اول:خبر درگذشت استاد مشکاتیان را بهداد بابایی،نوازنده سهتار و ردیفدان چیرهدست به من داد.مشکاتیان نه تنها دایی او،که آموزگار زیست حرفهای و اجتماعی او به حساب میآمد و به گمانم در نسل امروزین موزیسینها، از معدود افرادی است که جدای از دانش موسیقی درکی جدی و عمیق از ادبیات کهن و نو دارد و به مصداق آن ضربالمثل معروف به داییاش رفته است(چرا که مرحوم مشکاتیان هم ادبیات را خوب و عمیق میشناخت) همین بهداد باباییاست که تکنوازی سهتارش روحآدمی را تکان میدهد. آقای بابایی با صدایی بغضآلود که تمامی غم عالم در آن پنهان بود گفت«آیین(فرزند مرحوم مشکاتیان) بامن تماس گرفت و گفت سریع به منزلشان بروم.وقتی رسیدم دیدم کار از کار گذشته است»
دوم:جایگاه پرویز مشکاتیان در تاریخ موسیقی ایرانی روشن است و مصداق آن شعر معروف حافظ که:
بعد از وفات تربت ما در زمین مجوی
در سینههای مردم عارف مزار ماست
به یاد دارم وقتی با آن هیبت و هیمنه به نمایشگاه موسیقی و آثار شنیداری آمد(سال 86)، قامت رشیدش رستموار در میان انبوه جمعیتی که هر جا میرفت دورهاش میکردند، تلالو و خیرگی خاصی داشت. با ریشی که شکوه خاصی به صورتش میبخشید و به همین دلیل بود که تیتر«رستم موسیقی ایران»برازنده او بود و برای هیچ موزیسن دیگری تکرار نشد.
او ذائقه و ذهنی شگفتانگیز در خلقملودیهای بکر و پرورش آنها داشت. در موسیقی خلق یک لحظه موسیقایی کار شگفتی نیست،شگفت آنجاست که آهنگساز یا نوازنده بتواند این لحظه را استمرار و توسعه دهد، به همین دلیل است که شمای مخاطب شاید در شنیدن بسیاری از قطعات از شروع آن قطعه تکانی بخورید ،اما در دقیقه دوم و سوم گویی تمام انرژی آن قطعه تمام شده است و چیزی جز تکرار مکررات را نمیشنوید. مشکاتیان اما این گونه نبود،قطعاتش از ابتدا تا انتها پر از انرژی و طراوتند. به همین دلیل است که شنونده از شنیدن صدها باره قطعات و تصانیفش احساس ملالت و کسالت نمیکند و گواه من هم نفوذ عجیب آثارش در میان هنرجویان جدی موسیقی است که تقریبا به شاهبیت انتخاب آثار بزرگان موسیقی در اجراهای گروههای جوان و آیندهدار تبدیل شده است.در واقع کارهای استاد مشکاتیان به قدری کیفیت و غنای موسیقایی داشته و دارند که بسیار زود به جرگه قطعات کلاسیک موسیقی ایران پیوستند و مشرب و مکتبی برای خالقش ایجاد کردند و ماندگار شدند و این مزیتی برای یک هنرمند است که آثارش در کمترین زمان ممکن به قلبها نفوذ میکند و ماندگار میشود. او هنرمندی بود که درکی همدلانه از تحولات اجتماعی و سیاسی زمانه داشت و عمده آثارش به شکلی ظریف بازتاب تحولات اجتماعی،سیاسی بودند.
سوم: نگارنده سخت مشتاق بود که در دومین سال درگذشت آن زندهیاد اخباری تازه از آثار ایشان را بشنود. مشکاتیان هنرمندی بود که مدام به خلق آثار دست مییازید و حتی به نگارنده در گفت وگویی گفته بود که بسیاری از اشعار حافظ را تبدیل به قطعه یا تصنیف کرده است. یا در گفت و گویی دیگر از آثاری نام برد که بر اشعار مرحوم بهار و با صدای استاد شجریان ساخته بود که بسیاری آن را جزو شاهکارهای مشکاتیان میدانند ، که متاسفانه هنوز از عرضه عمومیآنها خبری نیست. آن زمان هم البته گلهمند بود که چرا این آثار منتشر نمیشوند و جا دارد که استاد شجریان و فرزندشان همایون(به عنوان مدیر شرکت دلآواز)همتی صرف کنند و این اثر را منتشر سازند ،چرا که پسندیده نیست،دو سال بعد از مرگ آن زندهیاد، هنوز حتی یک اطلاعرسانی درست و حسابی درباره سرشت و سرنوشت این اثر به افکار عمومی ارائه نشود. این پرسش از آن جهت وجود دارد و مدام تکرار میشود که استاد شجریان با آن زندهیاد نسبت فامیلی دارند و لذا نمیتوان باور داشت که همان برنامه پررنگ برای سال اول در تالار وحدت کافی است؟ برنامهای که البته برخی از یاران و شاگردان مشکاتیان بر آن انتقادات جدی داشتند. باز باید بر دستان سیامک آقایی بوسه تحسین زد که آلبومی را با آن همه مشقت به یاد استادش انتشار داد و یا آقای بابایی که به یاد داییاش هفته آینده در اصفهان برنامهای اجرا خواهد کرد.
سالگردهای هنرمندان فرصت مناسبی است برای همین گونهکارها و این که فرزند آن مرحوم(آیین) گزارشی به جامعه موسیقایی بدهد که از پدرشان چه کارهایی مانده است و چه برنامهای برای ادامه انتشار این آثار در دست دارند؟ یا آخرین کنسرتی که ایشان با استاد ناظری برگزار کردند و اتفاقا ضبط تصویری بسیار خوبی هم شد، هنوز منتشر نشده است. جا داشت که استاد ناظری هم دستی از آستین همت برمیآوردند و این کار را منتشر میکردند. البته آقای ناظری و علیزاده در کنسرت گروه دوستی قطعهای را به یاد آن مرحوم اجرا کردند.
از این گونه رفتارها البته در جامعه ادبی و هنری فراوان داریم که خانوادههایآنها و بازماندگان به دلیل عدم پیگیری و یا سردشدن و ... آثار را حبس میکنند و انتشار نمیدهند. حتی برخی از بنیادها که به نام بزرگانی علم شده است، کارهای مانده آنها را منتشر نمیکنند. نمونهاش بنیاد لغتنامه دهخدا که هنوز برخی از کتابهایخود آن مرحوم را حبس کرده و منتشر نکردهاند(حتی برای یکبار)
مدفن مرحوم مشکاتیان در نیشابور است،سال گذشته که سری به آن دیار زدم و به مزار عطار رفتم،سردیس مرحوم مشکاتیان را دیدم که در گوشهای از قبرستان بر مزارش گذاشته شده است. گفته و وعده کرده بودند فرهنگسرایی به یاد و نام ایشان در آن مکان برپا خواهند کرد که اتفاقا فضایی بسیار فراخ و بزرگ هم داشت. از آن فرهنگسرا و قول و قرارها چه خبر؟ شورای شهر و شهرداری نیشابور چه کردهاند؟
حتی خانه موسیقی هم که دو سال قبل مصوب کرده بود جایزهای سالانه و مستمر را با عنوان جایزه مشکاتیان برگزار کند، امسال این نام را حذف کرده است. در حالی که این خانه موسیقی نیست که به مشکاتیان اعتبار میدهد، بلکه نام مشکاتیان است که اعتباری برای خانه موسیقی و آن جایزه است. مگر در طول تاریخ همین صد ساله اخیر موسیقی ایران ،چند نفر در طراز و اندازه مشکاتیان بروز و ظهور پیدا کردهاند که نخواهیم جایزهای دائمی را برایش برپا داریم؟
مصداق این گونه برخوردها آن بیت معروف حافظ است که :
کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی
حقشناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد؟
نظر شما