سلطان محمد خدابنده ، از سلاطین قدرتمند دولت ایلخانی است، با وزیری بزرگ به نام رشید الدین فضل الله. سلطانی که مذهب تشیع را برگزید و برای نشر آن تلاش کرد و رساله ای هم در امامت و غدیر نوشت که سالها پیش منتشر شده است. از وی آثار تاریخی بزرگی همچون محراب الجایتو در مسجد جامع اصفهان و نیز آثار ارزشمند دیگری برجای مانده که معروفترین آنها بنای استوار گنبد سلطانیه است.
یک نکته متفاوت در باره وی، احترام شگفتی است که رشیدالدین فضل الله، به طور جدی، به او می گذارد و بارها کلمات قصاری از او نقل می کند و از آنها اظهار شگفتی می نماید. گویی الجایتو چنین حسی داشت که مطالبی به او الهام می شود. البته بنده این اظهار نظر را جایی ندیده ام، اما در کل، کلماتی که بیان می کند، به گونه ای خاص، رنگ و بوی الهامی دارد.
الجایتو، بر اساس این کلمات، برداشت های خاص خود را از مفاهیم دینی دارد و به این افاضات شناخته شده بوده است. همیشه دلم می خواست هر آنچه این طرف و آن طرف از وی به صورت کلمات قصار باقی مانده گردآوری کرده و اساس این مسأله را در وجود او در آورم.
در آثار بعدی و حتی در دوره صفوی، در برخی از موارد ، کلمات قصار او را نقل می کردند. نمونه زیر در لابلای یک کشکول آمده است.
تفسیر وی از مفاهیم اخلاقی جالب است، اما جالب تر از آن، تفسیری است که از نماز، روزه، زکات، و حج دارد. این تفسیر براین اساس است که هدف هر یک از ین عبادات را بیان می کند، و آنگاه می گوید هر کسی در تحقق آن اهداف کوشش کند، گویی مشغول انجام همان عبادت است، نماز برای یاد حق است، « پس هر که پیوسته با یاد حق است، به معنی، همیشه در نماز است»
خداوندا ! عظمت و پادشاهی تراست، و خدابنده از همه بندگان تو کمتر؛
امّا چون تو کلاه عزّت بر سر او نهادی، او که باشد که بدان التفات نکند.
پادشاهی کسی را سزد که آزادمردان را به نیکی بنده تواند کرد، و بندگان را به کرم آزاد.
و جامه ای که هرگز کهنه نشود نام نیک است، و آرایشی که بر مرد و زن نیک نماید.
راستی شربتی که هر که بیاشامد، هرگز نمیرد،
علم، خدا شناسی و خود شناسی است.
عالمترین مردم آن که علم، او را از ناکردنی باز دارد، و عاقل ترین آن که بر قهر شهوت و غضب قادر باشد.
شهرت، شرابی خوش است، لیکن هر که بسیار خورد، زود هلاک شود.
عشق بلا و زحمتی است که مردم از آن نگریزند، و به زور در آن ویزند.
علم توانگری است که خداوند آن، به هیچ حال درویش نگردد و هیچ جا غریب نباشد،
و جهل درویشی که صاحب آن اگر چه مال بسیار دارد، درویش است و در شهر خود غریب.
غرض از نماز، یاد کردن خدای است،
و غرض از روزه قهر کردن بر غضب و شهوت،
و فایده زکات آن که دوستی مال از دل بیرون کنند و درویشان فرومانده را بنوازند،
و فایده حج آن که در سفر از دیدن عجایب و غرایب بسیار [ی] قدرت آفریدگار معلوم کنند، و با اهل علم و معرفت صحبت دارند، و آداب و اخلاص کسب کنند.
پس هر که پیوسته با یاد حق است، به معنی، همیشه در نماز است؛
و آن که بر شهوت و غضب مقهور است، به معنی پیوسته در روزه است؛
و هر که محبت مال از دل بیرون کند، و دوستان را نوازد و حاجت مردم بر آرد، به معنی پیوسته در زکات دادن است؛
و هر که اکثر اوقات در عجایب آسمان و زمین فکر کند و در کمال قدرت حق عزّ و علا تأمل نماید، و با اهل علم و معرفت صحبت دارد، و اکتساب اخلاق و آداب کند، پیوسته در حج گذاردن است
نظر شما