بنیان گذاران جامعه شناسی به بررسی پیامدهای صنعتی شدن بر حیات جوامع پرداختند و عقیده بر این است که شکل گیری و گسترش علم جامعه شناسی نیز مرهون پدیدۀ صنتعی شدن جوامع غربی و آثار اولیۀ آن بود. در واقع جامعه شناسان کلاسیک، نظاره گر گذاری بودند که با چالش هایی همراه بود و ظهور این چالش ها؛ پرسش هایی اساسی درباره نظم اجتماعی جدید ایجاد می کرد.
ماکس وبر به ویژگی های جامعه صنتعی و تفاوت های آن با جامعه سنّتی پرداخت و در این زمینه «عقلانی شدن» عرصه های مختلف زندگی را مبنا و محور تحلیل های خود قرار داد. دورکیم در شرایط جدید به تهدید نظم اجتماعی توجه کرد و پدیده های مختلف و به ویژه نقش تقسیم کار را در جامعه جدید -که او آنرا جامعه ارگانیک می نامید- بررسی نمود. اندیشمندانی همچون فردیناند توینس به دلیل تبعات صنتعی شدن که از نظر او ناخوشایند می نمود به جامعه پیشاصنتعی نگاهی نوستالوژیک یافتند و به ستایش آن پرداختند . در کل هدف از بیان دغدغه های جامعه شناسان کلاسیک، بیان این نکته است که تبعات صنتعی شدن و تکنولوژی بر حیات اجتماعی جوامع، از ابتدا مسألۀ مورد توجه جامعه شناسی بوده است.
هر چند جامعه شناسان کلاسیک عموما با رویکردی کلان به بررسی این مسأله پرداختند ولی در قرن بیستم چنین مطالعاتی همچنان در سطوح متفاوتی ادامه یافت. برای مثال برخی از جامعه شناسان به بررسی آثار اجتماعی گسترش اتومبیل بر سبک زندگی در نیمه نخست قرن بیستم پرداختند. به باور آنان"زمانی که نقل و انتقال موتوری برای نخستین بار در مقیاس عمومی در ایالات متحده و در دهه 1920 معمول شد با گذشت زمان؛ این احساس وسیعا شکل گرفت که اتومبیل به شدت در حال تغییر بافت جامعه و ارزش های فرهنگی است که دایر بر زندگی روزمره است. برای مثال مالکیت ماشین باعث کاهش حضور در کلیسا می شد، به این دلیل که ماشین به افراد اجازه می داد تا به نسبت قبل، مسافت طولانی تری را برای رفتن به گردش بپیمایند. همان طور که انتظار می رفت با توسعه اتومبیل و مالکیت خصوصی آنها، کسانی که به کلیسا می رفتند دچار چالش شدند، به این دلیل که گردش با ماشین این توانایی را به آنان می داد تا به جاهایی بروند که دوستان خانوادگی و همسایگان، قادر به مشاهده آن نبودند. انتظارات راجع به حرف شنوی از والدین و باقی ماندن تحت نظارت سابق والدین توسط این وسیله جدید حمل و نقل فروکش کرد(لیند و لیند، 1929، 1957، به نقل از انگلیس، 1391: 105) .
در همین راستا تحقیقات مختلفی درباره آثار وسایل ارتباط جمعی بر رفتارهای اجتماعی انجام شد. سینما، رادیو، تلویزیون از جمله این وسایل بود که در قرن بیستم در زمینۀ آثار آنها بر جوامع، صف بندی های مختلفی در بین اندیشمندان مکاتب مختلف ایجاد شد. پرسش اساسی در این گونه تحقیقات و بررسی ها آن بود که ظهور و گسترش وسایل ارتباط جمعی چگونه جنبه های مختلف زندگی انسان ها را دستخوش تغییر می کند و آیا مخاطبان رسانه ها با این وسایل به شکل فعالانه مواجه می شوند یا منفعلانه؟ با ظهور رسانه های جدید، این پرسش ها وارد مرحله جدیدی شد. چرا که در شرایط جدید ارتباط یکسویۀ حاکم بر رسانه های جمعیِ سنتی جای خود را به ارتباط دوسویه یا تعاملی داده و مخاطب تبدیل به کاربر شد. فعال شدن کاربران و امکان تولید پیام توسط آنان، مخاطراتی ایجاد کرد که « اثرگذاری بر زبان" یکی از آنها بود.
زبان پدیده ای پویاست. منظور آن است که تغییر و تحولات اجتماعی، پیشرفت تکنولوژی و حتی سوانح طبیعی بر تحولات زبان اثرگذار است. برای مثال پس از واقعۀ سونامی در سال 2004 ، واژه سونامی با برداشت های مختلفی در عرصه های اجتماعی، سیاسی و ادبی بکار رفت. زبان از دنیای پیرامون خود اثر می پذیرد و بر دنیای پیرامون خود اثر می نهد. در واقع نوعی تعامل میان جامعه و زبان در جریان است. وجود ویژگی پویایی در زبان است که این امکان را فراهم می آورد تا تغییرات زبانی به دوره های مختلف تقسیم شود. مسأله آن است که اینگونه تغییرات هم می تواند به غنی تر شدن زبان منجر شود و هم حاصل آن می تواند آشفتگی و فقر زبانی باشد. با رشد استفاده از رسانه های اجتماعی در زندگی روزمره، پرسش هایی جدی در خصوص آثار این تعامل بر زبان گفتاری و نوشتاری نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان طرح شد.
دغدغه و پرسش محققان و اصحاب فرهنگ آن است که آیا نوع زبان بکاررفته در رسانه های اجتماعی زمینه تخریب زبان را فراهم خواهد کرد و یا اینکه در نهایت این نوع تغییرات را باید به فال نیک گرفت و تداوم پویایی های زبانی به حساب آورد که معمولا به غنی تر شدن زبان منجر شده است. باید توجه داشت که رسانه های اجتماعی با رسانه های پیشین تفاوت هایی عمده دارند. برخی از اندیشمندان در مقابل رسانه های جمعی(Mass Media) از اصطلاح رسانۀ من(My Media) استفاده می کنند. به این معنا که در شرایط جدید، کاربر سکان هدایت و انتقال پیام را بر عهده دارد. او خود پیام را تولید و ارسال می کند. وظیفه رمزگذاری نیز بر عهده خود اوست. در وضعیت جدید، هر چند واژۀ مخاطب، جای خود را به واژۀ کاربر می دهد و دیگر شاهد انفعال مخاطب- که در بیشتر نظریه های انتقادی قرن بیستم بیان می شد - نیستیم ولی این پرسش مطرح می شود که کاربری که می تواند پیام تولید و رمزگذاری نماید چقدر دغدغه حفاظت از میراث زبانی را دارد؟ آیا ترجیج سرعت انتقال، در مقایسه با رعایت قواعد زبانی، در نهایت به ضرر زبان تمام نخواهد شد؟
این نگرانی ها از آن جایی جدی تر شد که زبان مخفی؛ یعنی زبان حاکم بر برخی گروهها و خرده فرهنگ ها، به تدریج به زبان رایج در رسانه های اجتماعی تبدیل شدند و در این میان زبان معیار در حاشیه قرار گرفت. از طرف دیگر، در اینجا ارتباط از نوع ارتباط کلامی بود ولی در قالب نوشتار ارائه می شد. از جمله پیامدهای سرعت و سهولت ارتباط در رسانه های اجتماعی، گسترش مخفّف نویسی و استفاده از نشانه های تصویری(استیکرها) در این عرصه بود. در واقع گویی فضای مجازی به تدریج فرهنگ واژگانی خود را ساخت به گونه ای که درک زبان حاکم بر این فضا برای کسانی که عضوی از آن نبودند دشوار بود. بروز چنین مسائلی در رسانه های اجتماعی غیرفارسی موجب شد تا برخی از سایت های اینترنتی هر چند ماه یکبار به انتشار واژه ها و اصطلاحات بکار رفته در شبکه های اجتماعی بپردازند و برخی از ناشران معروف نیز در کتاب های فرهنگ واژگان، هر ساله این واژه های جدید را به واژگان خود اضافه کنند.
مسأله آن بود که در این عرصه به دنبال شکاف دیجیتال ؛ که معمولا بین والدین و فرزندان وجود داشت شاهد ظهور « شکاف دیجیتال زبانی» بودیم. یعنی والدین نمی توانستند معنای برخی از مخفّف های رایج در رسانه های اجتماعی را که توسط فرزندان شان بکار می رفت درک کنند. معمولا درنگ و خاراندن سر؛ واکنش والدین به بکار گیری این مخفّف ها توسط فرزندان شان بود. آنان به هر فرهنگ لغتی هم مراجعه می کردند معنی کلمات را نمی یافتند و بعد از مدتی به این نتیجه می رسیدند که فرزند آنان تنها مرجع برای کشف معانی کلمات است! مثلا (LOL) به معنای " خیلی خندیدم" ، (ROFL) به معنای "غلت زدن روی زمین و خندیدن" ، (LMK) به معنای "به من بگو" و (F2F) به معنای چهره به چهره از آن جمله بود. همچنین آنان شاهد بودند که برخی از کلمات، در معانی و منظورهای جدیدی بکار می رفت. مثلا کلمه تشنه(Thirsty) در مورد کسی بکار می رفت که تشنۀ جلب توجه دیگران است. برخی از کلمات نیز نه به شکل مخفف بلکه به شکل دیگری خلاصه می شد. مثلا کلمه (neighbourhood) به معنای محله به شکل (Hood) نوشته می شد. دلیل برخی از این مخفّف/کوتاه نویسی ها تحت تأثیر محدودیت های ابزارهای ارتباطی بود. برای مثال محدودیت شبکه اجتماعی توئیتر برای ارسال تنها 140 کلمه، این الزام را به وجود آورد که کاربران سعی کنند در کوتاه ترین جمله ها، منظور خود را به دیگران منتقل کنند و یا کوچک بودن دگمه های تایپ در تلفن های همراه موجب می شد تا کاربر به دلیل صرفه جویی در زمان تایپ، نوآوری به خرج داده و کلمات را به شکل کوتاه شده یا مخفف بکار برده یا به جای کلمات از نشانه های تصویری استفاده کنند.
ترفندهای یادشده در بین کاربران فارسی زبان رسانه های اجتماعی نیز بکار گرفته شد. با گسترش شبکه های اجتماعی در بین ایرانیان، و تبدیل قواعد "شکسته نویسی" به "شلخته نویسی"، سوالات درباره سرنوشت زبان فارسی جدی تر شد. نگارنده این سطور در یادداشتی این دغدغه را با تکیه بر افزایش غلط های املائی در ورقه های امتحانی دانشجویان در سال های اخیر ابراز نمود و در نوشته دیگری از کاربران شبکه های اجتماعی درخواست کرد که هنجارهای اجتماعی در شبکه های اجتماعی از جمله درست نویسی را رعایت کنند . تحقیقات اولیه نگارنده این سطور نشان می دهد که در رسانه های اجتماعیِ کاربران غیرفارسی زبان، مخفّف نویسی و استفاده از نشانه های تصویری(شکلک ها) در ارتباطات گسترش زیادی یافته است. ولی آنچه که در بین کاربران ایرانی شاهد هستیم علاوه بر موارد یادشده، گسترش غلط نویسی است. گویی در کشور ما تعبیر رسانۀ من(My Media) با زبانِ من(My Language) نیز مترادف شده است. به این معنا که هر کاربر به فراخور میل خود هر طور که می خواهد کلمات را به رشته تحریر درمی آورد و برای دیگران ارسال و زبان خود را اختراع می کند. مثلا "عحسن" را به جای احسن، "دست مریضاد" را به جای دست مریزاد، "عایا" را به جای آیا و "کصافط" را به جای کثافت بکار می برد. نگارنده این سطور برای نگارش مطلب حاضر، با چند نفر از کاربران جوان شبکه های اجتماعی که در پیام هایشان غلط های املائی متعددی داشتند گفت و گو کرد. دلایل این افراد برای غلط نویسی عبارت بودند از : « شوخی با دوستان»، « تفریح و سرگرمی»، « خارج کردن فضا از حالت رسمی»، « ابراز لوث کردن خودمان با لوث کردن کلمات»، « نشان دادن اینکه ما هم این اصطلاحات را بلدیم»، « تبدیل کلمات به شکلک با دستکاری حروف آنها» .
نکته جالب آنکه برخی از این کاربران که برای مثال "لطفا" را "لدفن" و "مثلا" را " مصلن" نوشته بودند با تردید از نگارنده این سطور درباره صحّت غلط بودن این کلمات سوال می کردند و خواستار بررسی مجدد این ادعا می شدند. در همین زمینه با چند نفر از دانشجویان تحصیلات تکمیلی گفت و گو شد. آنان بیان داشتند که به دلیل شیوع غلط نویسی در فضای مجازی و طبیعی شدن چنین روندی، میزان مراجعه آنان به سایت واژه یاب جهت کنترل صحت نگارش کلمات افزایش یافته است.
با توجه به گسترش استفاده از شبکه های اجتماعی در کشور، به نظر می رسد که غلط نویسی دیگر نه زبانی مخفی بلکه در حال تبدیل شدن به زبان رایج کاربران شبکه های اجتماعی است. گویی به تعداد کاربران شبکه های اجتماعی، قواعد نگارش به وجود آمده است. هر کاربر یک جزیزه در این منظومه زبانی محسوب می شود. مخفف ها، نشانه های تصویری(استیکرها یا شکلک ها)، کلمات غلط نوشته شده، همگی امر رمزگشائی از زبان را دشوار ساخته اند. به همین دلیل است که این روزها وقتی به جستجوی نحوه نگارش برخی از کلمات در موتورهای جستجو می پردازیم شیوه های مختلفی از نحوه نگارش آن کلمه ظاهر می شود که اتفاقا در صفحات و متون مختلف اینترنتی بکار رفته است. مصرف کلمات کمتر و شکسته نویسی، پدیده ای نیست که قابل سرزنش باشد بلکه آنچه قابل سرزنش است ظهور وضعیتی آنومیک در بکارگیری زبان فارسی در فضای مجازی است. از طرف دیگر استفاده فزاینده از نشانه های تصویری این نگرانی را به وجود می آورد که گویی بشر به دنبال احیاء عصر تصویرنگاری و خطوط باستانی است!
نگارنده این سطور معتقد است که اصحاب فرهنگ باید در حوزه عمومی پیامدهای این نوع مواجهه با زبان فارسی را برای جامعه توضیح و تبیین نمایند. زبانی که در واقع میراث و امانتی نزد این نسل است. برای آینده زبان فارسی باید نگران بود.
*دکتر فردین علیخواه، جامعهشناس- عضو هیأت علمی دانشگاه
نظر شما