طبق معمول هر کتاب را برمیداشتم؛ عنوان آن را نگاه میکردم؛ چند صفحه اول آنرا ورق میزدم و بعد با دستمال تمیزش میکردم. بهتدریج توجهم به جملههای "تقدیم و تشکّری" جلب شد که نویسندگان در بالای صفحات نخست کتابها نوشته بودند. احساس کردم که در این خصوص دارم قاعدهای کشف میکنم. نمیگویم همۀ کتابها ولی حداقل در کتابهای کتابخانۀ من اینطور بود. نویسندگانی که زن بودند بهندرت از همسر خود تشکر کرده و یا کتاب خود را به او تقدیم کرده بودند. در مقابل نویسندگان مرد غالباً از صبوری، همراهی و تحمّل همسرشان یا به تعبیر برخی از آنان از « بانوی سرایشان » تشکر کرده بودند! برایم این سؤال مطرح شد که چرا تعداد بسیار کمی از نویسندگان زن از همسرشان تشکر میکنند؟ آیا برخلاف نویسندگان مرد؛ نویسندگان زن قدرناشناساند و محبتها را درک نمیکنند؟
همانجا نشستم و به زنان و مردانی که باواسطه یا بیواسطه میشناختم فکر کردم. برخی شواهد نشان میداد که اکثر زنان زمانی توانستهاند کتابی بنویسند که مسئولیتهای سنگین خانهداری کمتر شده است و متأسفانه این کاهش مسئولیت نیز؛ تنها با جدایی از همسر رخداده است! و بیشتر مردان هم غالباً زمانی توانستهاند کتابی بنویسند که همسری بوده تا مسئولیت خانه را بر عهده بگیرد و خیال آنان از امور خانه، بچهها و حتی امور شخصیشان راحت باشد.
در بسیاری از جوامع، و با ورود به دنیای جدید، مشارکت اجتماعی و اقتصادی زنان در بیرون از خانه موجب آن نشد تا مسئولیتهای سنگین آنان در خانه کمتر شود. درواقع وظایف جدید آنان در بیرون از خانه بر وظایف قبلیشان تلنبار شد. درنتیجه؛ زنی که قصد دارد کتابی بنویسد باید نخست مسئولیتهای خانهداری و شوهرداری خود را انجام دهد و پسازآن اگر وقتی، توانی و البته حوصلهای باقی ماند بنشیند و کتاب بنویسد. در مقابل مردان همواره از حمایت و پشتیبانی همسرشان برخوردار بودهاند و اطمینان داشتهاند که کسی هست تا حتی امور شخصی آنان را انجام دهد.
با توجه به این اوصاف، دو راه برای زنان باقی میماند: یا مردان بخشی از مسئولیتهای خانه را بر عهده بگیرند تا خیال زنان راحت شده و بنشینند و با آرامش کتاب بنویسند؛ و یا آنکه جدا شوند تا فرصتی برای نوشتن به وجود بیاید. گویا کم نیستند زنان نویسندهای که راه دوم را برگزیدهاند!
در همین حین که روی مبل نشسته بودم، غرق تأمل بودم و داشتم به این موضوع فکر میکردم ترانه « جانِ مریم » هم به گوش میرسید:
بیا رسید وقتِ درو، مالِ منی از پیشم نرو
بیا سرِ کارمون بریم، درو کنیم گندمارو
با خودم گفتم عشقورزی ما مردان ایرانی هم چقدر عجیب و جالب است. به معشوق میگوییم: تو مال من هستی. از پیش من نرو. چون وقت درو رسیده است و باید برویم سر کار و گندمها را درو کنیم. لطفاً بمان . خواهش میکنم بمان و وقتیکه کار درو تمام شد هرکجا خواستی میتوانی بروی.
نظر شما