غروب شده است و کربلا همچنان غوغاست. در زلف چون کمندش ای دل مپیچ، کانجا، سرها بریده بینی، بی جرم و بی جنایت.
غروب به افق کربلای سال ۶۱
شمر دستور داد وارد خیمهها شوند و هر چه به دستشان میرسد غارت کنند. اوباش با شنیدن این فرمان بر یکدیگر سبقت می گرفتند. دختران رسول خدا و یادگاران حضرت زهرا از سراپرده بیرون آمدند و همگی میگریستند.
این ساعات شام غریبان است که تاریخ توان گفتن حقیقت همه آن را نداشته است.
اصلا تاریخ کوچکتر از آن است که بتواند گویای واقعه کربلا باشد.
قلم از نوشتن آن و زبان از گفتن رخدادهای غروب عاشورا، شرم دارد.
اول: ناله اسب امام
پس از شهادت امام، اسب آن حضرت شیههزنان و نالهکنان در حالی که پیشانی خود را به خون امام علیهالسلام آغشته کرده بود، به جانب خیمهها شتافت.
زنان و خواهران و دختران امام علیهالسلام با دیدن مرکب بیسوار، نالهها سر دادند و زار زار گریستند.
دوم: فریاد دختر امام ( درود خدا بر او)
ام کلثوم، دستها را روی سر نهاد و فریاد زد: وامحمداه! واجدّاه، وانبیاه، وا ابالقاسماه، واعلیّاه، واجعفراه، واحمزتاه، واحسناه، این حسین است که در خاک کربلا روی زمین افتاده، سرش را از پشت سر جدا کردند، عبا و عمامهاش را به غارت بردند، این بگفت و بیهوش بر زمین افتاد.
سوم: این ۱۰ نفر: غارت امام ( درود خدا بر او)
سپاه ابن سعد، پس از شهادت امام علیهالسلام برای غارت لباسها و سلاح امام هجوم آوردند. این افراد نزدیک به شمر چه کسانی بودند:
«مالک بن بشیر کندی» کلاه آن حضرت را که با ارزش بود به یغما برد.
«بحر بن کعب» جامه آن حضرت را برداشت و پوشید.
«اسحاق بن حویّة» پیراهن حضرت را از تن بیرون کشید و پاره کرد.
«اخنَس بن مَرثَد»، عمامه آن بزرگوار را برداشت و شادی کنان به سر نهاد.
«عمر بن سعد»، زره مخصوص آن حضرت را که فقط جلو را میپوشاند و پشت نداشت برداشت.
«مالک بن نمیر»، زره دیگر امام را برداشت و پوشید.
«قیس بن اشعث»، حوله مخصوص پای حضرت را پاره کرد.
«اسود بن خالد»، کفشهای حضرت را از پای درآورد و برداشت.
«بجدل بن سلیم کلبی»، برای برداشتن انگشتر امام علیهالسلام، انگشت را قطع کرد تا انگشتر را به چنگ آورد.
«جُمیع بن خلق»، شمشیر حضرت را برای خودش برداشت.
اینان هر کدام به غارت چیزی از حضرت افتخار میکردند و بعدها این رذالت ها را به عنوان افتخارات خود را آنقدر نقل کردند که تاریخ آن را به روشنی نوشته است.
سپس غارت لباسها و سلاحها سایر شهدا نیز اتفاق افتاد. به گونهای که سپاه کوفه بدنهای آن عزیزان خدا را برهنه و عریان روی خاکها رها کردند.
چهارم: محاصره و غارت خیمهها
سپاه روسیاه کوفه به فرماندهی «شمر» خیمهگاه را محاصره کرد. شمر دستور داد وارد خیمهها شوند، و هر چه به دستشان میرسد غارت کنند.
اراذل و اوباش کوفه با شنیدن این فرمان بر یکدیگر سبقت گرفتند.
دشمن هر چه را مییافت، میگرفت، حتی گوشواره حضرت ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین علیهالسلام را از گوشش کشیدند و گوشهای آن بانوی بزرگ را پاره کردند.
مردی پست از سپاه ابن سعد چشمش به خلخال پای فاطمه بنت الحسین علیهالسلام افتاد، و در حالی که میگریست خلخال را از پایش کشید.
دختر امام حسین علیهالسلام با تعجب پرسید: چرا گریه میکنی؟! گفت: چرا گریه نکنم در حالی که اموال دختر رسول خدا را غارت میکنم.
فاطمه بنت الحسین علیهالسلام گفت: خوب، اگر کار بدی است چرا چنین میکنی؟! گفت: میترسم اگر من نکنم دیگری آن را انجام دهد!
پنجم: فریاد زینب ( درود خدا بر او باد)
هنگامی که سپاه ابن سعد به خیمهها یورش بردند، زینب علیهاالسلام فریاد زد: عمر سعد! اگر مقصودتان اسباب و زیورآلات است، خودمان میدهیم، به سپاهت بگو شتاب نکنند. مگذار دست نامحرمان به سوی خانواده پیامبر صلی الله علیه و آله دراز شود.
زینب خود لباس مندرس پوشیده بود و به زنان فرمان داد هر چه وسایل و زیورآلات داشتند در گوشهای جمع کنند، گوشوارهها را از گوشهایشان درآورند، حتی فاطمه دختر امام حسین علیه السلام که نوعروس بود و دوست داشت گوشوارههایش را که یادگار پدر مظلومش بود نگه دارد، عمهاش زینب از ترس آنکه مبادا دست نامحرمی به سویش دراز شود، اجازه نداد.
زنان و کودکان در گوشهای جمع شدند، آنگاه زینب خطاب به سپاه دشمن فریاد زد: هر کس میخواهد اسباب و وسایل دختران علی علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام را به یغما ببرد بیاید. عدهای از سپاه آمدند و هر چه بود را به غارت بردند.
ششم: یورش به خیمه امام سجاد (درود خدا بر او)
شمر با گروهی از پیاده نظام به خیمه امام علی بن الحسین علیهالسلام آمد، امام از شدت تب و بیماری در بستر بود، همراهان شمر گفتند: آیا این بیمار را نمیکشی؟
حمید بن مسلم- واقعه نگار روز عاشورا- گفت: سبحان اللَّه! آیا نوجوان بیمار هم کشته میشود؟! او را همین بیماری بس است. پس اصرار کرد تا آنان را از کشتن امام سجاد بازداشت.
زینب دختر امیرالمؤمنین علیهالسلام وقتی از قصد شمر و یارانش مطلع شد جلو و آمد و مقابل آنها ایستاد و گفت: «او هرگز کشته نمیشود مگر آنکه من کشته شوم» آنان به ناچار دست از او کشیدند.
در این هنگام عمر سعد نیز آمد. زنان حرم با گریه و خشم بر او اعتراض کردند و از رفتار بیشرمانه سپاهش شکایت نمودند. عمر سعد گفت: کسی حق ندارد وارد خیمههای زنان شود و متعرض این جوان بیمار (امام سجاد علیهالسلام) شود.
هفتم: آتش در خیمهها
از حوادث بسیار تکان دهنده در غروب عاشورا، سوزاندن خیمههای آل رسول اللَّه بود. این صحنه جانسوز در شرایطی اتفاق میافتاد که بدنهای پاره پاره امام مظلومان و یاران ایثارگر و شهیدش در بیابان رها شده و قبل از آن خیمهها غارت شده بود و جامهها و زیورها از زنان پاک دامن هاشمی ربوده شده بود و آفتاب آن روز که شاهد شگفتآورترین حادثه تاریخ بود به سرعت رو به غروب میشتافت و شب سیاه از راه میرسید. در چنین وضعیت اسفباری که غم و اندوه از هر طرف بر ذریه رسول خدا احاطه کرده بود، دشمن به قصد آتش زدن آشیانههای آن زنان مصیبت دیده، با شعلههایی از آتش به خیمهها یورش بردند. در این حال یکی از سپاه ابن سعد فریاد میزد: «أَحْرِقُوا بُیُوتَ الظَّالِمینَ!؛ خیمههای ستمگران را آتش بزنید!.»
خیمهها به سرعت میسوخت و خاکستر میشد، دختران رسول خدا سراسیمه از خیمهها بیرون دویدند و برخی از کودکان یتیم به دامن عمهشان پناه بردند. بعضی راه بیابان در پیش گرفتند و در آن متواری شدند. تعدادی نیز به دشمن سنگدل استغاثه میکردند و تقاضای رحم و مروت داشتند.
هشتم: این ۱۰ نفر برای تاختن اسبها بر پیکر امام (درود خدا بر او باد)
یکی از رخدادهای جانکاه غروب عاشور، ماجرای تاختن اسب هاست.
برابر فرمانی که ابن زیاد صادر کرده بود، «ابن سعد» مأمور بود پس از شهادت امام حسین علیهالسلام بدن مبارکش را زیر سمّ اسبان قرار دهد؛ وی که به خاطر تقرّب به ابن زیاد و در خیال خامش برای رسیدن به حکومت ری از هیچ جنایتی خودداری نمیکرد، در میان اصحابش فریاد زد: «مَنْ یَنْتَدِبُ لِلْحُسَیْن علیه السلام فَیُوطِیَ الْخَیْلَ صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ؛
کیست که داوطلبانه بر پیکر حسین اسب بتازد تا سینه و پشت وی را زیر سم اسبان پایمال کند؟!»
شمر که قساوت فوقالعادهای داشت با شنیدن این فرمان، پیشقدم شد و بر بدن پاک زاده زهرا علیهاالسلام اسب تاخت. ده نفر دیگر نیز از وی تعبیت کردند که عبارت بودند از:
۱. اسحاق بن حُویّة. ۲. هانی بن ثُبیت حضرمی. ۳. واحظ بن ناعم. ۴. اسید بن مالک. ۵. حکیم بن طفیل طائی. ۶. اخنس بن مَرثَد. ۷. عمرو بن صُبیح. ۸. رجاء بن مُنقِذ عبدی. ۹. صالح بن وهب. ۱۰. سالم بن خثیمه.
اینان آن قدر با اسبان خویش بر پیکر مقدس فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله تاختند که استخوانها را درهم شکستند. آنان نه تنها از این عمل ننگین خویش پروایی نداشتند که به آن افتخار هم کرده تقاضای جایزه نمودند، چنانکه اسید بن مالک- یکی از این افراد- در برابر ابن زیاد چنین گفت: «ما سینه حسین علیهالسلام را بعد از پشت وی با اسبان قوی هیکل و نیرومند درهم کوبیدیم!»
زبان لال است و بیان قاصر. که ای خاک بر زبان ما که بیش از امکان گفتن و نوشتن نیست....
سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون. لاحول و لا قوه الا بالله.
۶۲۶۲
نظر شما