۰ نفر
۲۵ فروردین ۱۳۸۸ - ۱۳:۲۹

از دوستی که به تازگی از فرنگ برگشته بود پرسیدم چه چیزی برایت خیلی عجیب است؟

و در ذهن مرور کردم که شاید به ترافیک، بی‌نظمی تهران، برج‌هایی که سربه فلک کشیده‌اند یا تورم و گرانی اشاره کند اما او گفت: این که مردم همه جا از مرگ حرف می‌زنند!

به این جنبه قدری فکر کنیم. انسان عصر مدرن سعی کرد مرگ را از خود دور کند. گورستان‌هایی که در دل شهرها و روستاها بودند به خارج شهرها منتقل شدند تا ما مرده‌ها را کمتر ببینیم اما احساس مردن غیر از واقعیت مرگ است. جامعه ما با مشکلات زیادی روبه‌رو است؛ بیکاری، گرانی، تورم، نوسانات شدید اقتصادی و کسی هم در پی نفی آنها نیست، اما این مسائل نمی‌تواند واریانس این افسردگی را تبیین کند. به یاد اینگلهارت افتادم و تفکیکی که او بین شاخص‌های معطوف به بقاء و شاخص‌های خود بیانگر انجام داده‌ بود. انسان‌ها بعد از اینکه از بقای خویش مطمئن شدند به ارزش‌های والاتری توجه می‌کنند که تاکنون پنهان مانده است. همین امروز در کشوری مثل دانمارک با رفاه کامل اقتصادی میزان خودکشی بسیار بیش از ایران ما است.

لذا این تحلیل‌ها را باید کنار گذاشت که گرانی و تورم و بالارفتن نرخ اجاره مسکن و خرید خانه و افزایش ناگهانی قیمت برنج مردم را افسرده کرده است. کسی منکر نقش این عوامل نیست اما این تحلیل در مورد افسردگی، قدری ناشیانه است. در همین کشورهای آفریقایی آدم‌های شاد و سرزنده را می‌شود دید و نخوردن برنج را هم می‌شود با یک توجیه جالب و زیبا در مورد زیبایی اندام و جلوگیری از بالاآمدن شکم اصلاح کرد. داستان اینها نیست. سبد غذایی مردم ما قابل مقایسه با دهه‌های قبل نیست و به قول یکی از بزرگان همه پولدار شده‌ایم اما پول نداریم! شاید نگرش بوردیو به ما کمک کند و بتوانیم این پدیده را نه به صورت عمودی (آنگونه که مانهایم معتقد بود) بلکه به صورت افقی مورد توجه قرار دهیم. برای نسل جوان ما آنچه که آرزوی نسل گذشته بود در شروع جوانی مهیا و آماده است.

جوان امروز به دنبال پیکان جوانان نیست و با یک اتاق ساده راضی نمی‌شود. او می‌خواهد امکانات دنیای امروز را یکجا و فوری به دست آورد و شاید حق هم با او است. او در دنیای نوینی زندگی می‌کند که ارزش‌هایش کاملاً متفاوت با گذشته است. به جای سفره‌ای بزرگ که بچه‌ها دور آن بنشینند به یک فرزند فکر می‌کند و شاید همین یک فرزند را هم با اکراه می‌پذیرد. ازدواج برای او معنای گذشته را ندارد. بیش از آن که به دیگران بیندیشد به خودش فکر می‌کند؛ به زندگی و مفهوم آن و ارزش‌هایی که او را قانع کند اما این راه هم دشوار است هم پیچیده و درهم تنیده. همگرایی‌اش به فردگرایی تبدیل شده است؛ ارتباطات خانوادگی‌اش قطع شده است و سردر لاک خود فروبرده است. می‌خواهد از آخر شروع کند تا به اول برسد، این قصه فقر نیست، قصه توقعات است اما نمی‌گوییم توقعات نابجا. افسردگی اجتماعی را در محدوده تنگ دورکیمی نگاه نمی‌کنیم و نمی‌خواهیم نتیجه بگیریم که اگر جنگ بود، اگر گرسنگی و فقر بیداد می‌کرد مردم همبستگی بیشتری داشتند، اما می‌گوییم دنیای امروز ما چشم‌اندازی را فراروی ما قرار داده است که اگر با اندیشه، فکر و تصمیم درست در آن حرکت نکنیم، اسیر موجی می‌شویم که اکثریت را با خود همراه ساخته است.

 اعتقادات مذهبی ما کمرنگ و کمرنگ‌تر شده است اگر چه در بعد نظری بر آن پا می‌فشاریم اما در عمل اعتقادی به آن نداریم، از دینداری حرف می‌زنیم اما اهل کمک و یاری نیستیم، بعضی چیزها را نه می‌شنویم و نه می‌بینیم چون فقط به خودمان توجه می‌کنیم. همه توجه ما به آن چیزهایی است که نداریم. آنچه ما را آزار می‌دهد نداشتن قدرت نیست که فقدان اراده است، اسیر شدن در دام نداشتن‌هاست و لذت نبردن از داشته‌هاست. افسردگی اجتماعی نمی‌تواند ناشی از کمبودهای مادی باشد بلکه کمبودهای مادی، افسردگی اجتماعی را تشدید می‌کند اما عامل ایجاد‌کننده آن نیست. انسان‌ها در موقعیت‌های سخت و دشوار زندگی بر تلاش خود می‌افزایند و سعی در انطباق بیشتر با محیط دارند اما آنچه آنها را منزوی می‌سازد نگرشی است که به زندگی دارند. در دنیای امروز ما دین که می‌توانست کارکرد عظیمی در توجیه این نابرابری‌ها داشته باشد، کمرنگ شده است و به ‌قول برگر این سایبان مقدس وظیفه پشتیبانی‌اش را از دست داده و انسان در خلاء بی‌خانمانی اجتماعی رها شده است، ارزش‌های دینی اگرچه تضعیف شده‌اند، همچنان باقی مانده‌اند و رنگ عوض کرده‌اند، دینداری ما ترکیبی از شوخی و جدی شده است.

 اگر چه در جوامع ثروتمند جهان، ارزش‌های دینی به سبب گستردگی رفاه مادی کمرنگ شده است اما جهان امروز درکل مذهبی‌تر می‌شود. نیازی نیست که راه دور برویم و مسئله را پیچیده کنیم. ریشه افسردگی اجتماعی را نه در عوامل بیرونی که در درون خود باید جست‌وجو کنیم. هر چه هست، همین جاست.

مدیر شبکه رادیو تجارت و کارشناس ارشد جامعه‌شناسی

کد خبر 6492

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ali SY ۰۰:۰۲ - ۱۳۸۸/۰۲/۱۹
    0 0
    بسیار عالی ، واقعی و البته دردناک بود کاش چنین اندیشه ها و مقالاتی در سطحی گسترده تر و عملی تر پخش شود و به یک فرهنگ تبدیل شود،از جای خالی عشق همیشه یاد کنیم و نگوییم دل خوش سیری چند؟ از جای خالی آرامش و سکون بگوییم تا فردای فرزندانمان سبز باشد ، به امید آن روز .

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین