در بسیاری از نوشتهها نیز به علت نبود تعریف جامع و مدونی از شوخطبعی، اصطلاحات رایج در این شاخه ادبی غالباً یا به جای هم و یا در معانیای غیر از مفاهیم اصلی خود به کار میروند.
این اختلاط معانی در مباحث شفاهی چندان مهم نیست زیرا معمولاً مقصود گوینده را از به کار بردن هر کلمه میتوان درک کرد حتی اگر لفظی که برای آن انتخاب شده، دقیق نباشد اما در مباحث مکتوب، از آنجا که کلمات به عنوان اصطلاحات تکنیکی به کار میروند، تعیین مصداق دقیق هر کلمه مهم است. به همین دلیل در اینجا ما ابتدا تعاریفی از رایجترین انواع شوخطبعی میآوریم و در انتها به طور مشروح به تعریف طنز میپردازیم.
آنچه انواع شوخطبعی را از هم جدا میکند، در نگاه نخست هدف از خنداندن است که ممکن است ایجاد لذت و تفریح، انتقامگیری و ویران ساختن شخصیت فرد یا افراد و یا اصلاح و سازندگی باشد. اما در بیان دقیقتر «شوخطبعی آمیزهای است از خنده، انتقاد، کنایه و مسائل غیرجدی که با کم و زیاد شدن هر یک از این عوامل، انواع شوخطبعی شکل میگیرد.»
ما در تعاریف خود به این موارد توجه خواهیم داشت و بررسی خود را از سادهترین و رایجترین اشکال شوخ طبعی یعنی فکاهه، مطایبه و لطیفه آغاز میکنیم که هدف آنها تنها خندهانگیزی است؛ یعنی در خنده خلاصه میشوند و غایتی دیگر برای آنها متصور نیست. نظریه رهایی تسکین درباره این اشکال به خوبی صدق میکند. به ویژه درباره فکاهه که روانشناسان معتقدند نتیجه سرکوب حس پرخاشگری است که تحت شرایط اختناق و فشار اینگونه جلوه میکند. مطالعات جامعهشناسان نیز نشان میدهد مردمانی با شرایط مشابه اجتماعی و سیاسی، فکاهیهای مشابهی دارند.
فکاهه (Humour)
به اعتقاد کانت، انگیزه خنده در فکاهه، هیچ از آب درآمدن یک انتظار طولانی است و بس. یعنی آنچه که در نظریه ناسازگاری توضیح دادیم.
فکاهه واژهای است عربی و در لغت به معنای شوخی و مزاح است و به گفتار و کردار و ظاهر شوخآمیز فکاهه میگویند. سادهترین و بیدردسرترین شیوه خندهانگیزی است زیرا - چنان که توضیح خواهیم داد - نه زشتی و رکاکت هزل را دارد نه بیپروایی و تندی هجو و نه انتقاد و گزندگی طنز را، به همین دلیل همه جا قابل نقل است.
برخی آن را صورت تکاملیافته هزل دانستهاند و گفتهاند شوخی معتدل و به دور از زشتگویی است که هدف آن ایجاد انبساط خاطر، تفریح و نشاط و خنده است و از جنبه خصوصی و شخصی خارج شده و به صورت عمومی مطرح میشود.
مطایبه (Wit)
در لغت به معنی شوخی و خوشطبعی کردن با کسی است که با این تعریف با فکاهه یکسان میشود اما تفاوت ایندو در آن است که فکاهه علاوه بر گفتار، کردار و رفتار را هم شامل میشود ولی مطایبه بیشتر لفظی و سخنی است کوتاه و موجز که عنصر غافلگیری در آن موجب خنده میشود. این غافلگیری معمولاً در اثر کشف رابطه یا تمایز میان کلمات و مفاهیم آنها ایجاد میشود.
در انگلیسی، این واژه هر چند در زمانهای مختلف معانی متفاوت داشته است؛ امروزه کلامی کوتاه و زیرکانه است که به منظور انگیزش یک حالت ناگهانی و غافلگیرانه خندهآور مطرح میشود. مطایبه معمولاً به شکل لطیفه و نکته بیان میشود.
لطیفه (Joke/anecdote)
در لغت، مونث لطیف و به معنی خوشطبعی، بذله و گفتار نرم و کلامی مختصر در غایت حسن و خوبی است. به تعبیر تهانوی در کشاف اصطلاحات الفنون، لطیفه «نکتهای است که مر آن را در نفوس تأثیر باشد، به طوری که موجب انشراح صدر و انبساط قلب گردد.»
امروزه اصطلاحاً به معنی حکایت کوتاهی است که اساس آن بر پیوند حلقههای واقعی و تصادفی حادثهای استوار است که با پیوستن این حلقهها به هم لطیفه شکل میگیرد و معمولاً حلقه آخری موجب غافلگیری و ایجاد شگفتی و خنده میشود. پایان غافلگیرکننده معمولاً به منزله نتیجه نهایی لطیفه محسوب میشود.
نکته (Epigram)
نزدیک به معنی لطیفه، اما کوتاهتر از آن است. «در ادبیات یونانی Epigram یا قطعه منظوم کوتاه که در آغاز بر روی قبرها و بناها نوشته میشد، بعداً به شعر کوتاهی اطلاق گردید که آخرش به نکتهای دقیق و مطایبهآمیز تمام شود.»
در لغت به معنی سخن لطیف و نغز آمده است و در اصطلاح ادبی کلام کوتاه و پرمعنایی است که ظرافتی در بیان و مضمون بکری در فکر داشته باشد. «به ویژه به هر شعر کوتاهی که فکر را منتقل کند یا نکته دلآزاری داشته باشد نیز اطلاق میشود، چه آن نکته لطفآمیز باشد و چه سرگرمکننده یا طنزآمیز.»
درباره تفاوت نکته و لطیفه باید توجه داشت که در نکته همواره جنبه بکری و آموزندگی و معنیرسانی مورد نظر اهل معنی است، با توجه به نوع مفهوم آنکه ممکن است اغلب طنزآمیز باشد در حالی که لطیفه بیشتر جنبه سرگرمی دارد.
نمونهای از «نکته» در شعر سهراب سپهری:
«من قطاری دیدم که سیاست میبرد/ چه خالی میرفت!»
هزل (Facetiae)
تعاریفی که از هزل در برخی منابع آمده است تعریف دقیقی نیست وگاه با تعاریف هجو یا طنز درآمیخته است. از جمله این تعریف که در لغتنامه دهخدا آمده است: «هزل شعری است که در آن کسی را ذم گویند و بدو نسبتهای ناروا دهند و یا سخنی است که در آن مضامین خلاف اخلاق و ادب آید.»
قسمت اول این تعریف، خصوصیات هجو را بیان میکند که ما در تعریف هجو به آن اشاره خواهیم کرد.
هزل را در لغتنامهها به معنی «بیهوده گفتن»، «مزاح کردن»، «لاغ و سخن بیهوده» آوردهاند یا «هر سخنی که از آن معنی جدی اراده نشود.» به این ترتیب هر نوع شوخی را میتوان هزل دانست.
کمالالدین حسین واعظ کاشفی سبزواری در کتاب بدایعالافکار فیصنایع الاشعار هزل را الفاظی دانسته که از نظر عقل، دقیق و درست نباشد و تنها مایه تفریح خاطر شود. از نظر او اگر شاعر در آوردن چنین سخنانی در ضمن کلام خود اعتدال را رعایت کند، سخن او را مطایبه مینامند.
برخی از شاعران و نویسندگان کهن، از جمله سنایی و مولوی، هزل را به معنی سخنان زشت و شرمآوری که به قصد شوخی و در اصل به قصد نتیجه اخلاقی یا اجتماعی گفته شود نیز به کار بردهاند و غالباً آن را هزلی دانستهاند که پا از دایره راستی بیرون ننهاده باشد. به همین دلیل مولوی میگوید:
هزل تعلیمست آن را جد شنو
تو مشو بر ظاهر هزلش گرو
هر جدی هزلست پیش هازلان
هزلها جدست پیش هازلان
آنچه امروزه ما هزل مینامیم، اصطلاحی است فراتر از این معانی و آن شعر یا نثری است که حاوی مضمون رکیک و خلاف اخلاق و ادب است و قصد از آن تنها خواندن و تفریح و شوخی است، در مقابل جد یا سخن جدی.
شفیعی کدکنی در تعریفی جامع هزل را اینگونه تعریف کرده است: «هزل سخنی است که در آن هنجار گفتار به اموری نزدیک شود که ذکر آنها، در زبان جامعه و محیط زندگی رسمی و در حوزه قراردادهای اجتماعی حالت الفاظ حرام یا «تابو» داشته باشد و در ادبیات ما مرکز آن بیشتر امور مرتبط با سکس است.»
در هزل نیز همچون انواع قبل، هدف سرخوشی و تفریح است اما آنچه هزل را از موارد پیشین متمایز میکند، این است که در هزل از سخنان و مضامین زشت و رکیک استفاده میشود به گونهای که همه جا قابل نقل نیست.
هجو (Lampoon)
در لغت به معنی برشمردن عیبهای کسی، نکوهیدن و سرزنش کردن و فحاشی و ناسزاگویی به کسی است. قدما در تعریف هجو آن را مقابل مدح قرار میدادند. چنان که مؤلف قابوسنامه میگوید: «اگر هجا خواهی که بگویی و ندانی، همچنان که در مدح کسی را بستایی، ضد آن مدح بگوی، که هرچه ضد مدح بود، هجا بود.»
در ادبیات، هجو نوعی شعر غنایی است که اساس آن بر نقد گزنده و دردانگیز است که گاهی به سرحد دشنامگویی یا ریشخند مسخرهآمیز و دردآور نیز میرسد.
رنجش شخصی عامل اصلی به وجود آمدن هجو است. هجو در حقیقت آخرین دستآویز انسان آزردهخاطر است که به وسیله آن بر فرد موردنظرش میتازد. در زبان فارسی هجویهها بیشتر به شعر است و زمینه اصلی آنها توصیف و استهزاء زشتیها و ضعفهای اخلاقی کسی است که به هر دلیلی مورد نفرت شاعر هجاگو واقع شده است. هدف اصلی هجو انتقام گرفتن و آزردن است تا هجاگو بدینوسیله رنجش درونی خود را تشفی دهد.
عیبهایی که هجاگو به کسی که هجو کرده نسبت میدهد، ممکن است در او نباشد. به همین دلیل شفیعی کدکنی در تعریف هجو میگوید: «هرگونه تکیه و تأکیدی بر زشتیهای وجودی یک چیز - خواه به ادعا خواه به حقیقت - هجو است.»
فروید نیز هجو را «لطیفه تهاجمی» نامیده است زیرا برای حمله، هجوم و دفاع، به کار میرود و در این حال «بیحیا» است و «پردهدری» میکند.
مفهومی که هجو در گذشته داشته به آنچه ما امروزه اصطلاحاً هجو مینامیم نزدیک است. در ادبیات غرب نیز هجو تعریفی مشابه زبان فارسی دارد: «آن را نوشتهای (شعر یا نثر) تعریف کردهاند که شخصیت یا ظاهر کسی یا تشکیلات جامعهای را به طریقهای تلخ و گستاخانه به مسخره بگیرد و قصد از آن بیشتر رنجاندن و آزار باشد تا انتقاد و اصلاح و همچنین آن را نوعی طنز دانستهاند که کینهآمیز و بدزبان باشد و سه خصوصیت عمده برای آن قائل شدهاند:
۱- جنبه شخصی دارد ۲- برانگیخته از حس کینه و بدخواهی است ۳- غیرعادلانه است.»
انگیزههای هجوگویان در زمانهای مختلف متفاوت بوده است. به طور کلی چند عامل برای آن در نظر گرفتهاند:
۱- آزردگیهای شخصی، مثل هجویه فردوسی درباره سلطان محمود غزنوی.
۲- مشاجرات قلمی شاعران با یکدیگر که غالباً منجر به هجو و بدگویی میشده است که این نوع در قرن ششم بیشتر دیده میشود. بخشی از هجویههای فارسی و عربی را هجوهای متقابل شاعران نسبت به یکدیگر تشکیل میدهد که در اصطلاحاً آنها را مهاجات مینامند. همچون مهاجات خاقانی و رشیدالدین وطواط.
۳- ناامیدی از دریافت صله. چون در گذشته بیشتر شعرا از راه مدحگویی امرار معاش میکردند و اگر ممدوح در مقابل مدح صلهای نمیداد، همین مسئله انگیزهای میشد برای هجوگویی.
۴- گاهی نیز تنها طبیعت و سرشت شاعر که به هجو و هزالی رغبت داشته و یا فساد اخلاقی او عامل هجوگویی بوده است.
هجو در دوران اولیه پیدایش شعر فارسی لحنی ملایم و متین داشته است اما به تدریج مضمون هجاها گستاخانه و زنندهتر میشود تا اینکه در دوران مشروطیت هجویههای شاعران رنگ سیاسی و اجتماعی به خود میگیرد و در حقیقت به طنز نزدیک میشود.
هجو را از نظر شدت و ضعف، یا تندی و نرمی به چند گونه تقسیم کردهاند. ابنبسام (وفات ۳۰۳ ه. ق) هجا را به دو گونه تقسیم کرده است. یکی را هجاءالاشراف نامیده است و آن هجوی است که ظاهر آن دارای دشنام زشت نیست اما در معنی بسیار سخت و رنجآور است.
گونه دیگری که وی نام نبرده - و قاعده هجوی است که خانمانبرانداز نبوده ولی در آن واژههای تند و خندهناک به کار میرفته است و هجوگوی با چالاکی میتواند خوانندگان یا شنوندگان خود را بر عیبهای دشمن و کمبودهای هجوشده او بخنداند که بسیاری از هجویات شاعران از این نوع است. بسیاری از شاعرانی که هجوگویی جزو سرشت آنها شده بود و بیدلیل به هجو مردم میپرداختند، از این گروه هستند.
هجو علاوه بر جنبه شخصی، گاهی میتواند جنبه اجتماعی هم داشته باشد که در آن فرد خاصی منظور شاعر نیست بلکه طبقاتی از مردم و چه بسا مردم یک شهر یا حتی کل جامعه و اخلاق عمومی، مورد انتقاد و دشنام شاعر قرار میگیرد. در شعر فارسی، شهرآشوبها و کارنامهها از نوع هجای اجتماعی محسوب میشود زیرا در اینگونه اشعار، طبقات مختلفی از مردم مذمت میشوند.
هرچند هجو غالباً منفعتی شخصی را در خود دارد اما میتواند دستمایهای برای طنز و اصلاح باشد. به همین دلیل برخی معتقدند «هجو در شعر فارسی نخستین جلوه طنز است.»
بنابراین با این توضیحات تفاوت هجو با انواع پیشین مشخص میشود و باید گفت در هجو تنها تفریح هدف نیست بلکه هدف اصلی آزردن کسی یا تخریب شخصیت اوست که البته هجاگو از به کار بردن دشنامهای زشت نیز ابایی ندارد.
به دلیل همین خصوصیات هجو، بسیاری از شاعران، مردم و حتی حاکمان در طول تاریخ از هجو شدن بیم داشتهاند. زیرا بسیاری از هجویهها در بین مردم دست به دست میشده و رسوایی و آبروریزی فرد هجوشده را به بار میآورده است. سولون گفته است: «بدتر از شمشیر، زبان اصحاب نظم و نثر است که خلایق را به بدی یاد کنند.»
گاهی مردم از این حربه در مقابل حاکمان عصر برای انتقامجویی از شکست و نابسامانی استفاده میکردند. عزیزالله کاسب در کتاب چشمانداز تاریخی هجو از این نوع با عنوان «هجای عامیانه» نام میبرد و ترانه هجوآمیز مردم کرمان در ذم آغامحمدخان قاجار را به عنوان نمونهای از این نوع میآورد که بچهها و زنهاگاه و بیگاه از فراز برج و باروی شهر با آهنگ تصنیف، آن را میخواندند.
هجو اشخاصگاه - بسته به قدرت فرد هجوشده - عواقب خطرناکی نیز داشته است که مثلاً منجر به کشته شدن شاعر میشد. رفتار آغامحمدخان با کرمانیان پس از فتح کرمان نیز نمونهای از عواقب هجو است.
در اینجا باید گفت اگر هدف هجا انسانی ظالم و متجاوز باشد، عموماً با اقبال مواجه میشود زیرا انسان از اهانت دیدن ستمگران که وجودشان اهانتی بر انسانیت است، لذت میبرد. بنابراین هجو اگر چنین هدفی داشته باشد، میتوان گفت به نوعی در راه رفع معایب جامعه به کار میرود و به همین دلیل سازنده است. اینگونه هجوها که اغلب پسندیده و مطلوبند، میتوانند زمینهای برای طنز اجتماعی باشند.
طنز
کلمهای عربی است در اصل به معنی فسوس کردن و بر کسی خندیدن. طعنه، سخن به رموز گفتن و ناز را نیز از دیگر معانی آن ذکر کردهاند. شاعران و نویسندگان گذشته نیز طنز را به همین معانی به کار بردهاند. مثلاً «خاقانی» در بیت زیر آن را در معنی «طعنهزدن» به کار برده است:
زبونتر از مه سی روزهام مهی سی روز
مرا به طنز چو خورشید خواند آن جوزا
استعمال این کلمه در معنی اصطلاحی امروزی، کاربردی جدید است و مربوط به فارسی معاصر اما پیش از آن معنای تحتاللفظی خود را داشت. از دوره مشروطیت که به علت توجه شعرا و نویسندگان به اجتماع و اصلاح و ارشاد مردم، طنزنویسی به عنوان یکی از اسباب این کار رایج شد، کمکم وجود کلمهای که این نوع جدید از آثار را توصیف کند، احساس میشد.
ایرج پزشکزاد معتقد است حتی در دوران انقلاب مشروطیت و بعد از آنکه طنزنویسی به صورت جدید مرسوم شد نیز اصلاح طنز به این معنی دیده نمیشود. به اعتقاد وی «شروع رایج شدن لفظ طنز به معنای امروزی مربوط به دهه بیست است که بعضی بزرگان ادب به خاطر تفکیک و تمییز طنز از هجویههای رکیک و زشت رایج در مطبوعات، اصطلاح طنز را باب کردند.
عباس اقبال آشتیانی، در مجله ارمغان و دکتر پرویز خانلری، در مجله سخن، به خصوص به مناسبت معرفی عبید زاکانی، لفظ طنز را کمکم و به همراه الفاظ کمکی دیگر برای رساندن معنی - مثل «طنز و کنایه» یا «طنز و مطایبه» - برابر ساتیر غربی، معمول کردند و به مرور از طرف جامعه پذیرفته شد.
به هر حال مفهومی که ما امروزه از طنز اراده میکنیم، مفهومی فراتر از ریشخند و استهزای صرف و معادل با ساتیر در ادبیات غرب است. در فرهنگهای غربی عموماً به تعریفی کمابیش مشابه این تعریف برمیخوریم: «اثری است ادبی - به نظم یا نثر- که خطاها و حماقتهای بشری را به تمسخر میگیرد. هدف طنز معمولاً اصلاح رفتارهای انسانی است اما لحن آن همیشه به شکل آموزش مستقیم نیست. اثر طنزآمیز ممکن است شوخی، تقلید، نقیضه، هجو، ریشخند، طعنه یا کنایه را به کار گیرد.»
به طور کلی امروزه صاحبنظران طنز از دو دیدگاه این نوع ادبی را مورد توجه قرار دادهاند. نخست از دیدگاه نقد جامعهشناختی است. اهمیت طنز از این دیدگاه، در چگونگی نگاه ایدئولوژیک به مسائل اجتماعی و عملکرد آن در نمایش کاستیها و کمبودهای فرد و جامعه است.
اما نوع دیگر، نگاه زیباییشناختی به طنز است که بر تأثیرگذاری آن بر ابعاد هنری اثر توجه میشود. «زیرا با توجه به مباحث زبانشناسی، طنز نوعی شیوه بیان است که از هنجار قراردادی زبان، فاصله گرفته و به محور «دلالت» راه پیدا کرده است و در نتیجه، به معنای دیگری به جز معنای قاموسی خود نظر دارد پس با توجه به این گونه برخورد با طنز میتوانیم آن را نوعی هنجارگریزی معنایی در زبان به حساب بیاوریم که به برجستگی آن میانجامد.»
در ادبیات فارسی نیز پژوهشگران طنز درباره مفهوم این کلمه نظرات مختلفی ارائه دادهاند که تا حدودی به مفهوم غربی آن نزدیک است. نگاهی به این تعاریف نشان میدهد در اغلب آنها، علاوه بر عنصر خنده، جنبه اصلاحی، اخلاقی، انتقادی و اجتماعی داشتن، لازمه طنز دانسته شده است و همین عوامل وجه امتیاز طنز از دیگر انواع شوخطبعی است.
حسن انوری جنبه انتقادی داشتن را وجه تمایز طنز و فکاهی میداند و مینویسد: «هرگاه پدیدهای در وضعی یا در جایی غیر از وضع و جای اصلی خود قرار بگیرد، به طوری که زیانی به بار نیاید مایه شوخی و فکاهه میگردد. اگر شوخی و فکاهه با بیان همراه شود، یعنی به زبان گفته یا نوشته شود، به صورت فکاهی یا کمدی درمیآید و اگر کسی در بیان شوخی و فکاهه چیزی بیفزاید که جنبه انتقادی داشته باشد، طنز به وجود میآید و اگر در طنز چیزی از جوهر شعریت و ادبیت چاشنی زده شده باشد با طنز ادبی روبهرو خواهیم شد.» وی همچنین میافزاید: «طنز باید متوجه نابسامانیهای اجتماعی باشد.»
جنبه اجتماعی داشتن، نکتهای است که در اغلب تعاریف صاحبنظران در کنار وجه انتقادی، بر آن تأکید شده است و برخی آن را مهمترین ویژگی طنز دانستهاند، به عنوان نمونه در تعاریف زیر بر این موضوع تأکید شده است: «طنز، انتقاد اجتماعی است در جامه رمز و کنایه با رعایت و حفظ جنبههای هنری و زیباییشناسی.»
«طنز یعنی به تمسخر گرفتن عیبها و نقصها به منظور تحقیر و تنبیه از روی غرض اجتماعی و آن صورت تکاملیافته هجو است.»
«طنز به دنبال یک هدف اجتماعی و والا میباشد. هدفش بیان انتقادات عمقی و وسیع است... نوشته طنزآمیز آیینه تمامنمای حیات اجتماعی یک جامعه است. در اینگونه آثار مسببان انحطاط و عقبماندگی مورد نکوهش و انتقاد قرار میگیرند. بیعدالتی و سرسپردگی و هرگونه تضاد و نارسایی و نابرابری در قالب ریشخند و خنده نمایانده میشود.»
یحیی آرینپور نیز در کتاب از صبا تا نیما ضمن تعریف طنز آن را اشاره و تنبیهی اجتماعی میداند که هدف آن اصلاح و تزکیه است، نه ذم و مردمآزاری.
طنزنویس را نگهبان خودخواسته موازین، آرمانها و حقیقت، اخلاق و ارزشهای هنری دانستهاند که تعهد کرده است حماقتها و شرارتهای جامعه را تصحیح، نکوهش و تمسخر کند و از پایگاهی مطلوب و متمدنانه، گمراهی را مورد سرزنش و ریشخند قرار دهد.
نکته شایان ذکر این است که گرچه اجتماع و واقعیات و مفاسد آن در طنز بیشتر مورد توجه و انتقاد قرار میگیرند اما موضوع طنز فقط اجتماع نیست بلکه میتواند هر چیزی باشد. مثلاً کل هستی و جامعه بشری، یک ملت، طبقه اجتماعی خاص،نژاد، قوم، طرز فکر یا فرد خاص یا حتیگاه نویسنده طنز ممکن است از خود بدگویی کند و هدف او دیگری باشد.
هرچند به گفته یحیی آرینپور بهتر آن است که «ادبیات طنزی ناظر به حوادث کلی (تیپیک) زندگی باشد نه انحرافات جزئی و تصادفی از حد عادت طبیعت و بنابراین نباید حربه تعرض و تجاوز بر شخصیت کسانی قرار گیرد که به نظر نویسنده پسندیده و خوشایند نیستند.» به همین دلیل قلم طنزنویس را به کارد جراحی تشبیه میکند که با همه تیزی و برندگیاش، جانکاه و موذی و کشنده نیست بلکه آرامبخش و سلامتآور است.
ذکر این نکته نیز لازم است که در زمینه ادبیات ملتزم اجتماعی، طنز میتواند یکی از بهترین گونههای بیانی باشد زیرا طنز را نوعی اعتراض و اعتلا و پالایش خشم و نفرت دانستهاند. چنان که یان جک میگوید: طنز یعنی از غریزه به اعتراض رسیدن، اعتراضی که به صورت هنر درآمده است. این اعتراض بر فساد و بیرسمیهای فرد یا جامعه است که انتقاد جدی از آنها به هر دلیلی امکان ندارد. از اینرو اغلب آثار طنزآمیز در وضعیت خفقان و فشارهای سیاسی و اجتماعی شکل میگیرد و نشاندهنده اعتراض بر اوضاع حاکم بر جامعه است.
شفیعی کدکنی طنز را گونهای از هنر میداند و بدون درنظر گرفتن جنبه اجتماعی و سیاسی و هدف طنز، آن را اینگونه تعریف میکند: «تصویر هنری اجتماع نقیضین و ضدین» که هر قدر تضاد و تناقض آشکارتر باشد و از سوی دیگر گوینده در تصویر اجتماع آنها موفقتر، طنز به حقیقت هنریاش نزدیکتر میشود. به اعتقاد کدکنی در مرکز تمام طنزهای واقعی ادبیات جهان این تصویر هنری اجتماع نقیضین قابل رؤیت است. همچنین «طنز تنها در گفتار و هنرهای زبانی جلوه نمیکند،گاه در رفتار انسان، طنز، آگاه یا ناآگاه، زبانی خود را نشان میدهد تا بدان جا که مجموعه حرکت یک اجتماع به مرحله طنز میرسد و ساختار یک جامعه تبدیل به طنز میشود.»
در این تعریف توجه به عنصر ناسازگاری و تضاد که در بخش تئوریهای دلایل خنده در طنز به آن اشاره کردیم مبنای تعریف طنز قرار گرفته است اما مسئله آن است که تضاد و تناقض در دیگر گونههای شوخطبعی هم به چشم میخورد و فقط مختص طنز نیست.
علی شریعتی نیز که طنز را هنری واقعی میداند، مینویسد: «امروز به گونه دیگری هم میخندیم اینگونه خندیدن یکی از عزیزترین کشفهای انسانی معنویت عصر ماست و آن نه سخن گفتن از آنچه خندهناک است بلکه خندهناک سخن گفتن است از آنچه سخت غمانگیز است.
بنابراین خندهناکی در شیوه بیان است نه در مسائلی که بیان میشود و از اینرو است که آن را باید هنر واقعی نامید اما چرا از آنچه غمانگیز است باید فکاهی سخن گفت؟ به دو دلیل: یکی برای آنکه از آنچه غمانگیز است، بتوان سخن گفت، دیگر آنکه دور از چشم منطق که همواره در مسیر آنچه جدی است، ایستاده است و از بیراهه ترس و طمع که همیشه حقی که جدی است، برمیآشوبد، جدیترین حقیقتها را در جامه غیرجدی در دلها بنشاند.»
همانگونه که در این سخنان نیز پیداست، طنز برخاسته از درد و رنج است و خندهای از سر بیخیالی و ولنگاری نیست بلکه تبسمی است که تفکر و تنبیه را به دنبال دارد و پیوسته با حالتی از سرزنش توأم است به عبارتی دیگر خنده طنزآمیز نوشخند نیست ریشخند، نیشخند و زهرخند است. بنابراین خنده طنز موجب تعالی و سازنده است.
در حالی که در دیگر انواع شوخطبعی - که از آنها یاد کردیم - اینگونه نیست و با توجه به نوع شوخطبعی (فکاهه و مطایبه، هزل، هجو) ممکن است هدف از خنداندن لذت و تفریح و یا ویران ساختن شخصیت دیگران و انتقامجویی باشد. از این رو فروید میگوید: «لذت حاصل از طنز هرگز به پای شدت لذت حاصل از کمدی یا لطیفه نمیرسد و هرگز به قهقهه نمیانجامد.» و اگر ندرتاً به قهقههای هم برسد، خندهای نه از سر شادی که غالباً به قول گوگول خنده در میان اشکهای نامرئی است. برخی حتی معتقدند میان طنز و خنده ملازمهای نیست وگاه یک طنز میتواند شخص را بگریاند.
به هر حال طنز آمیزهای است از نوش خنده و نیش انتقاد و «جایگاهی به غیر از شادی و خوشحالی دارد و آنچه بیش از همه در طنز استنباط میشود، وجه انتقادی آن است تا محتوای شوخی، به همین دلیل میتوان گفت که طنز از حیث باطن با «نقد جدی» تناسب و همخوانی دارد و از حیث ظاهر با «فکاهه و هزل» یکسان مینماید.»
امتیاز مهم طنز در زبان توأم با ابهام و پوشیدگی و حمله غیرمستقیم آن است. جاناتان سویفت در توصیف معروف خود از طنز گفته است: «طنز آیینهای است که بینندگان آن عموماً چهره کسی جز خودشان را در آن کشف میکنند و این علت عمده استقبالی است که نسبت به طنز در دنیا وجود دارد و باز به همین خاطر است که کمتر کسی از آن میرنجد.»
با این توضیحات اگر بخواهیم در مجموع تعریفی کلی از طنز داشته باشیم، باید گفت: «طنز اثری هنری است که با بیانی غیرمستقیم و با شیوهای تمسخرآمیز به انتقاد از ضعفهای اخلاقی، فساد اجتماعی، اشتباهات بشری یا حتی مسائل ماورای طبیعی میپردازد که هدف از آن ایجاد تحولی سازنده است.»
با این تعریف، طنز از آنجا که هدفدار است و جنبه انتقادی و اصلاحی دارد از فکاهه، لطیفه و مطایبه که تنها برای سرخوشی و تفریح هستند، متمایز میشود. علاوه بر اینها، زشتی و رکاکت هزل را نیز ندارد. زبان طنز پوشیده و آمیخته با رمز و کنایه است. یک اثر هزلآمیز هر قدر هم با روح انتقاد آمیخته باشد، جز تأثیر تفریحی ندارد در حالی که هدف طنز، تنبیه و به اندیشه واداشتن است. در هجو نیز هدف تخریب و آزار است اما در طنز اصلاح و تنبیه، هجو از دشمنی و کینه و اغراض شخصی پایه میگیرد و تند و تیز است و آرمانخواه نیست در حالی که طنز از دوستی مایه میگیرد، آرمانخواه است و با بیانی پوشیده و کنایهآمیز هدفی اصلاحطلبانه دارد.
سارتر نیز درباره افتراق طنز با هجو و هزل مینویسد: «طنز با نیشخندی کنایی و استهزاآمیز که آمیخته با ابهامی از جنبههای مضحک و غیرعادی زندگی است، پا را از جاده شرم و تملک نفس بیرون نمینهد و همین نکته مرز امتیاز طنز از هزل و هجو است و از همینروست که در شعر و در ادب کلاسیک طنز با هزل و هجو سر مویی فاصله ندارد.»
به قلم فاطمه کرد چگینی/برگرفته از «کتاب طنز 5»/گردآوری سیدعبدالجواد موسوی/انتشارات سوره مهر
242
نظر شما