زیگموند فروید پدر علم روانکاوی است. او یک عصبشناس اتریشی بود که با خاطر توجه ویژهاش به آنچه بعد از آن «هیستری» نامیده شد، به مطالعه روان و ناخودآگاه انسان علاقهمند شد و با وجود گذشت بیش از ۸۰ سال از مرگش نظریاتش هنوز منابع معتبری برای روانتحلیلگران و متخصصین علوم اعصاب هستند. فروید در نگاهش به فلسفه علم از ارسطو تا شوپنهاور تاثیر گرفته بود. تنها یکی از پژوهشهای تخصصی فروید در سال ۱۸۸۵ به همراه نورولوژیست شناخته شده، جان مارتین شارلوت، پیرامون خواب و هیپنوتیزم چندین ماه به طول انجامید. برخی از نظریات پدر روانکاوی جهان هنوز تحت بررسی هستند و برخی دیگر در آزمایشهای تجربی به اثبات رسیدهاند. آنچه فروید تحت عنوان «ناخودآگاه» برای اولین بار مطرح کرد امروزه در علم پزشکی به عنوان «ادراک زیرآستانهای» شناخته میشود.
روانکاوی اما یکی از شاخه علاقهمندان به علوم روانی است. ویلهام وونت روانشناس آلمانی دیگری است که در قرن نوزدهم اولین آزمایشگاه روانشناسی را در آلمان بنا نهاد. او را پدر روانشناسی تجربی میخوانند.
رویکردهای مختلفی نسبت به روانشناسی به مثابه یک علم وجود دارد. رفتارگرایان، شناخت گرایان، وجودگرایان یا اگزیستانسیالیستها و نظایرشان نیز تاریخچه و مبانی منحصر به فرد خود را دارند.
امروزه دو مرجع مشخص برای تشخیص اختلالات روانی وجود دارند. روانشناسان بالینی در سراسر دنیا بیشتر به مرجعی که به عنوان DSM شناخته میشود مراجعه میکنند. DSM تا امروز پنج بار ویرایش شده است. ویرایش پنجم آن یا DSM5 امروزه معتبرترین مرجع قابل استناد برای تشخیص اختلالات روانی محسوب میشود. یک شاخه نسبتا جدیدتر در روانشناسی، روانشناسیِ سلامت است. «بیماری» در روانشناسی سلامت در یک طیف تعریف شده است. بر این اساس عملا هیچ انسانی به تمامی سالم یا بیمار نیست. پیچیدگی ساختار مغز انسان و علوم روان و اعصاب وضعیت سلامت را در این طیف تا حدی سالم و تا حدی بیمار در نظر میگیرد.
بسیاری از اختلالات که امروزه از زبان مردم عامه نیز بسیار شنیده میشوند، مانند افسردگی، وسواس، دو قطبی و نظایر آن، با آزمایشها و تصویربرداریهای FMRI غالبا قابل مشاهده هستند.
عدم تعهد به DSM و به طور خاص ویرایش پنجم، در سراسر دنیا، عملا اعتبار یک روانشناس بالینی را ساقط میکند.
ایران نیز مانند سایر نقاط دنیا، از نیاز به روانشناسی برای مردمی که به هر روی در بخشی از طیف سلامت-بیماری قرار دارند، مبری نیست. طی سالهای اخیر مراجعه به روانشناسان و تبلیغات ایشان نیز گستردهتر بوده است. اگرچه هنوز صرف مسئلهی گفتگو و برقراری رابطه و سخن گفتن از آنچه در عرف فضای خصوصی قلمداد میشود، تابو ست،اما در سطوحی، و به ویژه در شهرهای بزرگتر ایران از جمله تهران، این تابو تا حدی مخدوش شده است.
با وجود نگرانیهای عمده نسبت به وضعیت سلامت روانی شهروندان و اعضای جامعه، تابوهای موجود، روانشناسان حاذقی در ایران مشغول به کار هستند. سالها پیش از انقلاب بسیاری از متخصصان و علاقهمندان برای فراگیری این علم به اروپا رفتند و برخی از ایشان فرصت حضور در کلاسهای درس روانشناسان نامداری مانند ژان پیاژه را نیز داشتند. ایشان بدون شک نیروهای متخصصی تربیت کردند اما آنچه در فضای عمومی جامعه تحت عنوان مراکز و کلینیکها تخصصی مشاوره و روانشناسی شناخته میشود چه اندازه نتیجهی تلاشهای آن دانشآموختگان بوده است. اگرچه تا به امروز تحقیق میدانی دقیق و گستردهای در این خصوص انجام نشده، ردپای ایشان به سختی در بازار داغ روانشناسی ایرانی، به مثابهی مکتبی منحصر به فرد، دیده میشود.
دو مرجع قانونی مشخص در ایران مسئول صدور پروانهی فعالیت برای روانشناسان و مشاوران هستند. فارغ از تفاوت اساسی روانشناسان و مشاوران، سازمان نظام روانشناسی ایران و بهزیستی این دو مرجعند که طی فرایندی نسبتا طولانی و سخت، مانند بسیاری از ادارات و سازمانهای دولتی دیگر، مجوز فعالیت این دو گروه را صادر میکنند.
اما فارغ از این دو مرجع، فضای مجازی، این فرصت را در اختیار بسیاری از افراد قرار داده تا با استفاده از اسم روانشناسی خود را متخصص، خانواده درمانگر، روانشناس کودک و نوجوان و نظایر آن معرفی کنند.
«روانشناسی زرد» پدیدهای تنها مختصِ ایران نیست. اگرچه برخوردها با این مقوله به تمامی با ایران متفاوت است. بنیاد ناپلئون هیل در ایالات متحده آمریکا را میتوان پدرخواندهی روانشناسی زرد و کاسبکارانه معرفی کرد. اگر اسم «قانون راز» که کتابی به همین نام هم از آن منتشر شده و یا «قانون جذب» به گوشتان خورده است یا کتابهای آن را در چاپهای چندم و با تیراژ بالا دیدهاید، یا به عبارت بهتر خریده و خواندهاید، سکهای به صندوق اعتبار چند میلیارد دلاری بنیاد هیل انداختهاید.
قانون راز و جذب و رویکردهایی که تحت عنوان روانشناسی موفقیت در سالهای اخیر در تمام دنیا شناخته شده اند و صدها کارگاه و تنها در در ایران گردش سرمایه چند صد میلیاردی را دارا بوده است، در کشورهای جهان سوم و کمتر توسعهیافته هواداران بیشتری دارد. آیا تا به حال شنیدهاید که ناشر یکی از این کتابها یا برگزار کنندهی یکی از این کارگاهها به واسطهی سطح علمی محتوا و نسبت آنها با روانشناسی مورد بازخواست قرار گرفته باشد؟ این اتفاق در ایران نیفتاده است اما بنیاد ناپلئون هیل در ویرجینیا بارها توسط دادگاه محلی و فدرال به پرداخت غرامت محکوم شده و با محدودیتهای جدی روبه رو است. این بنیاد به عنوان مرکزی که تحت لوای صادرات موفقیت مشغول پولشویی است نیز شناخته میشود. جستجویی به زبان انگلیسی در فضای مجازی در خصوص این بنیاد گوشههای قابل توجهی را روشن میکند.
در ایران اما بازار روانشناسان موفقیت و مثبتنگری همچنان داغ است و به نظر نمیرسد کسی قصد داشته باشد ایشان را بازخواست کند.
اما مشکل تنها روانشناسی زرد نیست. عدم وجود ساختار منسجم و روشنی که یک شهروند بتواند برای پیگیری حقوق قانونی و انسانی خود از یک روانشناس شکایت کند با وجود ادعای بیشمار، بدیهیترین مشکل موجود است.
آمار دقیقی از کسانی که در کشورمان با خودکشی به زندگی خود خاتمه دادهاند و در عین حال در یک دوره رواندرمانی هم بودهاند وجود ندارد. حتی در این که اساسا کسی به دنبال دستیافتن به چنین آماری نیز باشد تردید وجود دارد. این روانشناسان هنوز مشغول به کار هستند. بیشک نمیتوان تمام ایشان را مسئول مرگ بیماران و مراجعان دانست اما مادامی که مرجعی برای تحقیق مشخصی در این خصوص وجود نداشته باشد، در استدلالی ساده میتوان گفت جامعه روانشناسی ایرانی در مظان اتهام بیمسئولیتی نسبت به بیماران قرار دارند.
در کنار نظرات غیرکارشناسی و غیرعلمی فاجعه بار روانشناسان قلابی که زیر سایه عدم نظارت دقیق نظام روانشناسی و بهزیستی و سایر مراجع نظارتی مشغول ماهیگیری از دریای گلآلود روانِ بیمار جامعه ایرانی هستند مسائل دیگری نیز در سالهای اخیر به طور غیررسمی گزارش شده اند.
آزار جنسی و سواستفاده روانشناسان از بیمارانی که ساختار روحی و روانی شکننده و آسیبپذیری دارند و عدم پیروی از کوچکترین پروتکلهای کاری و حتی اصول اخلاقی از دیگر موارد هستند. پیگیری آزار جنسی برای کسانی که خود مبتلا به اختلالات گوناگون هستند به عملی شاقه میماند.
از دیگر موارد قابل توجه عدم تعهد به مرجع علمی است. برای مثال در ویرایش سوم DSM هوموسکشوالیته یا همجنسگرایی به کلی از رده اختلالات روانی و جنسی خارج شده است. اما اکثریت قابل توجهی از جامعهی روانشناسان ایرانی به سنتهای غیرعلمی خود که سالها موجب آزار همجنسگرایان بوده است تعهد بیشتری از مراجع آسیبشناسی دارند. استفاده از روشهای غیرعلمی و رویکردهای نامرتبط از دیگر مشکلات بسیار رایج است. برای مثال بیماریهایی مانند اختلال شخصیت مرزی یا آنچه امروزه به نام اختلال دو قطبی شناخته میشود طبق آمار سازمان بهداشت جهانی و APA سازمان روانشناسی آمریکا، با رویکردهایی مانند شناختی-رفتاری قابل درمان نیستند.
بیگمان این حجم از ایرادات مشخص در هر نقطهای از جهان به چالشی بزرگ برای سازمان نظام روانشناسی آنها بدل میشد. اما در ایران خبری از هیچ چالشی در این حوزه وجود ندارد. شما هم میتوانید وارد این بازار پر سود شوید. یک پوستر از یونگ و فروید کافیاست. هیچ کس از شما نمیپرسد چه کسی در قاب عکس نشسته است. شاید هم بتوانید عکس عموی بزرگتان را در اتاقی تاریک و در بالای یک کاناپه آویزان کنید و بگویید پدر علم روانشناسی است.
* فعال مدنی
۴۷۲۳۸
نظر شما