۰ نفر
۴ آبان ۱۳۹۵ - ۱۲:۰۳

دل نگرانی مبهمی که در آغاز قرن بیست‌ویکم بر میلیون‌ها انسان غربی سنگینی می‌کند نه فقط به دلیل وجود بیکاری، عدم امنیت و خشونت، بلکه بیش از همه از این احساس ناشی شده است که زندگی هیچ معنی و مفهومی ندارد.

اکنون جمله «آینده‌ای در پیش نیست» شعاری است که جوانان غرب روی پیراهن های خود نوشته اند. بحرانی فراگیر وعمیق که همه باورها و یقین های انسان غربی را متزلزل ساخته است. اندره مالرو معتقد است: تمدن غرب نخستین تمدن در تاریخ است که به پرسش "معنی زندگی چیست؟" پاسخ داده است: نمی دانم! در خلال این سده، کوششهایی که برای پیدا کردن پاسخ به چنین پرسشی به کارگرفته شد به جایی نرسید آرزوی بزرگ در انقلاب روسیه، که برای دگرگون ساختن جهان و زندگی در راه تحقق آمال تحقیرشدگان و رنجیدگان بود و از جانب شخصیت هایی چون آناتول فرانس، رومن رولان، و برتولدبرشت تجلیل گردید، بالاخره از هم فروپاشید و بسیاری از فرصت ها که به عدالت اجتماعی منتهی می شد از میان رفت. انقلاب فرهنگی چین، رستاخیز گاندی، تمدنهای کهن هندی، ایرانی و چینی اگرچه بیداری هایی را در جوامع غربی موجب شدند اما گسترش بازار بود که تنها خط سیر مشخص و روشنی از این گذار تاریخی گشود و همه چیز را در کام خود فرو برد.

نه وعظ و خطابه کلیساها و نه انقلاب اقتصادی و سیاسی هیچکدام نتوانسته اند انسان و جهان را دگرگون سازند. سرانجام چنین وضعی دوران تجدد و مدرنیسم را پدید آورده است. مدرنیسم عبارت است از این تصور که علم و تکنیک، یگانه ملاک پیشرفت و ترقی است، بدین گونه این افزار نوین که"اردیناتور" یا مغز متفکر ماشینی نام دارد، پیوسته "چگونه" را پاسخ می دهد، ولی در پاسخ گویی به "چرا" ناتوان است.

بزعم گارودی مذهب، افزارهای جهان غرب را به پرتگاه می کشاند، و سیستم هایی حزبی که برنامه انسانی ندارد و سیاست برای آنان تنها راه به قدرت رسیدن است به این سقوط فرهنگی دامن می زنند. هنگامی که سخن از بحران در بلوک غرب به میان می اید، معمولاً مظاهر مادی و رفاه نسبی موجود ذهن مخاطب را معطوف جنبه های مثبت زندگی غربیان می کند اما باید اذعان کرد در بسیاری از کشورهای غربی علی رغم وجود رفاه نسبی مسائل و معظلات معنوی و فکری که ریشه در همین رفاه بی حد و حصر دارد، مولد مسائل ناهنجار اجتماعی شده است.

"کی یرکگو"ر و"هگل" در دوسوی تفکر غرب تاثیرگذارترین فیلسوفان معاصرند که از قضا مخالف هم هستند. ایمان و بی ایمانی یا دین و بی دینی به مفهوم مسیحی آن نمایانگر اندیشه این دو شخصیت تاثیرگذار غربی است و "عالیجناب هگل" اصطلاحی است که به سخره و کنایه در لفظ و نوشتار کی یر کگور تکرار شده است.. هگل در ایران شاید به کفایت شناسایی و شناسانده شده است اما کی یرکگور نه چندان . اینکه چرا چنان شده و چنین نشده مجال دیگری می طلبد. اما آگاهی از تاثیرپذیری دو شخصیت معروف در ایران" هانری کربن" و "روژه گارودی" که هر دو از کی یرکگور تاثیرپذیرفته اند مرا بر آن داشت که نگاهی به آثار و احوال این متکلم، فیلسوف و عارف دانمارکی بیندازم. شاید برای بسیاری از غربیان پاسخ معنای زندگی در آثار کی یر کگور نهفته باشد. شخصیتی که فیلسوفی چون هانری کربن چنان مجذوب و شیفته آراء و افکارش می شود که جانب شرق را در پیش می گیرد و از عرفان و الهیات اسلامی مدد می جوید تا شاید پاسخی برای پرسش های معنوی خود بیابد "کربن" علی رغم شهرت و موقعیت ویژه در فرانسه و اروپا به ایران می آید و در محضر استادانی چون جلال الدین آشتیانی -چهره ماندگار فلسفه و الهیات- شاگردی می کند چرا که کربن مستشرق است بمعنایی که سهروردی به این کلمه می دهد یعنی طالب و سالک شرق و کسی که می خواهد از غربت غربیه خویش رها شود، پیش از پایان عمر وقتی از کربن می پرسند. ذکر شما بعنوان یک عارف و صوفی چیست با تاکید می گوید ذکر من قال الباقر و قال الصادق است درک این پاسخ شاید با شناخت عقاید و نظرات کی یر کگور میسر شود آنجا که از جهش ایمانی سخن می گوید.

کد خبر 593918

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =