سی
پاسدار
در اولین ماه ازسال1359خانه ای
سازمانی در شمال مهران شاهد حضور حدود سی مرد جوان با گرایشات سنتی مذهبی در خود
بود. موضوع جلسه ، تشکیل شاخه ای از نهادی تازه تاسیس و انقلابی به نام سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی در شهرستان مرزی مهران بود. گزینش افراد بدون اجرای
تشریفات بروکراتیک و اقدامات امنیتی انجام شد. با اعلام موجودیت این نهاد در
مهران،30نفر دیگر با همان خصوصیات از شاخه های سپاه در آبدانان ، دزفول ، ایلام و
ایوان به آن پیوستند. البته جنوبیها پس از هجوم عراق به سرعت عازم جنوب شدند که
نشانگر مهم تر بودن استان نفتخیز و استراتژیک خوزستان محسوب میشد.
پاسداران
مهران به رغم کم تعداد بودن پرسنل خویش و کمبود امکانات (دارا بودن تنها دو دستگاه
اتومبیل شورلت وانت و سیمرغ وانت نیمه غراضه) و در حالی که نیروی بسیج را نیز در
زیر مجموعه خود نداشتند (نیروی بسیج به عنوان جوانمرد در اختیار ژاندارمری بود) با
استفاده مناسب از جو انقلابی کشور نفوذ چشمگیری در سازمانهای اداره کننده شهرستان
بدست آوردند. تنها و مهمترین جایی که پاسداران نتوانسته بودند نفوذ خود را بر آن
چیره کنند فرمانداری بود که پس از مدتی با انتصاب یک نفر از میان خود به سمت
فرماندار مهران به این مهم نیز دست یافتند.
هرچه زمان می گذشت بر اهمیت و
تاثیرگذاری این نهاد افزوده می شد. ارتباط و تعلق مردمی و تمایلات مذهبی ،
پاسداران را در نقش آوانگاردهای سیاسی و مذهبی مردم مهران تثبیت کرده بود . آموزش
نظامی و تهیه و تامین ادوات و مهمات نظامی از طریق ارتش و انتقال آموزشهای نظامی
توسط پاسداران به مردم ، شق نظامی این نهاد سیاسی ، عقیدتی ، فرهنگی ونظامی را
بیشتر تقویت می کرد تا حدی که بعدها از حالت شبه نظامی به حالت نظامی درآمد.
ما
میایستیم
این نهاد که وظیفه اش از نامش
(پاسداران انقلاب) برمی آمد نمی توانست تحرکات گروههای مخالف خوان و تعرضات ایذایی
عراق را نادیده انگارد. نگرانی از این تحرکات و تعرضات ، واکنش برانگیز بود لذا در
درجه اول مقابله با گروهکها و همزمان و در درجه دوم تلاش در جهت خنثی سازی عملیات
جاسوسی و شناسایی نیروهای وابسته به عراق در دستورکار قرار گرفت. اما عملیات
ضدجاسوسی به دلیل حرفه ای بودن جاسوسان استخبارات عراق و در مقابل آماتور بودن
پاسداران انقلاب به نحو مطلوبی پیش نرفت البته دستگیری مزدوران ایرانی عراق که در
زمره قاچاقچیان سنتی به حساب می آمدند و همزمان با قاچاق کالا به فروش اطلاعات نیز
می پرداختند توانست تا حدودی در فعالیت های جاسوسی عراق اخلال ایجاد کند.
با اخراج
ایرانیان ساکن و تبعه عراق توسط صدام و عودت آنان به ایران وظیفه دیگری بر وظایف
سپاه که حفاظت از مرز و نظارت بر اوضاع سیاسی شهربود اضافه شد و آن تحویل گیری
معاودین بود که پاسداران در غیاب سازمان شیروخورشید سرخ (هلال احمربعدی) مسئولیت
جمع آوری ، ثبت نام ، شناسایی ، بازجویی اولیه و اسکان آنها در یک اردوگاه موقت را
به عهده گرفتند. سپاه برای حفظ امنیت این اردوگاه از نیروهای مردمی استفاده کرد تا
فتح البابی باشد برای تجهیز و تسلیح مردم . با اهمیت یافتن روز افزون سپاه عده ای
از سی پاسدار اولیه برای گذراندن آموزشهای تکمیلی به همدان و دزفول اعزام شده و
بقیه نیز در اختیار حجت الاسلام صادق خلخالی قرار گرفتند.
بنابر این موارد، تشکیلاتی
شدن پاسداران مهران امری اجتناب ناپذیر شد لذا واحدبندی و به تبع آن انتظام در
دستور کار قرار گرفت. روابط عمومی، تدارکات، اطلاعات، عملیات و عقیدتی واحدهای
این نهاد محسوب می شدند که روابط عمومی و اطلاعات به دلیل برعهده داشتن وظیفه جذب
نیرو و برگزاری مراسم ها ، فعالترین واحدها به شمار می رفتند. علاوه بر ارتباطات
مردمی ، ارتباط با نیروهای مخالف عراقی از جمله حزب الدعوه نیز برقرار شد.
با
این حال و علیرغم فعالیتهای فراوان،اخبار نگران کننده امنیتی به صورت روزمره منتشر
می شد و شواهد آن نیز آشکار بود . عملیات شناسایی هوایی توسط نیروهای عراقی بصورت
آشکار صورت می گرفت و گزارش آن پای ثابت گزارشات روزانه به مرکز بود. رد پای
جاسوسان نیز روز به روز افزایش می یافت و همگان از نفوذ روز افزون نیروهای عراق به
عمق خاک مهران آگاه بودند . مرز طولانی 170کیلومتری و تعداد کم پاسداران و بی
مسئولیتی سایر نهادهای نظامی ، وضعیت را به شدت خطرناک کرده بود.
در این مقطع ،
اولین کمین ها و پستهای استراق سمع در پل گاوی ، گمرک، بهرام آباد ، فرخ آباد ،
ارتفاعات 343و ...مستقر شدند. اما نبود ارتباطات بی سیمی و خودرویی مناسب، مشکل
را همچنان پایدار داشت و در این میان به دلیل عدم انسجام سازمانی تصمیم به عملیات
چریکی و اجرای عملیات برون مرزی ریسک
تلقی می شد. تا اینکه در اواخر شهریورماه 59 شلیک توپ و خمپاره های عراق به سوی پاسگاه
ها و اماکن مسکونی مهران راهی جز عملیات ریسک پذیرانه باقی نگذاشت.
اولین حرکت
پاسداران اعزام عده ای از نیروها برای کاشت مین بر سر راه دشمن بود. مشاهده انفجار
یک خودروی عراقی با فاصله کوتاه از زمان کاشت مین ها به تقویت روحیه پاسداران کمک
فراوانی کرد لذا عملیات چریکی و کمین نیز طراحی و با موفقیت به اجرا گذاشته
شد تا پاسداران روحیه مضاعفی یافته و بر جسارتشان افزوده شود.
فردا
تلخ است
بهرام آباد مستطیلی 32 کیلومتری
از خاک مهران است که در مرز عراق پیش رفته بناتبراین پتانسیل تنش آفرینی نظامی را
به خوبی داراست . پاسداران در سی ام شهریورسرسختانه از مرزهای این مستطیل دفاع
کردند و عملاً به بعثی ها فهماندند بند چکمه ها را به عزم تهران نبندید که فردای
تلخی در پیش است. در همان روز عراق مقر سپاه مهران را به توپ بست و فردای آن ،
لشکر دوم پیاده کوهستانی و دو گردان زرهی خود را برای اشغال مهران روانه کرد.
نیروهای ارتشی و ژاندارمری با دریافت دستور از بالا که ناشی از سیاست جنگی بنی صدر
بود به مراکز و پادگان های استانی خود عقب نشستند تا به شیوه پارتی ها جنگ را پی
گیرند.
مردم نیز روز پیش به شهرک ملکشاهی و ایلام کوچانده شده بودند و عملاً شهری
بی مردم با بوی با بوی نخل و خون و باروت برجای مانده بود، پاسداران توصیه ارتشی
ها مبنی بر فرار را برنتابیدند و بغض کرده بدون آنکه شباهت چندانی به نظامی ها
داشته باشند در شهر مانده بودند اما نزدیک ظهر که حلقه محاصره نیروهای بهرام آباد
تنگ شد و نیروهای تپه میلاد نیز در حلقه محاصره قرار گرفتند بالاجبار به سمت
رضاآباد عقب نشستند و البته رضا آباد نیز مکان مناسبی برای عقب نشستن نبود
بنابراین یک قدم دیگر به عقب رفته و هنگام غروب در"زیل" نشستند. عقب
نشینی ارتش علاوه بر تنها گذاشتن پاسداران ، محرومیت از سیستم مخابراتی را نیز به
جا گذاشته بود.
این وضعیت، آینده را به شدت ناامیدکننده جلوه می داد اما بومی
بودن پاسداران و اعتماد به نفس ناشی از آشنایی وجب به وجب منطقه و شجاعت عشایری
مانع از عقب نشستن بیشتر بود، پس در همان غروب ، سنگرهای "زیل" زده شدند
و پیش از آنکه کار سنگرزنی تمام شود نیروهای محاصره شده در بهرام آباد و تپه میلاد
نیز که موفق به خروج از حلقه محاصره شده بودند سر رسیدند.
آن
مرد آمد
هنگامی که آفتاب 31 شهریور 59 رو به سرخی می رفت و
دست های مصمم، بیل ها را در خاک "زیل" فرو می بردند و گونی ها را پر می
کردند در ایلام نیز غوغا شد. رادیو و تلویزیون مرتب پیام فراخوان مسئولان را پخش
می کردند. مهمترین پیام متعلق به آیت اله عبدالرحمن حیدری بود که خشم خود را از
عقب نشینی ارتش پنهان نمیکرد.
حضور روزهای بعد او در تنگه کنجانچم و تهدیدش مبنی بر تشکیل دادگاه صحرایی تا حدودی
از بی نظمی های جبهه مهران کاست.
همچنان بیل ها و دست ها در کار بودند که در هوای
رو به تاریکی زیل صدای عده ای به گوش رسید، عده ای که معلوم شد از میمک می آیند و
اکبر فرجیانزاده در راسشان است. فرجیانزاده که مسئول عملیات ناحیه ایلام بود پس از
تثبیت سریع فرماندهی اش بر پاسداران مهران با برقراری مقر سپاه مهران در گلان به
جذب نیروهای مردمی دست زد ، نیروهایی که تدارکات را خود فراهم می کردند و بعضاً
سلاحشان نیز شخصی بود، جالب آنکه یونیفرم شان نیز همان لباس محلی بود.
به این
ترتیب کلید عملیات چریکی به صورت رسمی زده شد و تنگه کنجانچم که اینک خط مقدم بود
به شهیدان پالیزبان و بیگی سپرده شد تا مایه مزاحمت و مانع پیشروی عراق شوند. در
جبهه خودی اما بی نظمی که طبیعی نیز بود مشکل می آفرید. نیروهای مردمی عشایر با
توجه به روحیات خود اصل اطاعت نظامی را بی معنا کرده بودند و جز شیخ حیدری کس دیگر
را به رسمیت نمی شناختند و فرم لباسهای محلی شان هم مورد سوء استفاده دشمن برای
انجام عملیات شناسایی قرار می گرفت، مرخصی هایشان نیز دسته جمعی و قبیله ای بود که
البته این بی نظمی گاه موجب غافلگیری دشمن می شد که مهمترین مورد آن بازپس گیری
میمک توسط عشایری بود که هلهله کنان با یورشهای بی نظم خود دشمن را وحشت زده و
متعجب و نهایتاً مجبور به فرار و پذیرش شکست کردند. از همه بدتر بی امکاناتی بود
تا جایی که در این جنگ قرن بیستمی می بینیم که قاطر وسیله حمل بار و مهمات می شود.
دوستعلی آزوغ از پاسداران مهران در اثر تحقیقی خود پیرامون مهران، نقش قاطر را نه
تنها غیر قابل فراموشی بلکه ستودنی ارزیابی می کند.
همه این عوامل به اضافه
ارتفاعات منطقه که فرصت متوالی شدن خط پدافند را از دشمن گرفته بود پاسداران را
موفق کرد که در 9 مهر 59 با جنگ نامتقارن خود ارتش بعثی را از مهران بیرون و چند روز
بعد با استقرار بر ارتفاعات مشرف بر کله قندی طی نبردی شدید دشمن را مجبور به دو
کیلومتر عقب نشینی کنند، ارتفاعاتی که با حرکت از جنوب به شمال بر بلندایشان
افزوده می شود و گویا به تدریج قامت راست می کنند تا با به نمایش گذاشتن هیمنه خود
خاصیت مقاومت خویش را به رخ بکشند، مقاومت ولو به قیمت در خون غلتیدن اکبر
فرجیانزاده، آری، خالق جبل الحمرین، اناران، پشمین، زیل، کولک، میمک و کبیرکوه
برای پاسداران مهران اطمینان خاطر استراتژیک آفریده بود.
* منتشر شده در روزنامه شرق
نظر شما