از آنجایی که فلسفه اندیشیدن است و فلسفه کار ذهن است و بدون زبان نمی توان ذهن داشت، پس عالم شما تصور شماست. بنابراین هر کسی که ذهن وسیعی دارد عالم وسیعی هم دارد.
فلسفه با زبان ارتباط مستقیم دارد و این زبان در دستور زبان می آید و چه حکمتی در دستور زبان به ویژه عربی وجود دارد و عجیب آنکه ایرانیان برای زبان خود کمتر دستور ساخته اند و 99 درصد نگارشگران دستور زبان عربی، ایرانی هستند و صرف و نحو عربی را ایرانیان نوشته اند. ایرانیان می خواستند به دین خود خدمت کنند و برای فهم قرآن دستور زبان عربی را نگاشتند.
گفته می شود کلمه بر سه قسم اسم، فعل و حرف است و تمام قواعد صرف و نحو بر همین تقسیم بندی استوار است و یک دنیا فلسفه در آن نهفته است و به همین دلیل علمای علم نحو فکر فلسفی داشتند چون ایرانی بودند و تمدن و فرهنگ داشتند.
از سویی به تعداد نحله های فلسفی، تعریفی از فلسفه وجود دارد اما در یک جمله جامع فلسفه " فکر" است. آیا هر فکری فلسفه است؟ وقتی یک فکر را بشناسیم شاید بتوانیم بگوییم فلسفه است و همین جاست که بلافاصله فکر یک ارتباط وسیع با نحو پیدا می کند. فکر و فهم مصدر است. فکر به عنوان اسم چیز معینی را در نظر می گیرد، ما معمولا از فکر به عنوان یک جعبه یاد می کنیم اما چو نیک بنگریم این فکر نیست فکر شاید در نحو اسم باشد اما به واقع مانند "وجود" فعل است.
فلسفه یعنی فکر کردن اما همه مردم فکر می کنند؟ فکر کردن به چه؟ علم داشتن به چه؟ علم یعنی علم به چه و فکر یعنی درباره چه؟ فکر بدون متعلَق و علم بدون معلوم و عشق بدون معشوق بی معناست.
فکر در همه جا است اما فکر در بنیادی ترین مسائل هستی "فلسفه" است و او را فیلسوف می گویند ولو اینکه اصطلاحات فلسفی نداند. صرف اصطلاحات فلسفه نیست و برخی تنها اصطلاحات فلسفی می دانند و فکر فلسفی ندارد. ممکن است یک روستایی فکر فلسفی اش از کسی که چندین سال فلسفه خوانده بیشتر است.
فکر(اندیشه) کجا ظاهر می شود؟ یکی از اختلافاتی که 1400 سال میان متکلمان اسلامی است و امروز زنده ترین مسئله است، اختلاف بین اشاعره و معتزله است. اشاعره به کلام نفسی قائل هستند یعنی کلام تنها صوت و لفظ نیست بلکه آنچه در درون است کلام است. من با اینکه ضد اشعری هستم اما در اینجا برای اشاعره اهمیت قائل هستم. آنها معتقدند که کلام در درون است و آنچه به صوت می آید دلیل آن فکر است.
سر همین مسئله خون ها ریخته شد و چرا این مسئله سال های متمادی مسئله عمده متکلمان اسلامی بود؟ به این دلیل که اولین مسئله ای که در ایمان با آن برخورد می کردند کلام خدا و قرآن بود. قرآن کلام خداست یا کتاب خداست؟ ذلک الکتاب لاریب فیه. چرا خداوند می فرماید ذلک و نمی فرماید هذا؟
از همین جا کلی بحث است و در اینجا فرق کتاب و کلام مطرح شد و اشاعره و معتزله بسیار برسر آن بحث کرده اند. درست مطرح شدن همین مسائل که مربوط به 1400 سال پیش است ، امروز جدیدترین مسائل فلسفه های تحلیل زبان را شکل می دهد. فلاسفه تحلیلی زبان مغرب زمین نمی دانند در اسلام چه گذشته و الا خیلی تعجب می کنند.
نظر شما