عدهای هم که بدبینتر بودند، میگفتند جریان دوم خرداد توانایی اداره کشور را در فضای آرام و بیهیاهو ندارد و به همین دلیل به عمد میخواهد فضای کشور همواره بحرانی و متشنج باشد. نمیدانم آن منتقدان محترم درباره شرایط کنونی چه نظری دارند اما آنچه مسلم است، اینکه حجم حرفهای غیرعادی و عجیب و غریب از سوی دولتمردان روز به روز در حال افزایش است و این موضوعی است که اصلاً نمیتوان آن را نادیده گرفت. اینکه همزمان رئیس دولت، رئیس دفتر رئیس دولت، معاون اول رئیس دولت و وزیر آموزش و پرورش حرفهایی بزنند که ضرورت بیان آنها اصلاً در جامعه احساس نمیشود، نمیتواند موضوع سادهای باشد.
آقای جوانفکر در دفاع از ادبیات رئیس دولت آن را ادبیاتی مردمی میداند و به صراحت میگوید: «مردم ادبیات رئیسجمهور عزیز را مورد تمجید و تحسین قرار میدهند.»
سنگر گرفتن پشت واژه «مردم» یعنی هرکس که با چنین ادبیاتی مخالف است، غیرمردمی است. یعنی رئیس قوه قضاییه، رئیس مجلس، بسیاری از نمایندگان مردم و همچنین طیف وسیعی از روشنفکران، نویسندگان و روزنامهنگاران هیچ نسبتی با مردم ندارند. مردم فقط انهایی هستند که در سفرهای استانی نامه به دست به دنبال ماشین رئیسدولت می دوند.
اما فراموش نکنیم به رئیس دولت، رئیسجمهور هم میگویند و رئیسجمهور یعنی رئیس همه مردم. مردمی سخن گفتن به معنای سخن سطحی و پیشپا افتاده گفتن نیست. بنیانگذار جمهوری اسلامی به زبانی سخن میگفت که همه مردم از عام تا خاص آن را درمییافتند و با آن نسبت برقرار میکردند. هیچ یک از اقشار جامعه با شنیدن سخنان بنیانگذار انقلاب احساس نمیکرد که به او توهین شده. اما آیا ادبیات رئیس دولت و همکارانش از این جنس است؟
مگر دولت دهم ادعا نمیکند که پرکارترین و خدومترین دولت پس از انقلاب است، پس چه لزومی دارد که دستاندرکاران این دولت مدام حرفهایی را بزنند که هیچ ربطی به کار و دولت و مردم ندارد؟ نجس بودن دلار و یورو و یا حرفهای مبهمی درباره کلیت ایران و یا اینکه انگلیسیها مردمانی خرفتند، چه گرهی از کار فروبسته این مردم باز میکند؟ چه گشایشی در سیاست داخلی و خارجی ما ایجاد میکند؟
آیا نباید در چنین وضعیتی در سخن کسانی که معتقدند این حرفها فقط برای گمراه کردن اذهان عمومی است تا متوجه معضلات و مصائب بزرگتر نشوند، تأمل کرد؟ ما دچار معضلات و گرفتاریهای بیشماریم که حل آنها فقط و فقط در گرو نقد دلیرانه و هوشمندانه است. در فضای هیاهوی بسیار برای هیچ، سخن حق گفته نمیشود و اگر هم گفته شود، گوشی برای شنیدن یافت نمیشود. کاش قانونی تصویب شود مبنی بر اینکه هیچ مقام و مسئول سیاسی جز در چارچوب وظایف کاریاش سخنی برزبان نیاورد. در آن صورت میتوانیم درباره خیلی چیزها که حقیقتاً مسئله و مشکل ماست، سخن بگوییم.
نظر شما