسیم. اما در سوی دیگر مهم این است که انتظارات بالا رفته و هیات مدیره و بقیه ارکان خانه موسیقی مدام زیر ذرهبیناند و این همان کاری است که ما منتقدین انجام دادیم.
چرا کار به سمتی رفت که عملا انتخابات بی حضور منتقدان برگزار شد؟ آیا هنرمندان معترض در صدد ایجاد تغییر نبودند؟
نخستین و مهمترین دلیل به سقوط جایگاه نهاد دولت به عنوان نهادی بیطرف و ناظر به سمت یک نهاد سرپوشگذار بر تخلفات عدیده خانه موسیقی باز میگردد. دولت در همه جای دنیا سعی میکند خود را از مجادلات صنفی کنار بکشد و نهاد ناظری باشد و در نهایت و در مواقع ضرور و بنا بر وظیفه قانونی ورود کند. اما نگاهی به کارنامه معاونت هنری در دوره جدید نشان میدهد که ترکیب کلی معاونت بیش ازآنکه به تدبیر و بهرهگیری از راهکارهای قانونی برای حل مسائل بیندیشید به دنبال معاملات سیاسی و پنهان در پشت صحنه است تا بتواند ماجرا را مدیریت(و نه حل)کند. این گونه روش اگر در سالهای دهه هفتاد و هشتاد جواب میداد اکنون و با تغییرات شگرفی که در جامعه صورت گرفته است نه تنها جواب نمی دهد، بلکه اسباب دردسرهای فراوانی میشود.
ارزیابیهای من نشان میدهد که در این ماجرا بین وزیر و تیم مشاوران آن با تیم زیر نظر معاونت هنری اختلاف نظر وجود داشت که در نهایت نگاه معاونت وآقای مرادخانی پیروز شد.
چگونه؟
در واقع به نظر میرسد یک جور معامله سیاسی در آن بالا صورت گرفت در یک مسئله صنفی و این جاست که من احساس خطر میکنم برای دولتی که نام خود را تدبیر و امید گذاشته است. از یک سو به منتقدان قول میدهند که ما به همه امور رسیدگی میکنیم و از طرف دیگر نگاه و تصمیمات سیاسی را وارد مجادلات صنفی میکنند. در ظاهر به نظر میرسد تیم آقای مرادخانی توانستند قضیه را کنترل کنند.اما این کنترل اگر با اصلاحاتی که نیاز منتقدان است همراه نباشد، در سریعترین زمان ممکن کمانه خواهد کرد و به شدت به سمت آنها برخواهد گشت چنانکه تراشههای آن را این روزها میبینید.
شما چه دلایلی دارید که معاونت هنری را به چنین برخوردهایی متهم میکنید؟
برابر گزارش منتقدین که منتشر هم شد، دبیرخانه و مشاور عالی وزیر و آقای مرادخانی(معاون هنری وزیر) چند جلسه داشتند و همه آنها بر تخلفات خانه موسیقی و هیات مدیره قبلی انگشت تاکید نهادند. نکته جالب این است که این چند جلسه که من گزارش آن را از طریق دوست گرامیآم آقای دکتر ساسان فاطمی گرفتم( و خلاصهای از آن در صفحه گروه منتقدان و بعدها در چند بیانیه منتقدین منتشر شد) ،با هیچ واکنشی از سوی آقای مرادخانی و یا دبیرخانه موسسات فرهنگی و هنری روبرو نشد. پیش از آن در خبری بسیار کوتاه که سر وصدایش را هم درنیاوردند درگوشهآی از به گمانم بولتن فصل تابستان سال ۹۴ از قول معاونت هنری ارشاد آوردند که خانه موسیقی از نظر حقوقی مشکلی ندارد. نشستهای بعدی با آقای معاون و تیم معاونت اما نشان داد که مشکل فراوان است و تخلف فراوانتر. اما از قرار یک هماهنگی صورت گرفت که کار به سمت مجازات متخلفین جلو نرود. وگرنه من واقعا در نمییابم که آنها چگونه توانستند دو سال حضور خود را در هیات مدیره به شش سال ارتقاءدهند بدون آنکه نهادهای بالادستی این حضور را تایید کنند و تغییرات اساسنامهای قانونی باشد. چون دبیرخانه همچنان بر اصالت اساسنامه سال ۷۸ تاکید دارد که در آن دوره مدیریت هیات مدیره ۲ سال است و نه شش سال؟
با توجه به اینکه شما تجربه بازرسی در خانه موسیقی را داشته و با اتفاقات و چالش های این نهاد صنفی از نزدیک آشنا هستید، تا چه حد عملکرد مسئولان را طبق اساسنامه خانه موسیقی می دانید؟
همچنان که در بالا اشاره کردم و نیز در نوشتههای مختلفم تخلفات اساسنامهای فراوان است و این تخلفات هم مورد تایید معاونت هنری قرار گرفت و هم مشاوران وزیر و هم دبیرخانه نظارت بر موسسات فرهنگی. برای نمونه یک مورد از تخلف که به نظرم نوعی جعل در اسناد دولتی است را من در یادداشتی در سایت خبرآنلاین با انتشار سند روزنامه رسمی و تحلیل آن اوردم که متاسفانه خانه موسیقی و وکیل آنها با یک پرش سه گام بلند از روی این سند پریدند و هیچ موضعی درباره آن نگرفتندو توضیحی هم ندادند. امید که اعضای جدید هیات مدیره این مسئله را در دستور کار هیات مدیره قرار دهند و از مدیرعامل بخواهند که در این زمینه توضیح دهد.
آقایان! ما به دنبال اجرای قانون و اساسنامایم نه اخلاق؟
این سند نشان میدهد که هیات مدیره خانه موسیقی بدون تشکیل مجمع عمومی صورت جلسهای را به روزنامه رسمی فرستادند که در آن آمده است در تاریخ ۲۳ مهرماه ۱۳۹۱ مجمع عمومی خانه موسیقی تشکیل و تغییراتی بر اساس تصمیمات مجمع صورت گرفته است.
برابر این نامه که تاریخ ثبت آن یک و نیم سال بعد از برگزاری مجمععمومی(کدام مجمع عمومی؟) و در سال ۱۳۹۳ است، هیات مدیره خانه موسیقی دوره تصدی خود را به مدت ۴ سال تمدید کرده است.یعنی تا مهرماه ۱۳۹۵، و اعضای هیات مدیره و اعضای علی البدل و بازرس اصلی و علیالبدل هم در این نامه معرفی شدند که همین افرادیاند که الان جزو هیات مدیرهاند.
در حالی که همه ما میدانیم در آن تاریخ هیچ مجمع عمومی برگزار نشد و نگاهی به اخبار سایت خانه موسیقی در دو ماه قبل تا دو ماه بعد نشان میدهد که هیچ خبری و آگهیای مبنی بر دعوت از اعضای مجمع انجام نشده است. حتی یکی از افراد که نامش در این نامه آمده است گفت که اصولا از وجود چنین نامهای بیاطلاع است.
دوستان هیات نظارت بر موسسات فرهنگی و هنری در برابر چنین سندی هیچ واکنشی نشان ندادند.
اغلب اعضا معتقدند خانه موسیقی حمایتی از آنها ندارد، نه در لغو اجراهایشان، نه مشکلات معیشتی شان و ... . تا چه حد این موضوع را ناشی از وابستگی خانه موسیقی به نهادهای دولتی و یا عملکرد سیاسی آن می دانید؟
مشکل در این مسایل نیست. به باور من آنها اصولا کار صنفی عمیق و درازمدت را بلد نیستند و علاقهای هم به یادگیری آن ندارند. در کانون پژوهشگران خانه موسیقی که باید قلب و اتاق فکر اصلی این گونه مسایل باشد دو سه نفر از اعضای کانون به جای آنکه در بولتن این نهاد به اصطلاح صنفی درباره مسایل صنفی بنویسند، هر بار یک استاد قدیمی رامعرفی میکنند! خانه موسیقی به یک استراتژیست در مسایل صنفی نیاز دارد که بتواند اهداف آنها در اساسنامه را عملیاتی کرده و برای انها اولویت در نظر گرفته و سپس برنامه عملیاتی برای دستیابی به این اهداف بنویسد. در همه جای دنیا اگر کسی خودش نتواند برنامه بنویسد، یا فراخوان میدهد یا این که از بیرون کسی را با شرایطی که مد نظر دارند آورده تا این کار را انجام دهد. اگر به تاریخ ایران هم نگاه کنید این گونه بود. در دوره مشروطه وقتی خواستند در بودجه نویسی و وضع مالیات تحولاتی به وجود آورند و مدرن سازی کنند، خودشان بلد نبودند بنا بر این یک آمریکایی به نام مورگان شوستر آمد به انها یاد داد که چه کنند( اگر چه روسها اجازه نداندن ایشان کارش را تمام کند، اما همان دوره کوتاه بسیار تاثیرگذار بود) و یا در دوره امیر کبیر هم همین کار در بخشهایی صورت گرفت و کارشناسانی از خارج آمدند و برخی امور را به دست گرفتند و به ایرانیان آموزش دادند.
اما در خانه موسیقی نه خودشان این کار را انجام میدهند و نه علاقهدارند کسی دیگر این کار را انجام دهد. نمونه دم دستش همین انتخاب مدیرعامل که آدمی در عجب میماند چگونه از میان ۱۶ هزار نفر عضو خانه موسیقی یک فرد پیدا نمیشود که دوباره کلیت هیات مدیره خواهان مدیرعاملی آقای نوربخش هستند؟ نفس این کار نشان میدهد که هیات مدیره دائمی خانه موسیقی در این ۱۵ سال یک نفر را نتوانست آموزش کند و تربیت دهد که بتواند این سمت اجرایی را بر عهده بگیرد. و یا آنها هیچ اطلاعی از مکانیزمهای مدرن انتخاب افراد برای چنین سمتی ندارند.به همین دلیل عملا شده یک محفل موسیقایی که گاه گداری گپ و گفت و نالههایی از اوضاع و مصیبتهایی که بر موسیقی می رود از آنجا بلند می شود.
من میخواهم یک مثالی بزنم که اتفاقا یک پیشنهادی هم در آن هست برای هیات مدیره جدید خانه موسیقی . اخیرا لایحه برنامه ششم توسعه به مجلس داده شده است. در بخشی از این لایحه که به حوزه فرهنگ اختصاص دارد آمده است« وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مکلف است نسبت به تسهیل فرایندهای صدور مجوز و بازنگری و کاهش ضوابط و مقررات محدود کننده تولید و نشر آثار فرهنگی و هنری اقدام نماید. قوه قضائیه و نیروی انتظامی مکلفند امنیت لازم را برای تولید و نشر آثار و اجرای برنامه های فرهنگی و هنری دارای مجوز فراهم نماید و نسبت به جبران خسارت وارده ناشی از ممانعت، تحریک و یا اخلال در تولید و نشر این اثار اقدام کنند.» باید ببینیم که هیات مدیره خانه موسیقی دربرابر چنین قانون بالادستی چه اقدامات اجرایی و حمایتی میتواند صورت دهد. اگر من در خانه موسیقی کارهای بودم عملیاتی کردن این بند را در یکی از اولویتهای اصلی کار خود قرار می دادم و برایآن برنامه ریزی میکردم اما چنین خبر مهمی حتی روی سایت خانه هم نیامده است اما درگذشت عمه و خاله یک اهل موسیقی( که آن هم باید جایی در سایت داشته باشد) در سایت موجود است.
اغلب بزرگان موسیقی، افراد درآمدزا و همچنین بسیاری از پژوهشگران برجسته و اساتید دانشگاه از خانه موسیقی فاصله گرفته اند. دلیل این فاصله گرفتن را در چه میدانید؟
دلیلش روشنه. آنها نیازهایی دارند در امور صنفی که خانه موسیقی یا نمیخواهد یا توان وظرفیت پاسخگویی به این نیازها را ندارد و لذا از کانالهای دیگری این نیازها را پی گیری میکنند.
وقتی اعضای خانه در انتخابات حاضر نمی شوند و بالاخره رای گیری با حضور حداقلی انجام می شود. با این اوصاف آیا خانه موسیقی برای اعضایش مشروعیت خواهد داشت؟
اگر بخواهیم ملاک را اساسنامهای قرار دهیم که مورد تایید دبیرخانه هیات نظارت بر موسسات فرهنگی باشد نه. این هیات مدیره غیرقانونی است.
اما اگر حتی برای این هیات مدیره مشروعیتی قایل باشیم، این مشروعیت روی کاغذ و حقوقی است و نه واقعی. چرا که در انتخابات این دوره و با این همه علم و کتلی که هیات مدیره خانه موسیقی بلند کرد و خودشان هم میگفتندکه انتخابات پرشوری برگزار شده با برآوردی که من از سه تن از دوستانم در انتخابات کانونهای نوازندگان ایرانی، خوانندگان سنتی و سازسازان (به عنوان سه کانونی که در تمامی دورههای بیشترین مجامع عمومی را داشتند) به عمل آوردم، حضور اعضاء کمتر از دوره قبلی بود که من مسئول برگزاری انتخابات بودم . خوشبختانه نتایج آن دوره ( سال ۱۳۸۹) را روی سایت همشهریآنلاین در یادداشتی نوشتم. در آن انتخابات برای کانون نوازندگان ایرانی 309 رای به صندوق ریخته شد، برای کانون سازندگان ساز 238رای و برای کانون خوانندگان سنتی ۱۳۷ رای. شرکت کنندگان بقیه کانونها زیر ۵۰ نفر و حتی گاه ۳۰. شرکت کنندگان این دوره کمتر بودند .دوستان خانه موسیقی برای آنکه آبروی آنها از این تعداد شرکت کننده نرود، تعداد آرای شرکت کنندگان هر کانون را روی سایت نگذاشتند و حتی شما یک عکس هم از مجامع نمیبینید. این البته از رندیهای سردبیر سایت و بخش روابط عمومی خانه موسیقی است که گمان میکند به خانه موسیقی خدمت میکند، در حالی که تحریف حقیقت و از آن سو بیان برگزاری انتخاباتی پرشور بدون آنکه اسناد و مدارک این انتخابات پرشور را انتشار دهند بزرگترین جفا به بدنه و اعضای خانه موسیقی است. این انتخابات نه تنها شوری نداشت که بینمک بود.
دقت کنید که در دوره قبل مجموع شرکت کنندگان نوبت دوم مجامع عمومی نه کانون ۸۶۶ نفر بود و خانه موسیقی ۱۱ هزار عضو داشت.
اکنون تعداد آراء کل شاید کمتر از هفتصد باشد، با این تفاوت که برابر اعلام دبیر و مدیرعامل خانه موسیقی ۱۶ هزار نفر عضو خانه موسیقی هستند که با یک حساب سرانگشتی میتوان دریافت کمتر از
از ۵ درصد اعضاء در این انتخابات شرکت کردند. و این به این معناست که خانه موسیقی به رغم آنکه برخی از اعضای هیات مدیره و مدیرعامل و سایت خانه موسیقی منتقدان را مغرض خواندند، اما خودشان با این همه توسعه در بخش اطلاع رسانی، این توانایی و عرضه را نداشتند که یک انتخاباتی برگزار کنند که با آن دهان منتقدان را ببندند. این مشروعیت لرزان البته دست منتقدان را باز میگذارد و برخی دلسوزانی که در خانه موسیقی هستند که فکر عاجل تری کنند.
با توجه به شرایط موجود آینده خانه موسیقی را چگونه میبینید؟
آینده بستگی به نحوه برخورد با موضوعات دارد. اعضای هیات مدیره خانه موسیقی باید بدانند که مشروعیتی عملا ندارند و برای کسب اعتباری دوباره باید به سخنان مشفقانه منتقدان گوش کنند.
من خودم بر این باورم که اگر خانه موسیقی یک کمیته داوری مستقل از افراد مستقل شکل دهد و نیز به تغییرات اساسی در سایت و نحوه اطلاع رسانی و سیستم روابط عمومی خانه دست یازد، شاید در دراز مدت بتوان روزنههایی از تغییر را جست وجو کرد.
چقدر خوشبینید؟
من چندان خوشبین نیستم چرا که به این باور رسیدم که از منظر روانشناختی،افراد و دیدگاههایشان تغییر نمیکنند و ضمنآنکه شرایط اجتماعی ایران و سامانه مدیریت هنری نیز به گونهای است که اصولا افراد و جریانات مستقل را برنمیتابد. بنا بر این ما هم ازمنظر روانشناختی و هم از منظر جامعه شناختی با مشکلات ساختاری روبرو هستیم که نمیتوان آنها را به این آسانی بر طرف ساخت.
توضیح: این گفت وگو در شماره ۲۷۹ مجله پنجره و در کنار پروندهای که برای نقد خانه موسیقی در نظر گرفته شده بود منتشر شد.
دوستان دیگری چون آقایان رضا مهدوی، کامبیز روشن روان(از بنیانگزاران خانه موسیقیو مدیرعامل و رئیس سابق هیات مدیره)، محمد سعید شریفیان(مدیرعامل اسبق)، رضا مهدوی( نوازنده و مدیر سابق مرکز موسیقی حوزه هنری و عضو سابق هیات مدیره کانون مدرسان یا نوازندگان) و نیز در این زمینه با نشریه پنجره گفت وگویی انجام دادند که می توانید در سایت مشاهده کنید. گفت وگوی من اندکی کوتاه شده است که به نظرم به ضرورت صفحه بندی بود و من اصل آن را با اندکی اضافات در اینجا آوردهام.
نظر شما