یا رب، سلام!- 7
گِرِهگِرِه- یا خَیرَالفاتِحین!(ای پروردگار گشاینده!)
یا رب، سلام!
آیا نسیم رایحهای از بهشت تو...
میآید از سحر...
دنبال روزها؟!
مانند پیچکی...
پیچیده غم به دست و سر و بال روزها
حال مرا اگر که بپرسی: چگونهام؟...
پاسخ چنین دهم:
بدنیستم به لطف لب بسته صیام...
مثل قلم شدم...
لال از سرودنم...
لب بستهام مقابل آیینه سلام
بگشا گِرِهگره...
این بغض ناتمام!
یا رب، سلام!
ده واژه امید...
ده آرزوی خفته به سجاده امید...
آوردهام به سوی تو اما گرهگره...
وامیکنی به شوقِ«خدایا!» گرهگره؟!
انگشتهای من...
سر برده سوی هم...
در فصل آرزو نرسیدند تا دعا...
ای مهربان خدا!
این ده سلام سرد تمنای بارگاه...
این کاتبان یکسره نامه سیاه...
در هم گره شدند
بگشا گرهگره!
یا رب، سلام!
آن سو برادران کهنسال روسپید...
اندوهگین و سرد...
مثل شکست مرد...
در گوش هم روایت تقدیر خواندهاند
وقتی که پول جیب پدر، میشود تمام...
ابرو نشانه است
این وقتها شبیه شب سخت زلزله...
احوال خانه است!
دست برادران کهنسال را بگیر...
از هم جدا شوند
چشمان مادرم...
شاید که از نگاه به بابا رها شوند
یا رب، سلام!
مادر همیشه گفته که این کار، کار توست...
در اختیار توست...
این که هزار بار...
یکجا و در تمام جهان وا شود گره
مادر نشسته تا گره ابروی پدر...
این قفل گنج او...
وا از دعا شود
خانه، شبیه باغ بهشت خدا شود
بگشا گِرِهگره...
با دستهای خالی و سرشار آرزو...
از راه آمدم
در سایه محمد و آل محمدم.






نظر شما