محمود احمدینژاد ۶ آبان سال ۱۳۳۵ در روستای آرادان گرمسار به دنیا آمد. به گفته خود وی، پدرش آهنگر بود و هفت فرزند داشت. محمود احمدینژاد که چهارمین فرزند خانواده است، به همراه خانواده در سن یک سالگی به علت بهبود وضع اقتصادی از آن شهرستان به تهران آمده و ساکن تهران شدند و طی این سفر نام خانوادگیشان از سبورچیان به احمدینژاد تغییر پیدا میکند. از پیشینه زندگی خانوادگی و سیاسی احمدینژاد اطلاعات زیادی در دست نیست. وی از یک سالگی به همراه خانواده در تهران اقامت دارد. دوران تحصیلات خود را از ابتدا تا پایان دوره متوسطه در مدارس منطقه نارمک تهران از جمله سعدی و دانشمند پشت سر گذاشت و در کنکور سراسری رتبه 130 را کسب کرد.
دانشگاه
احمدینژاد در سال 1354 در رشته مهندسی عمران دانشگاه علم و صنعت دوره تحصیلات عالی را شروع کرد و در سال 1365 در مقطع کارشناسی ارشد همان دانشگاه پذیرفته شد. وی در سال 1368 نیز به عضویت هیأت علمی دانشکده عمران دانشگاه علم و صنعت درآمد و در سال 1376، همزمان با تصدی سمت استانداری اردبیل، موفق به دریافت مدرک تحصیلی دکترای مهندسی و برنامهریزی حمل و نقل شد.
احمدینژاد طی سالهای تدریس در این دانشگاه، راهنمایی دهها پایاننامه کارشناسی ارشد و دکترای تخصصی در زمینههای مختلف مهندسی عمران، راه و حملونقل و مدیریت ساخت را بر عهده داشته است. وی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در کسوت دانشجو و با شرکت در مجالس مذهبی و سیاسی وارد فضای سیاسی جامعه شد و با مشارکت در تهیه و توزیع اعلامیههای روشنگر، به خیل مبارزان و انقلابیون مسلمان پیوست.
تشکیل حلقه علم و صنعت
احمدینژاد در سالهای ابتدایی انقلاب از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و از پایهگذاران آن بود. وی از مرداد سال ۱۳۵۸ به عنوان نماینده دانشجویان دانشگاه علم و صنعت به همراه چند تن از دانشجویان برای ارائه اساسنامه دفتر تحکیم وحدت و کسب رهنمود به دیدار آیتالله خمینی رفتند که او دانشجویان را به آیتالله سیدعلی خامنهای ارجاع داد. استمرار این جلسات در حضور آیتالله خامنهای زمینه شکلگیری شورای اولیه دفتر تحکیم وحدت را مهیا نمود، اما برخی رهبران دفتر تحکیم حضور وی در شکلگیری آنرا تکذیب کردند.
وی در دوران جنگ تحمیلی، به عنوان داوطلب بسیج در قسمتهای متعدد جبهه حضور پیدا کرد و تا سال ۱۳۶۵ در فعالیتهای پشتیبانی و مهندسی رزمی تلاش کرد و در سال ۱۳۶۵ داوطلبانه به تیپ ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و با طی دورهای در قرارگاه رمضان در عملیات برونمرزی کرکوک شرکت نمود و بعد از آن نیز به عنوان مسئول مهندسی رزمی لشکر ۶ ویژه سپاه به خدمت پرداخت.
دانشآموختگان دانشگاه علم و صنعت، خاطرات تلخ و شیرین جالبی از دوران درس خواندن با محمود احمدینژاد، حضور موفق او در تیم فوتبال دانشگاه و نیز تدریس او در دانشکده عمران داشتند، اما شاید پررنگترین خاطرات، مربوط به حضور فعال احمدینژاد در تشکل باسابقه انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت بود. یکی از دانشجویان همدوره احمدینژاد که ورودی سال 62 دانشگاه علم و صنعت است، از چگونگی هدایت انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت توسط محمود احمدینژاد میگوید و دیدگاههای خاص او را روایت میکند. او میگوید که احمدینژاد پس از کنار رفتن جریان متبوعش از انجمن گفته بود: «میرویم و برمیگردیم اما در یک جایگاه بالاتر».
به گفته وی، در سال 66 یکسری از دانشجویان تحت عنوان دانشجویان رزمنده، یک انتخابات جدا برگزار کردند که حدود هزار نفر هم در آن انتخابات شرکت و شورای مرکزی جدیدی را انتخاب کردند. دفتر انجمن را هم رفتند و گرفتند. مدیریت وقت هم از این گروه جدید حمایت کرد؛ اما گروه آقای احمدینژاد ما را غیرقانونی میدانست و مهر انجمن را تحویل نمیداد و حتی تا یک سال با مهر انجمن، بیانیه هم صادر میکردند. گروه آنها متشکل از آقای احمدینژاد و آقای علیاحمدی بود این گروه فعلی اطرافیان احمدینژاد از همانجا شکل گرفت.
آقای هاشمیثمره آن زمان دیگر عضو انجمن نبود؛ ولی به نوعی نقش ایدئولوگ را برای آنها بازی میکرد و در مسجد دانشگاه برایشان سخنرانی هم میکرد، هرچند اختلاف سنیاش با آنها بسیار کم و جوان بود. آن زمان دو گرایش در دانشگاه وجود داشت؛ یکی نماینده امام در دانشگاه بود و یکی نماینده آیتالله منتظری، قائممقام رهبری. مرحوم قدوسی، نماینده قائممقام رهبری در دانشگاه علم و صنعت بودند. تیم آقای احمدینژاد با آقای قدوسی هماهنگ بود. آنها با جریان خط امام و دفتر امام در دانشگاه زاویه داشتند و در مقابل میگفتند که کاملاً باید هماهنگ با نماینده قائممقام رهبری حرکت کنند.
اختلافات دو طیف انجمن اسلامی علم و صنعت بر سر موارد متعددی بود، مثلاً در سال 65، بحث طرح اعزام شش ماهه دانشجویان به جبهه مطرح شد. آنها در انجمن، مخالف این طرح بودند و میگفتند که دانشگاه یک سنگر است و جبهه یک سنگر دیگر و بنابراین لازم نیست همه دانشجویان را به جبهه بفرستیم. اگر اطلاعیههای آن زمان آنها را پیدا کنید، میبینید که اصلاً آنها موافق ایده «جنگ همهجانبه» نبودند و با این دیدگاه زاویه داشتند. در ماجرای 99 نفر و مخالفت با آقای میرحسین موسوی، آنها هم با مخالفان آقای موسوی و دولت همراه بودند. در بیانیههای آنان بحث مولوی و ارشادی آمده بود و آقای احمدینژاد و دوستانش معتقد بودند که حکم امام صرفاً جنبه ارشادی دارد و نه جنبه مولوی. بر همین اساس آنها خیلی با آقای آذریقمی احساس نزدیکی میکردند.
در سال 66 که بحث «فقر و غنا» مطرح شد هم آیتالله قدوسی در مسجد دانشگاه سخنرانی کرد و گفت که ما در اسلام چیزی به نام جنگ فقر و غنا نداریم. امام اما گفت که جنگ ما جنگ فقر و غناست. آن زمان این آقایان هم از همان موضع حمایت میکردند. وی درباره روحیات و خصوصیاتی که آنها از آن زمان حفظ کردهاند، میگوید: آنها یک ویژگی روشن از قدیم داشتند و آن این بود که کسی را به راحتی در تیم خودشان راه نمیدادند. این ویژگی در آنها بارز بود. باید کاملاً مطمئن میشدند که یک نفر مثل خودشان فکر میکند و پایبند به آنهاست تا وارد مجموعه خودشان بکنند. تحقیق و بررسی هم که میکردند، باز احتیاط میکردند.
آنها این روحیه را هنوز حفظ کردهاند و قابل پیشبینی هم بود. . . آنها اعتقاد داشته و دارند که باید کاملاً بسته حرکت کنند تا موفق شوند. این دوستان ولی یک ویژگی مثبت هم دارند و آن این است که در تیم خودشان کاملاً هوای همدیگر را دارند و این ویژگی برای کار اجرایی خیلی مثبت است. مشکل آنها این است که تیمشان چندان قوی نیست، وگرنه این خیلی خوب است که همدیگر را خیلی خوب حمایت و پشتیبانی میکنند.
سوابق احمدینژاد در ابتدای انقلاب و در واقعه تسخیر لانه جاسوسی موجب شد که پس از انتخاب وی به ریاستجمهوری، گمانهزنیهایی درباره سوابق وی مطرح شود. چند نفر از کارمندان سفارت آمریکا که در جریان تصرف سفارت آمریکا به گروگان گرفته شده بودند، احمدینژاد را یکی از گروگانگیرها معرفی کردند. علاوه بر این برخی گروهها در ایران نیز وی را از شرکتکنندگان در این واقعه نام برده بودند. با این حال سازمان سیا معتقد است که هیچ مدرکی تاکنون دال بر این ادعاها قابل اثبات نبودهاست.
از فرمانداری تا شهرداری
اولین سمت دولتی احمدینژاد معاونت فرمانداری ماکو در استان آذربایجان غربی بود. وی در دهه شصت، چهار سال به عنوان معاون فرماندار، فرماندار ماکو و خوی و همچنین دو سال به عنوان مشاور استاندار کردستان در استانهای آذربایجان غربی و کردستان مشغول به کار بود. وی در سال 1372 و در زمانی که به عنوان مشاور فرهنگی وزیر فرهنگ و آموزش عالی فعالیت میکرد به عنوان اولین استاندار استان جدیدالتأسیس اردبیل منصوب شد و این سمت را بین سالهای 1372 تا 1376 بر عهده داشت.
وی در مهرماه سال 1376 به دوره خدمت در استانداری اردبیل پایان داد و از آن پس با عنوان عضو هیأت علمی دانشکده عمران دانشگاه علم و صنعت سرگرم تدریس و انجام فعالیتهای مختلف علمی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بوده است. وی پس از پایان فعالیت در اردبیل، در سال ۱۳۷۷ کاندیدای نخستین دوره انتخابات شورای شهر تهران و در سال ۱۳۷۸ کاندیدای ششمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی از تهران بود که در هر دو انتخابات ناکام شد.
احمدینژاد در 13 اردیبهشت ماه سال 1382 بر اساس تصمیم اعضای شورای اسلامی شهر تهران به عنوان شهردار کلانشهر تهران برگزیده شد تا دور تازهای از فعالیتهای دولتی وی آغاز شود.
شهرداری که رئیسجمهور شد
احمدینژاد اما بیش از این میخواست. وی که در مدت کوتاه تصدی شهرداری تهران، کوشیده بود تا با ارائه چهرهای مردمی و سادهزیست، خود را به عنوان یک مدیر انقلابی که تعهد و تخصص را همزمان داشت، نماد مدیریت اصولگرایانه معرفی کند، چشم به مناصب بالاتری دوخته بود.
دوران شهرداری احمدینژاد، بیش از اینکه به انجام فعالیتهای عمرانی و اداره شهر تهران بگذرد، به فعالیتهایی پرداخته شد که به مدد پوشش گسترده و فوق تصور رسانهای دستگاههایی مانند صداوسیما، به نوعی تبلیغات انتخاباتی پیش از موعد میماند. مهمترین کار احمدینژاد در شهردای تهران ساخت دوربرگردانهایی بود که در بزرگراههای تهران ساخته شد و البته پروژه ناکام مونوریل را نیز باید در این فهرست کوتاه گنجانید، پروژهای که وی حتی در قامت یک رئیسجمهور نیز هیچ گاه از آن دست برنداشت، اما به دلیل مخالفت اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان شهری و نیز به دلیل رقابت پنهان و آشکار شهردار بعدی تهران با وی، هیچ گاه به ثمر ننشست.
احمدینژاد با این رویکرد به انتخابات ریاستجمهوری نهم میاندیشید و در کمال ناباوری همگان به این آرزو نیز دست یافت. وی که در مرحله اول این انتخابات از میان هفت کاندیدا، به عنوان نفر دوم به دور بعد راه یافته بود، در مرحله دوم نهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری که در روز سوم تیرماه برگزار شد، با کسب بیش از 17 میلیون رأی در دور دوم به عنوان ششمین رئیسجمهور ایران اسلامی برگزیده شد. وی در دور اول با کسب ۱۹درصد آرا پس از اکبر هاشمیرفسنجانی (۲۱درصد) یعنی با کسب ۵ میلیون و ۷۱۱ هزار و ۶۹۶ رأی یعنی ۵۰۰ هزار و ۲۴۱ رأی کمتر از اکبر هاشمیرفسنجانی نفر دوم شد و به دور دوم انتخابات راه یافت. در دور دوم، با کسب ۱۷ میلیون و با فاصله ۷ میلیونی از هاشمیرفسنجانی توانست رئیسجمهور ایران شود.
محوریترین شعار انتخاباتی وی گرایش به سادهزیستی و سادگی بود. خودداری از زندگی در ساختمانهای بزرگ دولتی، پرهیز از تشریفات، خودداری از سوار شدن برهواپیماهای تشریفاتی، نقل و انتقال با وسایل نقلیه عمومی (هواپیما و یا اتوبوس) همراه با مردم، گفتوگوی بدون واسطه با مردم و کاستن از سفرهای غیرضروری خارجی و خودداری از همراه بردن خانواده و افراد غیرلازم در سفرهای خارجی، بخشهایی از وعدههایی بود که آقای احمدینژاد قبل و بعد از انتخاب به ریاستجمهوری در این زمینه به مردم ایران داد. «دیده شدن پول نفت بر سر سفرههای مردم» یکی از شعارهای انتخاباتی محمود احمدینژاد بود.
وی در اولین سخنرانی پس از پیروزی در انتخابات باز هم وعده دیده شدن پول نفت بر سر سفره مردم را اعلام کرد وی گفت که صنعت نفت ایران در اختیار یک خانواده خاص است که در جریان انتخابات از آن به نفع خود سوء استفاده کردهاند. او شفافسازی صنعت نفت و گاز ایران و مبارزه با مافیا را از اهداف خود اعلام کرد: «فضای حاکم بر قراردادهای (نفتی) ما در زمینه تولید و صادرات روشن نیست. ما باید آن را شفاف سازیم.» اما وی هیچ گاه آنچه را که مافیای نفت مینامید به صراحت و مصداقی روشن بیان نکرد و همین نکته از جمله نقدهایی است که منتقدان وی در طول این سالها به او وارد ساختهاند.
نظر شما