خاطرات عقاب ها ، ستاره‌های نبرد هوایی ایران / خلبانی که آخرین بمب جنگ را زد

مهر نوشت : غلامرضا جمالی و جاوید دل‌انور ازجمله خلبانان هواپیمای F۵ در سال‌های جنگ هستند که جمالی آخرین بمب‌های ایران را روی سر دشمن رها کرد و دل‌انور هم در ماموریتی ۸ فروندی شرکت کرد و تنها بازگشت.

اولین‌جلد از مجموعه «ستاره‌های نبرد هوایی» به‌قلم سرتیپ ۲ خلبان احم مهرنیا، سال ۹۱ توسط انتشارات سوره مهر منتشر و راهی بازار نشر شد و تابه‌حال چهارجلد از این‌مجموعه منتشر شده است. هرمجلد «ستاره‌های نبرد هوایی» زندگینامه ۵۰ خلبان از تیزپروازان نیروی هوایی و هوانیروز را در سال‌های دفاع مقدس شامل می‌شود. این‌مجموعه یکی از منابع و مأخذ تاریخ نبردهای هوایی ایران در دوران هشت‌ساله جنگ تحمیلی است که گردآوری خاطرات و زندگینامه‌هایش به‌گفته مولفش زحمات و مشقات زیادی داشته است.

در سه‌مطلبی که در ادامه منتشر می‌کنیم، اولین‌جلد این‌مجموعه را مورد بررسی قرار داده و به تفکیک خاطرات و زندگینامه خلبانان هواپیماهای F۵ تایگر، فانتوم F۴ و دیگر پرنده‌های ایرانی سال‌های دفاع مقدس را مرور می‌کنیم. از ۵۰ خلبان جلد اول، ۲۳ تن مربوط به هواپیمای F۵ هستند که البته برخی از آن‌ها پس از تایگر، با هواپیماهای دیگری چون سوخو ۲۴ پرواز کرده‌اند.

در ادامه زندگی و خاطرات خلبانان F۵ حاضر در اولین‌جلد «ستاره‌های نبرد هوایی» را که برخی از آن‌ها شهید و برخی مرحوم شده‌اند، مرور می‌کنیم.

تقی آریاپور: متولد ۱۳۲۹ است که پس از دیدن دوره آموزشی در آمریکا به ایران آمد و از خلبانان F۵ پایگاه دزفول شد. در تب و تاب روزهای انقلاب در تظاهرات مردمی اندیشمک حضور پیدا کرد و طی سال‌های جنگ ۵۰ سورتی پرواز برون‌مرزی و ۳۵۰ سورتی پرواز گشت رزمی و پوشش هوایی و یک‌بار اجکت را در کارنامه خود ثبت کرد. او در طول جنگ دعای ایمنی از تیرهای دشمن را از دست آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور وقت دریافت کرد که همسرش آن را در یک پارچه سبز جلد کرد و همیشه آن را در جیب روی بازوی چپ لباس پروازش به همراه داشت. آریاپور می‌گوید باور دارد این‌دعا در عدم اصابت هزاران گلوله و موشک دشمن مؤثر بوده است. این‌خلبان در عملیات بمباران کرکوک، همراه با منوچهر شریعتی و رضا زعیم از پایگاه تبریز پرواز کرد که همزمان با رهاکردن بمب‌ها آریاپور احساس کرد مورد اصابت موشک قرار گرفته اما پس از نشست در پایگاه متوجه شد ترکش بمب‌های هواپیمای خودی باعث پاره‌شدن بدنه هواپیمایش در زیر صندلی خلبان شده و «اگر این‌ترکش یکی دو سانت جابه‌جا می‌خورد، به احتمال قوی صندلی پران روی هدف عمل می‌کرد» (صفحه ۲۰) و او در بهترین شرایط اسیر دشمن می‌شد. آریاپور در مأموریتی دیگر موفق شد همراه با محمدرضا سرتیپی، ساختمان محل نگه‌داری موشک‌های اگزوست فرانسوی را که مورد استفاده هواپیماهای میراژ بود، منهدم کند.

اسکندری صبح روز ۲ مهر ۵۹ برای بمباران پایگاه هوایی اربیل از همسر باردار خود خداحافظی کردو در یک مأموریت دو فروندی به این‌پایگاه حمله کرد و به‌دلیل یک گردش به چپ شدید از ناحیه گردن دچار آسیب شد. او ساعت ۱۱ صبح همان‌روز مجدداً در قالب یک‌گروه چهارفروندی به پایگاه کرکوک حمله کرد و مورد اصابت پدافند قرار گرفته و با خروج اضطراری از هواپیما به دلیل گیرکردن بند کلاه پرواز، دچار شکستگی چانه و دندان‌های جلویی شد و بیهوش به زمین رسیدشهید مصطفی اردستانی: متولد ۱۳۲۸ است که سال ۱۳۷۳ در سانحه سقوط هواپیمای فرماندهان ارتش و سپاه در اصفهان به شهادت رسید. اردستانی از خلبانانی است که برای آموزش به آمریکا اعزام شدند و با خلبانی چون علی فریدون مازندرانی که بعدها خلبان F۱۴ شد، هم‌دوره بوده است. او از انقلابی‌های نیروی هوایی بود که پس از پیروزی انقلاب هم، گروه مخلصین را در پایگاه هوایی تبریز تأسیس کردند و با برقراری کلاس قرآن در جهت ترویج مسائل اعتقادی و فرهنگی تلاش کردند. اردستانی و عباس بابایی، قرارگاه رعد را در پایگاه هوایی امیدیه تشکیل دادند و با شیوه‌ای تازه، عملیات نبرد هوایی را مدیریت و اجرا کردند. او در سال‌های دفاع مقدس، حدود ۴۰۰ و به نقلی بین ۲۸۰ تا ۴۰۰ سورتی پرواز برون مرزی داشت. همچنین در عملیات حمله به H۳، وظیفه حمله ایذایی به پالایشگاه کرکوک را داشت و در حملات هوایی به فاو در عملیات بزرگ والفجر ۸ هم شرکت کرد. اردستانی روز ۲۴ بهمن ۶۴ در عملیات والفجر ۸ به‌عنوان خلبان پنجمین دسته F۵ هایی که از امیدیه علیه مواضع دشمن برمی‌خاستند، با احمد مهرنیا دیگر خلبان F۵ و نگارنده کتاب «ستاره‌های نبردهای هوایی» پرواز کرد. او ازجمله خلبانانی بود که صدام برای سرشان جایزه گذاشته بود. اردستانی مدال فتح یک را از دست رهبری دریافت کرد و هدیه یک میلیون تومانی خود از این مدال را صرف ساخت یک مدرسه و رفع نیاز نیازمندان کرد.

خلبانی که آخرین بمب جنگ را زد/هشت‌فروندی که رفتند و یکی‌شان برگشت





فرشید اسکندری: این‌خلبان متولد ۱۳۳۰ است که ۱۰ سال اسارت را در کارنامه خود دارد. او سال ۵۴ برای آموزش به آمریکا رفت و سال ۵۶ به ایران بازگشت و در جمع خلبانان پایگاه تبریز جا گرفت. برحسب تصادف در بازگشت به ایران برای شرکت در کلاس آموزشی هواپیمای F۵، با رضا پهلوی ولیعهد وقت همکلاس شد. در ادامه روند حوادث و با نزدیکی انقلاب، وارد جریانات سیاسی شد و اعلامیه‌های امام خمینی (ره) را به یک‌کتابفروشی در ارومیه می‌برد. پس از انقلاب و پس از صدور فرمان امام خمینی (ره) برای بازگشت به یگان‌ها، به پایگاه تبریز بازگشت و یکی از افرادی بود که در تشکیل گروه مخلصین همکاری کرد. او صبح روز ۱ مهر ۵۹ در عملیات ۱۴۰ فروندی حاضر شد و در یک‌دسته دو فروندی با لیدری ایرج فاضلی، پایگاه هوایی موصل را بمباران کرد. اسکندری صبح روز ۲ مهر ۵۹ برای بمباران پایگاه هوایی اربیل از همسر باردار خود خداحافظی کردو در یک مأموریت دو فروندی به این‌پایگاه حمله کرد و به‌دلیل یک گردش به چپ شدید از ناحیه گردن دچار آسیب شد. او ساعت ۱۱ صبح همان‌روز مجدداً در قالب یک‌گروه چهارفروندی به پایگاه کرکوک حمله کرد و مورد اصابت پدافند قرار گرفته و با خروج اضطراری از هواپیما به دلیل گیرکردن بند کلاه پرواز، دچار شکستگی چانه و دندان‌های جلویی شد و بیهوش به زمین رسید. در نتیجه این‌سانحه، اسیر و به بغداد منتقل شد. اولین هم‌سلولی او در اسارت سروان احمد سهیلی خلبان هواپیمای F۴ بوده است. او یک ماه پس از بغداد به زندان ابوغریب، و سپس به زندان الرشید بغداد منتقل شد. اسکندری هم مثل خلبانان آزاده‌ای چون شهید حسین لشکری، حسینعلی ذوالفقاری یا اکبر صیاد بورانی، جزو مفقودین جنگ اعلام شده بود اما در ۲۴ شهریور ۶۹ به میهن بازگشت.

محمداسماعیل محترم امیدی: متولد ۱۳۲۹ است که پس از دیدن آموزش در آمریکا و بازگشت به ایران، دوره آموزش رزمی شکاری F۵ را ۲۸ دی ۵۱ با استادخلبانی بهروز طهمورپور در پایگاه وحدتی دزفول طی کرد. او پس از پیروزی انقلاب علاوه بر خلبان عملیاتی گردان، به‌عنوان جانشین فرمانده گردان و فرمانده گردان آموزشی، مبادرت به آموزش خلبانی کرد که نیمی از دوره خود را در آمریکا دیده و به خاطر انقلاب به ایران بازگردانده شده بودند. امیدی در جنگ، مسئولیت افسر رابط هوایی در نیروی دریایی بندرعباس هم بوده است. این‌خلبان هم در عملیات ۱۴۰ فروندی شرکت داشت و روز ۱۱ مهر ۵۹ در قالب یک‌دسته دو فروندی به اهداف شهر ناصریه حمله کرد که ناچار به اجکت شد و مهره‌های کمرش به خاطر فرود شدید با چتر به زمین، آسیب دید. دوره درمان این‌خلبان طبق اطلاعات مندرج در جلد اول «ستاره‌های نبرد هوایی»، یک‌سال طول کشید. اما او دیگر به پرواز شکاری بازنگشت و به‌عنوان خلبان ترابری و سپس پروازهای مسافری به خدمت ادامه داد.

سعید باباخانیان: متولد ۱۳۳۲ است و در خاطراتش به تعویض پیاپی فرماندهان و پاک‌سازی‌های گسترده و بدون توجیه خلبانان نیروی هوایی در روزهای پس از انقلاب اشاره کرده است. خاطره تلخش از آن‌دوران، شناسایی‌شدنش توسط عناصر ضدانقلاب است که در نتیجه، در سالن ترمینال، به او و همسرش حمله کرده و به هر یک چندزخم چاقو وارد کردند. نکته مهمی که باباخانیان در انتقاد از پاک‌سازی‌های ابتدای انقلاب در خاطرات خود بیان کرده به این‌ترتیب است: «بیشتر خلبان‌ها درگیر اعتراضات و اعتصابات نمی‌شدند؛ زیرا همیشه در پایگاه‌ها به سر می‌بردند و در محیطی بسته زندگی می‌کردند. آن‌ها علاقه‌مند نبودند در مسائل سیاسی جاری کشور دخالت کنند. طبق توجیه سعی می‌کردند از سیاست هم دور بمانند. از این رو وقتی انقلاب شد، زمان لازم داشتند تا کم‌کم به حقیقت دست یابند. ولی متأسفانه این فرصت از خیلی‌ها گرفته شد و آن‌ها را پاکسازی کردند.» (صفحه ۱۲۴) باباخانیان، ۱۲۹ سورتی پرواز در جنگ داشت. او به قول خودش در گوشه‌ای از عملیات حمله به H۳ هم حضور داشت و در آن‌برهه مأمور به همدان شده بود. او در عملیات والفجر ۸ هم در قالب طرح عباس بابایی معاون وقت عملیات نیروی هوایی، برای هماهنگی لازم برای عبور ایمن هواپیماهای خودی، ماور به حضور در یکی از مواضع پدافندی شد. در یکی از همین حضورها بود که شاهد شلیک اشتباه پدافند خودی و هدف قراردادن یک F۵ از دسته دوفروندی پروازهای خودی بود. او در یک‌پرواز برون‌مرزی خود با مشکل شلیک پدافند خودی به‌طور مستقیم مواجه شد، اما جان سالم به در برد.

غلامرضا جمالی: او هم از خلبانان F۵ و هم MIG۲۹ است که سال ۱۳۳۲ متولد شد و سال ۵۴ برای آموزش به آمریکا رفت. جمالی سال ۵۶ به ایران بازگشت و با انتخاب برای پرواز با F۵ به پایگاه دزفول منتقل شد. در روزهای انقلاب در پایگاه دزفول بود که یک‌روز پیش از ورود امام خمینی (ره) به ایران، خود را به تهران رساند و در بازگشت، مورد مواخذه مسئولین وقت قرار گرفت. با پیروزی انقلاب، به‌دلیل کمبود سرباز وظیفه، شب‌ها در آشیانه و نقاط حساس پایگاه دزفول تفنگ به دوش از هواپیماها و دارایی‌های پایگاه پاسداری می‌کرد. او در سال ۶۹ با به خدمت گرفتن میگ ۲۹ توسط نهاجا، برای خلبانی این‌هواپیما انتخاب شد و جز اولین‌کسانی بود که آموزش دیگر خلبانان نهاجا را روی این‌هواپیما انجام داد. جمالی پس از ۳۳ سال خدمت، بازنشسته شد و یکی از خاطراتش از سال‌های جنگ، درباره ریختن آخرین بمب‌هایی ایران روی نیروهای دشمن است: «ما آخرین بمب‌های سال‌های دفاع مقدس را روی نیروهای دشمن در منطقه فاو ریختیم.» (صفحه ۱۸۵)

محمدجعفر حاج‌هادی: متولد ۱۳۳۵ و یکی از خلبانان گلایه‌مند از مدیریت‌هاست. او می‌گوید: «همیشه فکر می‌کنم فرماندهان نیروی هوایی و ارتش می‌توانستند با برنامه‌ریزی دقیق‌تر، بهره‌برداری بهتری از این سرمایه‌های گران‌قیمت (هواپیما و خلبان) در جنگ داشته باشند. آن‌ها در خاتمه یک دهه حماسه‌آفرینی، تجلیل و قدردانی شایسته‌ای از خلبانان به عمل نیاوردند تا انگیزه‌ای برای خلبانان جوان و جدید باشد. حتی پس از گذشت ۲۲ سال از پایان جنگ تحمیلی، عده زیادی از این رزمندگان جان بر کف که همه بازنشسته شده‌اند، فراموش شده‌اند و زندگی سختی را تجربه می‌کنند!» (صفحه ۱۹۴)

جاوید دل انور: این‌خلبان متولد سال ۱۳۳۱ است و در ۲۸ مهر ۶۱ با خلبان شماره دوی عملیات برون‌مرزی فاضل بهمنی، از پایگاه تبریز برخاست و حین انجام مأموریت، مورد اصابت موشک زمین‌به‌هوای دشمن قرار گرفت و ناچار به اجکت شد. او اواخر سال ۶۷ پس از خاتمه جنگ با درجه سرگردی و اصرار خود تقاضای بازخریدی کرد. ازجمله خاطرات مهم او، پاک‌سازی‌ها و بی‌مهری‌های اول انقلاب نسبت به خلبانان وطن‌پرستی است که با شروع جنگ به گردان پرواز بازگشتند و جانبازی کردند. خاطره تلخ دیگر این‌خلبان مربوط به ۱۳ مهر ۵۹ است که برای جلوگیری از پیشروی دشمن قرار شد ۸ فروند F۵ پایگاه تبریز در قالب چهاردسته دو فروندی به خط مقدم رفته و ادوات زرهی دشمن را بمباران کنند. دل‌انور می‌گوید «متأسفانه در این روز تلخ، من به‌صورت تک‌فروندی به پایگاه برگشتم!» (صفحه ۲۲۷)

یوسف سمندریان: متولد سال ۱۳۳۳ است و ۵ سال اسارت را تجربه کرده است. در تب و تاب انقلاب اسلامی، در پایگاه مهرآباد بود و با پیروزی انقلاب، با جمعی از همکارانش تا سازمان گرفتن مجدد اوضاع و برقراری نظم، به‌صورت شبانه‌روزی از تجهیزات این‌پایگاه محافظت کرد. او در روز ۲۳ مرداد ۶۵ زمانی‌که افسر عملیات گردان ۲۲ شکاری تبریز بود، در عملیات چندفروندی بمباران منابع اقتصادی شهر سلیمانیه شرکت کرد و با اصابت دو موشک پدافند به هواپیمایش، ناچار به ترک هواپیما شد و به اسارت دشمن درآمد. سمندریان سال ۶۹ همراه با آخرین اسرا وارد کشور شد؛ در حالی‌که عدم ثبت نامش توسط صلیب سرخ و مفقودالاثر اعلام‌کردنش باعث رنج و عذاب زیاد همسر و دو فرزندش شده بود. این‌خلبان پس از ۳۰ سال خدمت در سال ۸۲ بازنشسته شد که طبق روایت مندرج در جلد اول «ستاره‌های نبردهای هوایی» برای تأمین مخارج منزل، ناچار شد مدتی را در نمایشگاه اتومبیل، هواپیمایی صافات و باشگاه فرهنگی ورزشی مشغول به کار شود.

محمد طیبی: این‌خلبان سال ۱۳۲۸ متولد شد و از انقلابی‌هایی بود که در سخنرانی‌های محفل دانشجویان دانشگاه مشهد شرکت می‌کرد و در این‌محفل با عبدالحمید دیالمه آشنا شد. او پس از پیروزی انقلاب هم همراه با شهید مصطفی اردستانی، سیداسماعیل موسوی و علی عالی‌زاده، گروه مخلصین را تشکیل داد و در طول جنگ هم ۸۲ مأموریت بمباران و پشتیبانی نزدیک از نیروهای سطحی و ۲۱۵ سورتی پرواز پوشش هوایی را در کارنامه خود ثبت کرد. طیبی سال ۶۹ مدال فتح ۲ را از دست رهبری دریافت کرد و سال ۷۸ بازنشست شد که به گفته احمد مهرنیا، ضمن افتخار به گذشته خود، گاهی فکر می‌کند اگر نصیحت پدر را در انتخاب شغل قنادی گوش کرده بود، شاید در سال‌های اخیر زندگی‌اش اوضاع بهتری داشت.

خلبانی که آخرین بمب جنگ را زد/هشت‌فروندی که رفتند و یکی‌شان برگشت

عبدالرسول عزیزی: این‌خلبان، در سال‌های خدمت خود، پرواز خدمت خلبانی با دو هواپیمای F۵ و PC بونانزای ۶ را در کارنامه ثبت کرد. او متولد سال ۱۳۳۳ است و هنگام انقلاب در پایگاه بوشهر بود و پیش از پیروزی انقلاب هم، در تظاهرات و راهپیمایی‌های مردم حضور پیدا می‌کرد. عزیزی اریبهشت ۵۹ به تهران منتقل شد و در حالی‌که فقط ۸ ساعت با هواپیمای F۴ پرواز کرده بود، به‌خاطر شروع جنگ، به‌عنوان افسر ناظر مقدم یا افسر رابط هوایی به یگان‌های سطحی فرستاده شد و سهم مهمی در هماهنگی و هدایت آتش هواپیماها علیه دشمن و پشتیبانی از نیروی‌های خودی ایفا کرد. یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های عزیزی در این‌برهه، شناسایی چشمی هواپیماهای جنگی خودی از دشمن برای استفاده صحیح از آتش پدافند بود. این‌خلبان سال ۶۴ تحت آموزش هواپیمای ارتباطی PC۶ که به‌تازگی از سوئد خریداری شده بود، قرار گرفت و پس از تهران، سال ۶۵ به اصفهان منتقل شد تا ۷ سال به آموزش خلبانان هواپیمای PC۷ بپردازد. او سال ۷۲ به پایگاه چهارم شکاری دزفول منتقل شد و آموزش پرواز با هواپیمای F۵ را دید. درنتیجه به جمع خلبانان این‌هواپیما پیوست و هنگام ناآرامی‌های طالبان در افغانستان و جنگ آمریکا در این‌کشور، در پایگاه و فرودگاه‌های مشهد و زاهدان به حفاظت از حریم هوایی ایران پرداخت. عزیزی ۲ سال هم در پروژه ساخت هواپیمای صاعقه همکاری کرد.

عباس علمی: متولد ۱۳۳۳ است و بیش از ۴ سال از زندگی خود را در اسارت گذرانده است. یکی از عملیات‌های مهم جنگی او، تأمین پوشش هوایی از یکی از تانکرهای سوخت‌رسان عملیات حمله به H۳ است. او روز ۱۱ تیر ۶۵ در عملیات کربلای ۱ برای پشتیبانی از نیروهای سطحی خودی، پرواز کرد که مورد اصابت پدافند دشمن قرار گرفت و به اسارت درآمد. در نتیجه ۲ سال ابتدای اسارت را همراه با شکنجه‌های روحی و جسمی در سلول انفرادی گذراند که در این‌مدت اجازه پیدا نکرد حتی برای هواخوری از سلول خود خارج شود. علمی ۲۶ شهریور ۶۹ آزاد شد و به میهن بازگشت.

سیدمحمدتقی فاضلی: او از خلبانان F۵ و سوخو ۲۴ است که سال ۱۳۳۳ متولد و سال ۵۳ وارد نیروی هوایی شد. فاضلی سال ۵۴ برای تکمیل آموزش‌ها به آمریکا اعزام شد و سال ۵۶ به ایران بازگشت. سپس با حضور در دوره آموزش هواپیمای F۵ در دزفول به گردان ۲۳ این‌جنگنده در پایگاه تبریز منتقل شد. با شروع جنگ در عملیات ۱۴۰ فروندی شرکت کرد که ماموریتش بمباران پایگاه موصل بود. او که یکی از خلبانان آزمایشی و معلم خلبان F۵ بود، سال ۷۰ به ستاد نیروی هوایی منتقل شد و برای پرواز با هواپیمای مدرن و راهبردی سوخو ۲۴ در نظر گرفته شد. به این‌ترتیب با خرید این جنگنده از روسیه، همراه با تعدادی از خلبانان به کشور سازنده سوخو ۲۴ اعزام شد تا دوره آموزشی لازم را برای پرواز با آن ببیند. او پس از این‌دوره، در گردان سوخو ۲۴ با نام طلوع در پایگاه مهرآباد مشغول به خدمت شد. به گفته این‌خلبان، ناملایماتی که در سال‌های خدمت برایش به وجود آمدند، باعث شدند سال ۷۳ بنا به درخواست خود با هزار و ۷۷۵ ساعت پرواز بازنشسته شود. او در عملیات بمباران موصل در روز اول مهر ۵۹ (عملیات ۱۴۰ فروندی) ابتدا بنا بود پایگاه کرکوک را بمباران کند که ماموریتش تغییر کرد و با پرواز در آسمان موصل، پس از شلیک راکت‌های هواپیمای خود، در مسیر بازگشت مورد اصابت پدافند دشمن قرار گرفت که موتور سمت راستش دچار اشکال شد. دغدغه دیگر او در بازگشت از این‌ماموریت پرخطر، پدافند لشگر ۶۴ ارومیه بود که او را دشمن پنداشته و به‌سمتش اجرای آتش کردند. پس از فرود مرارت‌بار این F۵، فرمانده لشگر ارومیه با چشم اشکبار، خود را به فاضلی رساند و ضمن معذرت‌خواهی از او او گفت: «جناب سروان، پسرم، خدا تو را دوباره به ما داد. تیراندازی توپ‌ها به دلیل ناهماهنگی بود!» (صفحه ۳۵۴)

عطاالله محبی: متولد سال ۱۳۳۰ است که سال ۴۹ وارد ارتش و سال ۵۲ وارد دانشکده خلبانی شد. او سال ۵۳ به آمریکا اعزام شد و سال ۵۵ به ایران بازگشت. در ایران، محبی برای خلبانی F۵ در نظر گرفته شد و دوره زمینی آموزش را در مهرآباد و دوره‌های پرواز را در پایگاه دزفول طی کرد. در ابتدای سال ۵۶ دو گردان F۵ پایگاه بوشهر منحل و با پیوستن‌شان به پایگاه‌های دزفول و تبریز، دو گردان ۴۳ و ۲۳ شکاری پایه‌گذاری شدند که محبی به پایگاه دوم شکاری تبریز منتقل شد. او در سال ۶۵ با مجوز ویژه فرماندهی وقت نهاجا، سرهنگ هوشنگ صدیق اولین‌فروند از هواپیماهای F۵-A که مجهز به صندلی پران نورث‌روپ بودند، از مهرآباد به پایگاه شیراز انتقال داد. سپس یک‌گردان از این‌هواپیما که تقریباً از رده عملیاتی خارج شده بودند، در پایگاه شیراز استقرار پیدا کردند. در سال ۶۶ هم دستور تشکیل گردان آموزش رزمی برای خلبان‌هایی که دوره مقدماتی خود را در پاکستان یا ایران سپری کرده بودند، صادر شد که محبی برای آموزش در این‌گردان از اول شهریور ۶۶ رسماً به پایگاه هوایی شیراز منتقل شد. او در سال ۷۱ به‌عنوان معاون عملیات پایگاه هوایی امیدیه که هواپیماهای تازه خریداری‌شده F۷ در آن مستقر شده بودند، به این‌پایگاه منتقل شد. خاطره این‌خلبان از شب جشن پایان دوره آموزشی F۵ در دزفول، سخنان فرمانده وقت گردان سرگرد مرتضی فرزانه است که به خلبان‌ها گفت: «در اولین فرصت با مدیریت اقتصادی درست و با استفاده از وام و امکانات موجود یک سرپناه شخصی برای خود دست و پا کنید. زیرا مشاغل به ویژه خلبانی، پست‌ها، مقام‌ها و … مامن و مسکن مطمئنی برای شما و خانواده نخواهد بود.» فرزانه در سخنان خود همچنین گفته بود: «آن روزکه احساس کردید در دانش خلبانی و مهارت پرواز کامل شده‌اید، روز سانحه و مرگ شما فرا رسیده است.» و «سعی کنید از سایر افراد غیرخلبان، حتی سرباز بوفه هم چیزهایی یاد بگیرید.» (صفحه ۳۸۵)

جواد محمدیان: این‌خلبان در طول جنگ حدود ۱۵۰۰ سورتی پرواز عملیاتی داشت و در ۴۵ مأموریت برون‌مرزی شرکت کرد. او متولد سال ۱۳۳۴ است و در ابتدای انقلاب، با پروازهای عملیاتی از پایگاه هوایی تبریز، نقش مهمی در تثبیت انقلاب ایفا کرد.

سیداسماعیل موسوی: متولد ۱۳۳۱ است که سال ۵۱ به آمریکا رفت و سال ۵۲ به کشور بازگشت. او سال ۵۳ دوره رزمی F۵ را در پایگاه دزفول شروع کرد و پس از پایان این‌دوره به پایگاه بوشهر منتقل شد. نیمه خرداد ۵۶ که گردان F۵ از بوشهر به تبریز منتقل شد، موسوی نیز به تبریز منتقل شد. او سال ۵۷ معلم خلبان شد و در روزهای انقلاب تلاش کرد انسجام و یکپارچگی خلبانان را حفظ کرده و از تندروی و درگیری‌های مرسوم آن‌زمان جلوگیری کند. موسوی سال ۶۲ فرمانده گردان ۴۱ شکاری پایگاه دزفول شد و سال ۶۴ که فرمانده این‌پایگاه شد، هماهنگی‌های رزمایش هوایی سلیمان خاطر را که پیش‌زمینه انجام عملیات والفجر ۸ بود، انجام داد. او در عملیات حمله به H۳ و عملیات ۱۴۰ فروندی مشارکت داشت و مدال فتح ۲ را دریافت کرده است. ازجمله افتخارات موسوی این است که هواپیمایش ۳ بار از ناحیه خروجی موتورها مورد اصابت موشک دوش‌پرتاب SAM۷ قرار گرفت و هر سه‌بار موفق شد هواپیما را به سلامت در پایگاه تبریز به زمین بنشاند. همچنین روز ۲۸ اسفند ۶۲ در جریان اجرای عملیات خیبر، برخورد یک پرنده بزرگ در منطقه هوالعظیم با هواپیمای موسوی باعث شد هر دو موتور این‌هواپیما از کار بیافتد و وی ناچار به خروج اضطراری از هواپیما شود.

احمد مهرنیا: این‌خلبان به‌عنوان نویسنده مجموعه «ستاره‌های نبرد هوایی» متولد سال ۱۳۳۴ است که سال ۵۴ به آمریکا رفت و سال ۵۶ به کشور بازگشت تا در پایگاه دزفول مشغول به خدمت شود. مهرنیا در روزهای پیش از انقلاب، همراه با دو خلبان دیگر یعنی حسین خلیلی و بهرام امامی به‌عنوان افراد انقلابی پایگاه تبریز مشغول به فعالیت برای تبلیغ انقلاب بود که در نتیجه همین‌فعالیت‌ها، بارها مورد مواخذه قرار گرفت. در نتیجه بنا شد این‌سه تن به زندان خاش تبعید شوند که با وساطت سرلشگر حبیب خامنه‌ای با سه‌فروند F۵ دو کابینه به ستاد تاکتیکی نیروی هوایی در پایگاه هفتم شکاری شیراز اعزام شدند تا تذکر بگیرند. اما پس از این‌تذکرات، مهرنیا باز هم دست از فعالیت انقلابی برنداشت و پس از پیروزی انقلاب هم در آرام کردن جو ملتهب پایگاه دزفول تلاش کرد. او در سال‌های جنگ ۱۷۴ مأموریت گشت و پوشش، ۷۲ سورتی پرواز اسکرامبل و اسکورت و ۴۴ عملیات بمباران برون‌مرزی و پشتیبانی نزدیک از نیروهای سطحی را در کارنامه خود ثبت کرد. این‌خلبان شیرین‌ترین خاطره جنگی خود را مربوط به روز ۱۰ فروردین ۶۳ عنوان کرده که برای یک‌ماموریت تلافی‌جویانه جهت بمباران شهر علی‌غربی عراق در یک‌ماموریت دو فروندی همراه خلبان علی نثری پرواز کرد. مهرنیا در این‌عملیات بمب‌های خود را رها می‌کند اما متوجه می‌شود در نزدیکی هدف یک‌مدرسه دخترانه قرار دارد که همین مساله موجب نگرانی و اضطراب او می‌شود. در نتیجه خلاف روال معمول خلبان‌های بمب‌افکن که پس از بمباران باید سریع محل بمباران را ترک کنند، اقدام به گردش و منطقه را وارسی کرد تا از وضعیت مدرسه دخترانه مطلع شود که با دیدن دوباره محل بمباران، متوجه شد بمب‌ها و انفجارشان آسیبی به مدرسه دخترانه نرسانده است.

علی‌محمد نادری: متولد ۱۳۲۹ است که سال ۵۳ برای دوره خلبانی به آمریکا اعزام شد و ابتدا در پایگاه لکلند و سپس پایگاه هوایی وب دوره دید. به گفته او بیشتر هم‌دوره‌ای‌هایش در آمریکا، مؤمن و درس‌خوان بودند و مناسبت‌ها و اعیاد مذهبی را جشن می‌گرفتند. گاهی حتی گوسفند زنده خریده و محمد سبزآبادی آن را در ساختمان ۷۱۱ پایگاه وب که دارای دیوار و حصار بود، ذبح اسلامی می‌کرد. به گفته دوستان و همراهان نادری، هم‌دوره‌ای‌های او در پایگاه وب از دانشجویان آلمانی نیز بهتر بودند. این‌خلبان سال ۵۵ به ایران بازگشت و برای هواپیمای شکاری F۵ در نظر گرفته و ۶ دی سال ۵۵ به پایگاه تبریز منتقل شد. با شروع حوادث انقلاب و پیروزی آن، نادری مدتی با گروه ضربت پایگاه همکاری کرد و سپس با شروع جنگ، در عملیات‌های مختلف شرکت کرد. او روز ۲ مهر ۵۹ پس از بمباران دشمن، مورد اصابت یک‌فروند موشک SAM۶ قرار گرفت اما موفق شد هواپیما را در پایگاه شهید نوژه همدان روی زمین بنشاند. در برهه اواخر ۶۲ و ابتدای سال ۶۳ چون با تغییر شرایط، کفه برتری هوایی به نفع دشمن سنگین شده بود، مدتی طولانی، سکونی در جبهه‌های زمینی حاکم شد و نیروهای خودی تحت فشار حملات هوایی دشمن قرار گرفتند. با تدبیر سرهنگ عباس بابایی، معاون وقت عملیات نهاجا، و همکاری افرادی چون منصور ستاری و خلبانانی چون مصطفی اردستانی، حبیب‌الله بقایی و شهرام رستمی، با هدف بومی‌سازی تاکتیک‌های رزم هوایی، قرارگاه رعد در پایگاه هوایی امیدیه تشکیل شد. با این‌اقدام و تشکیل قرارگاه مورد اشاره، جان تازه‌ای در کالبد نیروی هوایی دمیده شد و نادری نیز به خواست بابایی، روز ۲۳ دی ماه ۱۳۶۴ به پایگاه پنجم شکاری (امیدیه) منتقل و به معاونت عملیات این‌یگان منصوب شد.» در نتیجه باردیگر برتری هوایی نیروی هوایی ایران محرز شد و به نیروهای سطحی خودی، امکان تحرک بخشید که پشتیبانی از عملیات والفجر ۸ (فتح فاو) و کربلای ۵ با سرنگونی بیش از ده‌ها فروند از هواپیماهای عراقی ازجمله مصداق‌های آن است. نادری خلبانی است که روز ۱۵ مرداد ۶۶ خلبان کابین جلوی اف‌پنجی بود که عباس بابایی در آن به شهادت رسید. این‌اتفاق در عملیات شناسایی رخ داد و بابایی که عادت داشت ابتدا خود منطقه عملیات را بررسی کند، همراه نادری راهی این‌عملیات شده بود که مورد اصابت گلوله ضدهوایی پدافند خودی قرار گرفت. نادری مدال فتح ۲ را دریافت کرده است. او علاوه بر واقعه شهادت بابایی، خاطره دیگری از اشتباهات و ناهماهنگی‌های پدافند خودی نیز دارد. ازجمله شهادت سروان بیژن هارونی که مورد اصابت موشک هاگ پدافند خودی قرار گرفت یا غلام‌علی خوش‌نیت که مورد اصابت همان سایت موشکی قرار گرفت و شهید شد. نادری روایت کرده چیزی نمانده بود او نیز به همین سرنوشت دچار شود.

مرحوم اسماعیل ناصحی‌پور: این‌خلبان متولد ۱۳۲۴ است که سال ۴۷ برای تکمیل آموزش به آمریکا رفت و سال ۴۸ به کشور بازگشت. او برای هواپیمای F۵ در نظر گرفته شد و دوره آن را در پایگاه دزفول گذراند. سپس در پایگاه تبریز مشغول به خدمت شد. ناصحی‌پور جز یکی از ماهرترین خلبان‌های نیروی هوایی بود و در درجه سروانی به‌عنوان تاپ گان یا نفر برتر مسابقات تیراندازی هوایی معرفی شد. او در روزهای انقلاب سرپرستی گروهی از خلبانان را در پایگاه پدافندی مشهد به عهده داشت و صبح روز انقلاب همراه با گروه خود برای شکرگزاری به حرم امام رضا (ع) و دیدار با تولیت آستان قدس رضوی رفت. این‌خلبان تا سال ۶۹ در درجه سرهنگ تمامی، بیش از ۲۴۸۰ ساعت پرواز با هواپیمای F۵ داشت و پس از آن با انتقال به هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران، در مجموع ۵۵۲۰ ساعت پرواز با انواع بوئینگ، ایرباس و توپولف را در کارنامه ثبت کرد. او سال ۸۲ درگذشت. دوستان ناصحی‌پور روایت کرده‌اند زمان انقلاب، با وجود این که فرصت خوبی برای زندگی در آمریکا برایش فراهم شده بود گفت «من با پول این‌ملت به این جا رسیده‌ام و باید دینم را به کشور ادا کنم.» (صفحه ۴۴۱) همسرش نیز گفته در پاسخ به این‌سوال که چرا مسئولان در قبال جانفشانی‌های شما خلبانان قدردانی لازم را به جا نمی‌آورند، گفت: «من به خاطر تشویق و جایزه به میدان نبرد نرفتم.» (همان) این‌خلبان به گفته همسرش، نماز و عبادت را به‌ویژه در خلوت دوست داشت.

پرویز نثری: خلبان F۵ و هواپیمای سوخو ۲۴ بود که سال ۱۳۳۰ متولد شد و پس از ورود به نیروی هوایی، سال ۵۳ برای تکمیل آموزش‌های پروازی به آمریکا رفت و سال ۵۵ به کشور بازگشت. او برای طی دوره ایمنی پرواز، دوباره عازم آمریکا شده بود که انقلاب پیروز شد. این‌خلبان رأی خود به جمهوری اسلامی را در آمریکا به صندوق انداخت و شهریور ۵۸ به ایران بازگشت. نثری از پاک‌سازی‌های ابتدای انقلاب و جنگ خاطره خوبی ندارد و آن‌ها را به‌خاطر بهانه‌های واهی می‌داند. به‌عقیده او اگر جنگ چندهفته دیرتر شروع می‌شد، شاید دیگر خلبانی با تجربه جنگیدن در پایگاه‌های هوایی کشور باقی نمی‌ماند. او در طول جنگ، علاوه بر ۲۱۸ سورتی پرواز آزمایشی، ۶۷ مورد بمباران برون‌مرزی و پشتیبانی نزدیک هوایی را همراه با ۱۷۰ سورتی پرواز آلرت، گشت رزمی و پوشش هوایی در پرونده خود ثبت کرد. پس از ورود هواپیمای سوخو ۲۴ به نیروی هوایی کشور در سال ۷۱، دروه آموزشی آن را در روسیه گذراند. نثری روز ۲۸ مهر ۵۹ در یک‌عملیات برون‌مرزی مورد اصابت گلوله پدافند دشمن قرار گرفت و خود را برای خروج اضطراری از هواپیما آماده کرد. اما خلبان هواپیمای شماره دو سروان منصور آزاد که ۲۴ اسفند ۶۴ در ادامه عملیات آزادسازی فاو به شهادت رسید، او را منصرف کرد و گفت تا جایی‌که می‌تواند به‌سمت خاک خودی پرواز کرده و در نهایت از هواپیما بیرون بپرد. نثری موفق شد اف‌پنجی را که سرعت و ارتفاعش کاهش پیدا نمی‌کرد، به‌سختی روی باند پایگاه دزفول بنشاند. او پس از فرود متوجه شد کابل‌های کنترل فرامین هواپیما قطع شده و قرقره‌ها و براکت‌هایی که حرکت کابل‌ها روی آن‌ها صورت می‌گیرد، شکسته‌اند. همچنین به‌علت اصابت گلوله دشمن به کابل دسته پرتاب صندلی خلبان هم، در صورتی‌که نثری اقدام به اجکت می‌کرد، هیچ‌اتفاقی نمی‌افتاد چون مکانیزم این‌صندلی پران از کار افتاده بود. این‌خلبان سال ۸۲ بازنشسته شد و دوران بازنشستگی خود را با کار در یک شرکت هواپیمایی تجاری به‌عنوان مسئول ایمنی پرواز پشت سر گذاشت.


خاطرات عقاب ها ، ستاره‌های نبرد هوایی ایران / خلبانی که آخرین بمب جنگ را زد


بیشتر بخوانید :







عبدالحمید نجفی: متولد ۱۳۳۲ است و نزدیک به ۵۰۰ ساعت پرواز جنگی در کارنامه دارد که ۱۰۲ سورتی آن‌ها مربوط به پرواهای برون‌مرزی و پشتیبانی نزدیک از نیروی‌های سطحی هستند. پدر این‌خلبان در بمباران نیروی هوایی عراق در کرمانشاه به شهادت رسید. او سال ۸۳ بازنشسته شد و مدال فتح ۲ را نیز در گنجینه افتخارات خود دارد. از دست دادن خلبان تیزپروازی چون ابوالفضل اسدزاده که در دوران آموزش در آمریکا، خلبانان آمریکایی را حیران کرده بود، به‌واسطه شلیک پدافند خودی در عملیات والفجر ۸ یکی از خاطرات تلخ نجفی از سال‌های جنگ است.

رضا وحیدی‌راد: این‌خلبان هدایت دو گونه F۵ و سوخو ۲۴ را به عهده داشته است. او سال ۱۳۳۲ متولد شد که پس از ورود به دانشکده خلبانی نیروی هوایی، سال ۵۶ به آمریکا رفت و ۱۲ فروردین ۵۸ به کشور بازگشت. وحیدی‌راد از خلبانانی است که با پیروزی انقلاب اسلامی و ناامنی پایگاه‌های هوایی، به پاسداری و حراست از دارایی‌ها و هواپیماهای پایگاه یکم شکاری مهرآباد پرداختند. او سال ۶۱ به گردان ۴۱ آموزشی رزمی پایگاه چهارم دزفول اعزام شد تا دوره رزمی شکاری F۵ را طی کند. سپس به پایگاه تبریز منتقل شد و تا سال ۷۰ به لیدری طبقه دو و معلمی این هواپیما ارتقا پیدا کرد. سال ۷۰ نیز برای آموزش پرواز با هواپیمای سوخو ۲۴ به منطقه مهرآباد مأمور شد و سال ۷۴ برای طی کردن دوره تکمیلی این‌هواپیما به بلاروس رفت. او در ادامه به‌عنوان معلم F۵ و سوخو ۲۴ آموزش خلبانان جوان را به‌عهده گرفت که در یک پرواز آزمایشی به‌دلیل نقض فنی سوخو ۲۴، هواپیما دچار سانحه شد و او و شاگردش از هواپیما اجکت کردند. در این‌خروج اضطراری به‌دلیل ارتفاع بسیار کم، چهار مهره کمر این‌معلم خلبان شکست. وحیدی‌راد در طول سال‌های جنگ ،‌۴۵۰ تا ۵۰۰ روز به عنوان افسر ناظر مقدم هوایی خدمت کرد و ۳ مأموریت برون‌مرزی و پشتیبانی نزدیک هوایی و ۱۱۲ عملیات پوشش هوایی و اسکرامبل را در کارنامه خود ثبت کرد.

غلامرضا یزد: متولد سال ۱۳۲۶ است که ۹ سال و ۱۰ ماه از زندگی خود را در اسارت دشمن گذراند. هواپیمای این‌خلبان، بارها در طول جنگ از گلوله‌های ضدهوایی آسیب دید اما این‌آسیب‌ها هیچ‌گاه منجر به از دست رفتن هواپیما نشدند. او در اوایل جنگ، روزانه ۳ سورتی پرواز انجام می‌داد و می‌گوید اوایل در پروازهای جنگی کمی دلهره داشته اما به‌زودی حمله به دشمن و دیدن شلیک موشک و توپ‌های ضدهوایی برایش عادی شده و تنها دغدغه‌اش انجام صحیح مأموریت بوده است. هواپیمای او در ۱۷ آبان ۵۹ مورد اصابت دو موشک SAM۶ قرار گرفت که پس از این‌دو، موشک سوم به زیر بدنه هواپیما برخورد و بدون این‌که خلبان دسته اجکت و خروج اضطراری را کشیده باشد، باعث خروج یزد از هواپیما شد. او پس از رسیدن به زمین، به اسارت نیروهای دشمن درآمد. غلامرضا یزد پس از تحمل حدود ۱۰ ساعت اسارت، ۲۴ شهریور ۶۹ به کشور بازگشت. یکی از خاطرات این‌خلبان مربوط به بازگشت از مأموریتی است که در آن متوجه یک تانک دشمن می‌شود و برای زدن آن اقدام به گردش دوباره و بازگشت می‌کند. اما متوجه می‌شود راننده تانک با حالت خواهش دست به چانه و ریش خود می‌کشد و درخواست دارد خلبان ایرانی او را هدف قرار ندهد. در نتیجه بزد از انهدام تانک مورد نظر چشم‌پوشی کرد. او همچنین پیش از برگشت و در همان‌عملیات، هنگام آماده‌شدن برای بمباران هدف متوجه شد زاویه شیرجه‌اش به‌گونه‌ای است که ممکن است بمب‌هایش به خانه‌های مناطق مسکونی اصابت کنند. درنتیجه از فشردن دکمه شلیک راکت‌ها (۷۶ تیر راکت) صرف نظر کرده و مجدداً با دور زدن در منطقه از سمت مناسب‌تری اقدام به شیرجه و شلیک راکت‌های خود کرد. غلامرضا یزد در مسیر مأموریتی برای بمباران پایگاه الکویته که روز ۲۷ مهر یا اول آبان ۵۹ به او محول شده بود، به چند فروند هواپیمای عراقی بر خورد و موفق شد گونه بمب‌افکن آن‌ها که یک توپولف ۱۶ بوده و از مأموریت بمباران سایت رادار آبدانان بازمی‌گشته، منهدم کند. این‌هواپیما توسط دو هواپیمای میگ حمایت می‌شد اما یزد به‌سمت آن حمله‌ور شده و نابودش کرد.

21220

کد خبر 1637280

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 5 =