به گزارش خبرآنلاین، کتاب «زندهام که روایت کنم» نوشته گابریل گارسیا مارکز با ترجمه کاوه میرعباسی در 696 صفحه با قیمت 8 هزار تومان را نشر نی ابتدای سال 90 منتشر کرد که تاکنون هشت بار تجدید چاپ شده است. مارکز در این کتاب با روایت بخشى از زندگى خویش به ریشه یابى و بیان موقعیت هایى مى پردازد که باعث خلق آثار ادبى اش شده اند. مجموع حوادث و شرایطى که از او نویسنده اى ساخته اند که حالا جزء یکى از بزرگ ترین نویسندگان قرن حاضر به شمار مى رود.
مارکز در بیوگرافى خودنوشت اش ضمن شرح وضعیت خانوادگى و اجتماعى خود به تمام موضوعاتى مى پردازد که مى تواند در شکل دهى و ساختن شخصیت هنرى یک نویسنده موثر باشد. از خصوصى ترین روابط شخصى گرفته تا عمومى ترین جریانات اجتماعى که او به سبب حرفه روزنامه نگارى با آن درگیر بوده است. مارکز در خلال روایت زندگى شخصى اش به بیان اتفاقات تاریخ معاصر کشورش ـ کلمبیا ـ هم مى پردازد.
در معرفی این کتاب آمده است: «زندهام که روایت کنم، بیشک، یکی از کتابهای انگشتشماری است، که طی دهه گذشته، میلیونها نفر از شیفتگان ادبیات ناب و والا چشم به راهش بودهاند، بازآفرینی موجز دوران سرنوشت ساز زندگی گابریل گارسیا مارکز. در این روایت پرشور، نویسنده نامدار کلمبیایی و برنده جایزه نوبل ادبیات در 1982 خاطرات دوران کودکی، نوجوانی و نخستین سالهای جوانیاش را، با صداقتی بینظیر، به خواننده پیشکش میکند؛ سالهایی که تخیل بارورش را غنا بخشیدند و زمینهساز پدیداری برخی از برجستهترین و ماندگارترین داستانهای کوتاه و رمانهای زبان اسپانیایی شدند، که از جایگاه و اهمیتی بنیادین و اساسی برخوردارند.
متنی که عرضه میشود. رمان یک زندگی است که از ورای صفحاتش گارسیا مارکز، با نثر شگفت انگیزش، پرسوناژها و ماجراهایی را متجلی میسازد که شاهکارهایی همچون صدسال تنهایی، عشق در سال وبا، پاییز پدر سالار، کسی برای سرهنگ نامه نمینویسد و ... را انباشتهاند. برای علاقهمندان این نویسنده سترگ، زندهام که روایت کنم، اثری است خواندنی و حیاتی.»
کتاب با این جمله آغاز می شود: «زندگی آنچه زیسته ایم نیست، بلکه همان چیزی است که در خاطرمان مانده و آن گونه است که به یادش می آوریم تا روایتش کنیم.»
گابریل گارسیا مارکز در توصیف دیدار سال 1945 با آلبرتو یراس کارماگو، رئیس جمهوری وقت کلمبیا در کاخ رئیس جمهوری می نویسد: «فقط تصور اینکه قدم در کاخ ریاست جمهوری بگذارم خون را در رگ هایم منجمد می کرد، ولی دلشوره هایم بی پایه و خیال باطل و واهی بودند زیرا از آنچه اسرار قدرت می پنداشتمش در آنجا هیچ نشانی نیافتم بجز سکوت ملکوتی...»
در این کتاب گابریل گارسیا مارکز ماجرای ترک سیگارش که بعد از شنیدن عبارتی از یک روانشناس در یک مهمانی بود را اینگونه تعریف می کند: «جرات به خرج دادم و پرسیدم علت بنیادین این پدیده چه بود و پاسخی که شنیدم به خاطر سادگی اش سرا پایم را لرزاند: چون ترک سیگار برایت مثل آن است که یکی از عزیزانت را بکشی...این توضیح انگار انفجار روشن بینی بود.»
هموطنان تهرانی برای تهیه این کتاب کافیست با شماره 88453188 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و کتاب را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند.
291/60
نظر شما