بعد نزدیک به یکسال آمدم شهرمان، مشهد. فکر کردم بالاخره سفر کردیم. ولی خود غلط بود آن چه میپنداشتیم. خانه کسی که نمیشود رفت. نه خواهر. نه مادر زن. نه بقیه اقوام. فقط سُک سُک دم دری یا توی حیاط.
در حرم دل و روح هم مثل جسم نمیتواند آزاد و رها باشد. جمع متحیر خو نگرفته با این فضا. نه از آن صلواتهای بلند دور ضریح خبری هست و نه از فشار جمعیت برای لمس ضریح.
از نوجوانی علاقه ویژه ای به زیارت امام رضا در ماه رجب داشتم. امروز توی حرم زیارتنامه نبود. بعضیها زیارت نامه شخصی خودشان را آورده بودند و به کسی نمیدادند. از یکی از خدام پرسیدم چه کنم زیارت رجبیه را بخوانم. راه حلی نداشت. گفت مثل بقیه از روی موبایل بخوان. سرچیدم. دیدم توی حرم آنتن ندارد. معلوم شد بقیه بیرون دانلود کردهاند.حالا دارند میخوانند، میخواست موبایل خودش را بدهد با زیارت رجبیه از قبل دانلود شده. حالا در این هیر و ویری، یک آقایی کنارم آمده بود و هی بازجو وار میگفت شما در فتنه ۸۸ دخیل بودید، نظرتان در باره فتنه چیست. خادمی هم که داشت کمک میکرد و می خواست زیارت دانلود شدهاش را بدهد که بخوانم با ا سم فتنه در رفت. گفتم برادر به جای فتنه زیارتنامهات را بده بخوانم. نداد.
آمدم توی صحن دانلود کردم و خواندم و در وسط دانلود یاد همه دوستان مجازیام افتادم و دعاشان کردم که الهی گیگیا بایتشان به راه باشد و بقیه دعاها. خدا وکیلی پروتکلهای بهداشتی خوب رعایت می شد.
سر قبر پدر و مادر هم رفتم. آن زیر صحن دفن هستند. خیلی وقت بود آنجا راه نمیدادند. خواهرم میگفت. امروز باز بود. سرم را از روی موبایل که برداشتم یک السلام علیک یا علی بن موسی الرضا گفتم. خیلی چسبید. دوماسکه بودم.
سال اول گند کرونایی گذشت. کم کم داریم وارد دومین سال رسمی اعلام آن میشویم. خانهاش ویران باد.
نظر شما