به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، حجتالاسلام والمسلمین مصطفی پورمحمدی رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی، هفته گذشته به مناسبت نزدیک شدن به سالروز ارتحال امام خمینی در دانشکدگان فارابی دانشگاه تهران سخنانی را برای دانشجویان این دانشگاه ایراد کرد. ایشان در بخش نخست سخنان خود به شرح ویژگیهای بارز امام و در بخش دوم به مسائل روز پرداخت. انتهای این مراسم نیز به پرسش و پاسخ اختصاص یافت و دانشجویان پرسشهای خود را درباره اقدامات صورتگرفته در اوایل انقلاب، دهه شصت و... مطرح کردند.
اتکا و اعتماد امام به مردم پیوسته افزایش یافت
پورمحمدی در آغاز سخنان خود در این دیدار با بیان اینکه امام جدای از انقلاب اسلامی خود پدیدهای بزرگ و تاریخی است، گفت: شخصیت، نگاه، رویکرد و رفتار ایشان در ادوار مختلف زندگیشان فوقالعاده الهامبخش است و جا دارد همچنان در ابعاد شخصیتی امام کار کنیم.
وی افزود: امام شخصیتی فوقالعاده تحولخواه و تحولآفرین بود. یعنی یک امتیاز فوقالعاده در شخصیت و رفتار امام این بود که میکوشید تحولی جدی در ابعاد معنوی، علمی و اجتماعی شخصیت خود داشته باشد. ایشان فراتر از محیط و اقتضائات محیطی فکر و برنامهریزی میکرد و به دنبال تحقق برنامههایش بود. از نظر شخصیتی هم تحولخواه بود. اما مهمتر از تحولخواهی امام، تحولآفرینیاش بود؛ یعنی با برنامهریزی، هماهنگی، فضاسازی، پیگیری، به دنبال تحقق دیدگاههای تحولآفرین خود بود. مقام معظم رهبری یکی از سخنرانیهای خود را (در یکی از مراسمهای ۱۴ خرداد) به ابعاد تحولآفرینی امام اختصاص، و بخشها و مصادیق فراوانی را در این بعد شخصیتی ایشان ارائه دادند.
پورمحمدی در ادامه در کنار همه صفات بارز حضرت امام، به اخلاص ایشان پرداخت: غیر از مراتب ایمانی و شخصیتی و عرفانی، حضرت امام یک مؤمن واقعی و مخلص بود. ایشان در حوزه مسائل اجتماعی سیاسی ایمانی عمیق به هدف داشت. در هدفهایش تردید نداشت و هدفهایش را خوب میشناخت.
اعتماد به مردم، ویژگی برجسته دیگری بود که از نگاه رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی یکی از ارکان موفقیت حضرت امام به شمار میرفت. وی این اعتماد را دوطرفه خواند و گفت: به میزانی که به مردم اعتماد کرد پاسخش را دریافت داشت، و این رفت و برگشت اعتماد مدام به همافزایی میانجامید. یعنی در طول زندگی امام پیوسته این اتکا و اعتماد ایشان به مردم افزایش یافت و در طرف مقابل نیز بر توجه و اعتماد مردم افزوده شد و این نکته فوقالعادهای است. جایگاهی که امام در ذهن خود برای مردم قائل بود، نشان میداد که او رمز رهبری و مدیریت اجتماعی را بهخوبی دریافته است و روی این قواعد و قوانین بهجد تمرکز و تاکید دارد. این دستاوردهای بزرگ ایشان و مدیریت فراز و فرودهای عجیب و عظیم انقلاب پیش و پس از پیروزی تا زمان رحلت ایشان، به واسطه همین ویژگی یعنی جلب همراهی مردم بود.
هیچ دوگانگی در فکر و عمل و احساسات و عواطف امام نمیدیدیم
پورمحمدی در ادامه درباره صداقت امام و نقش این ویژگی ایشان در جلب توجه افکار عمومی سخن گفت: حضرت امام صادق بود. هیچ دوگانگی در فکر و عمل و احساسات و عواطف امام نمیدیدیم؛ یعنی مجسمه صداقت بود. خداند در قرآن بهترین بندگان، اولیا و انبیا را به صدق تعریف میکند. امام واقعا مجسمه صدق بود و انسان راستی را در وجود، کلام، نگاه و رفتار ایشان میدید. همین صداقت عمیق توجه افکار عمومی را به ایشان جلب میکرد.
وی سپس به تعهد و وفای به عهد حضرت امام پرداخت و افزود: ایشان به آنچه میگفت متعهد بود و وفادار بود، امام اول انقلاب در صحبتهایش چند وعده داد، پس از مدتی که این وعدهها محقق نشد، عذرخواهی کرد و گفت من گفته بودم این کارها را میتوانم بکنم، نتوانستم، عذر میخواهم. در حالی که بسیاری از این عدم تحققها نیز از جانب ایشان نبود و واقعیتهایی بود که بر جامعه دیکته شد ولی صادقانه گفت من گفته بودم اینها را انجام میدهم، نشد عذر میخواهم. این صداقت در اعتمادسازی، وفاداری و تعهد دوجانبه بسیار مؤثر بود.
پورمحمدی ادامه داد: امام واقعا انسانی آگاه و هوشمند بود و بسیاری از حوادث را مستقیما تجربه کرده بود، مثلا وقتی از جنگ جهانی اول و دوم سخن میگفت، تجربیات خودش در زندگی شخصیاش بود؛ یعنی اینگونه نبود که در فضای شعاری و آرمانی صرف و به طور هیجانی رفتار کند. درست است که امام فوقالعاده آرمانگرا بود ولی عمیقا به حوادث، تحولات اجتماعی و اتفاقاتی که در داخل و خارج میافتاد، آگاهی داشت. در کنار اینها، واقعبینی یکی از برجستگیهای امام بود. هر وقت هرکسی چه عمومی چه خصوصی با ایشان گفتوگویی داشت، ایشان دقیقا به ملاحظات خارجی توجه میکرد.
وی گفت: از امام مشهور شده که «ما مأمور به وظیفه هستیم، مجبور و ملزم به نتیجه نیستیم، نتیجه هرچه میخواهد بشود.» نه اینطور نیست! بله ایشان آنجایی که تشخیص میدهد پای وظیفه در میان است، مصمم است. اما تشخیص امام خیلی واقعبینانه بود، دقیقا به حوادث و اتفاقات پیرامونی توجه داشت؛ گزارشهای بسیاری را به طور منظم میخواند، در جلسات گزارش شرکت میکرد و توضیح میخواست. این نکته قابل توجهی است.
رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی ادامه داد: مشهور است که امام یک رادیوی کوچک داشته، تمام اخبار را منظم گوش میکرده و حتی بعضی وقتها متأثر میشده. مرحوم احمد آقا نقل میکردند: «بعضی مواقع میدیدم امام متأثر است، میپرسیدم اتفاقی افتاده؟ ایشان میگفت، رادیو را گوش کن چه میگوید.» مثلا یک خانواده شهیدی داشته چیزی میگفته و... امام از دو سه رادیوی خارجی اخبار را به طور منظم گوش میکرد، برای اینکه بفهمد در دنیا چه خبر است و نسبت به ایران و منطقه و... چه میگویند. یعنی ایشان هیچ وقت از اتفاقاتی که میافتاد غافل نبود. حتی مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی نقل میکند که «آن اوایل قبل از خرداد ۴۲ و... من روزنامهها را میخواندم و حتی برخی از ما رادیو بی.بی.سی گوش میدادیم و مطالب را برای امام جدا میکردیم، به طور خلاصه مینوشتیم و به امام میدادیم.» یعنی اینگونه نبود که با ناآگاهی از حوادث و مسائل تصمیمی بگیرد.
«مشورتپذیری» به عنوان ویژگی بارز دیگر امام، نیز مورد اشاره پورمحمدی قرار گرفت: امام خیلی مشورتپذیر بود. برخی فکر میکنند که ایشان یک شخصیت قاطع بود که فقط از بالا دستور میداد. بله در مقام تصمیم بسیار قاطع و جازم بود، ولی وقتی که پیگیری میکنیم متوجه میشویم ه فوقالعاده اهل مشورت، پرسش و رایزنی بوده و براساس همان مشورتها تصمیمگیری میکرده است. ایشان خیلی از مسائل را به شوراها واگذار میکرد. بخصوص آن موقع کاهی تصمیمات جلسه سران، شورای انقلاب و... خلاف نظر امام بود و امام میگفت، با این حال ایشان میپذیرفت. این ویژگی معمولا در زندگی امام برجسته نشده، ولی بسیاری از توفیقاتی که حضرت امام داشت ناشی از همین بود. امام واقعا نماد تأمل، دقت و تعقل بود؛ همیشه با عمق به مسائل نگاه میکرد و فهم عمیقی از آنها داشت. وقتی به موضوعی میاندیشید، توجه زیادی به همه ابعادش داشت. اما وقتی نوبت تصمیمگیری میرسید، بسیار قاطع، جدی و ـ از همه مهمتر ـ مسئولیتپذیر بود. امام همیشه پای تصمیمات خود قاطعانه میایستاد و مسئولیت آنها را به عهده میگرفت.
یکی از مهمترین تصمیمات امام پذیرش قطعنامه بود
وی در بخش دیگری از سخنان خود به تصمیم مهم امام در مورد قطعنامه ۵۹۸ اشاره کرد: امام در زندگیاش داستان و تصمیمهای مهم زیادی داشت. یکی از مهمترین آنها که این روزها به مناسبت جنگ زیاد مطرح میشود، تصمیمات مربوط به دوران جنگ و پذیرش قطعنامه بود. ایشان چه در زمان جنگ و چه در زمان صلح، پس از مشورتهای لازم، تصمیمات مهم را با قاطعیت میگرفت و کاملا مسئولیت آنها را میپذیرفت. حالا برخی درباره پذیرش قطعنامه حرفهایی میزنند که واقعا تمایلی نداریم مدام آنها را بازگو کنیم یا مرتب به برخی واقعیتها تأکید و اشاره کنیم تا همهچیز به گردن این و آن بیفتد؛ بخصوص اینکه بسیاری از کسانی که اکنون انتقاد میکنند، خودشان از تهیهکنندگان یا دستوردهندگان همان گزارشها بودهاند. حالا که در برابر برخی سؤالات، ابهامها و انتقادها قرار میگیرند، جا خالی میدهند و تلاش میکنند مسئولیت را به گردن دیگران بیندازند. اینها حاشیههایی است که اگر فرصتی باشد و لازم باشد باید توضیح داده شود و اسناد و مدارک بیشتری ارائه گردد.
پورمحمدی با بیان اینکه امام درباره موضوع قطعنامه، تمام گزارشها، نظرها، آمارها و رویدادها را دقیقا بررسی کرد، اظهار داشت: ایشان همه نیازها را در نظر گرفت، گزارشها را خواند، جلسات بحث و بررسی برگزار کرد و درنهایت گفت حالا دیگر غیر از این تصمیم، راه دیگری نیست. وقتی دیگران میگفتند ما حاضر به پذیرش مسئولیت هستیم، امام میگفت: من تا امروز پای جنگ ایستادهام، اما اکنون ادامه جنگ با این شرایط به صلاح کشور و مردم نیست و باید به پایان برسد. تمام تبعاتش هم با من است؛ همه پیامدهایش را خودم میپذیرم. اگر متن پذیرش قطعنامه و توضیحات بعدی امام را بخوانید، میبینید که با چه دقت و تأملی و با چه جزئیاتی توضیح میدهد و مسئولیت تصمیم را برعهده میگیرد.
امام به جوانان بها میداد
وی سپس درباره روحیه مربیگری امام و تلاش ایشان در تربیت و پرورش جوانان سخن گفت و افزود: امام واقعا به نیروهای جوان بها میداد. ما داستانها و نمونههای زیادی داریم که نشان میدهد امام تا چه اندازه به جوانها شخصیت و ارزش میداد و همین باعث شد یک نسل فهیم، عاقل و برجسته تربیت شود و مسئولیتهای جدی را بپذیرد. البته شرایط اوایل انقلاب واقعا طوری بود که تجربهها محدود بود و لازم بود جوانها خیلی سریع تربیت شوند و مسئولیت بپذیرند. اما این روحیهای که امام در خود داشت و به جوانان منتقل میکرد، و توجه ویژهای که به آنها داشت، واقعا قابل توجه بود. این یکی از برجستگیهای امام در مربیگری و تربیت افراد بود.
هیچوقت به رفتار خشن متوسل نشد
ویژگی دیگر امام که پورمحمدی از آن به عنوان یکی از نکات برجسته در شخصیت ایشان یاد کرد، شناخت معادلات قدرت در عرصههای تعاملات اجتماعی و سیاسی در عرصههای بینالمللی بود: امام فراتر از زمان خود به این موضوع پی برده بود و بسیاری از صاحبنظران به این نکته در شخصیت ایشان توجه کردهاند. امام زودتر از خیلیها به قدرت نرم باور داشت، به آن ایمان آورده بود و توجه ویژهای به آن میکرد؛ تمام دستاوردهایش را هم با قدرت نرم پیش برد. امام هیچوقت به رفتار خشن متوسل نشد. حتی قبل از انقلاب، ایشان اجازه هیچ حرکت مسلحانهای را نداد. هرگز دستور ترور هیچکس را نداد، حتی سران رژیم، یا عوامل وابسته به دستگاههای خارجی و رژیمهای استعماری. ایشان اصلا به این کار اعتقاد نداشت؛ به هیچ وجه! هرکسی که میخواست حرکت تندی انجام بدهد، میفرمود این کار اثری ندارد، تا یک حرکت مردمی و جنبش واقعی از بطن جامعه شکل نگیرد، هیچ دستاوردی به دست نخواهد آمد. امام واقعا به قدرت نرم باور داشت.
وی گفت: پیروزی امام با قدرت نرم به دست آمد و یارگیریهای بینالمللیاش نیز بر پایه همین قدرت نرم بود. او بسیاری از هوادارانش و ارتباطات جهانیاش را با اتکا به قدرت نرم رقم زد. البته بعد از انقلاب، حرفها و حدیثهایی درباره مسائل مالی و اینکه پولها کجا رفته یا حمایتهای مختلف مطرح شده است، اما اکنون فرصت شرح همه اینها نیست. فکر میکنم لازم است بعدها درباره این مسائل صحبت و توضیح بیشتری داده شود. درواقع، کل قدرت گرفتن امام و یارگیری و جذب نیروهایش در عرصه جهانی، مبتنی بر همین قدرت نرم، بیان، پیام و احساساتی بود که منتقل میکرد؛ او با تأکید بر مسائل اساسی و جدی انسانی، اثری عمیق میگذاشت. همین ویژگی باعث شده همه از این بُعد امام و به تبع آن، انقلاب، نگران باشند.
پورمحمدی سپس با اشاره به انتقاد برخی که میگویند که «اگر چنین بوده، چرا پس از انقلاب شاهد حرکتهای تند بودیم؟» گفت: من در جاهای دیگر هم توضیح دادهام، اینجا فقط مختصر اشاره میکنم و قصد توضیح مفصل ندارم. حرکتهای رادیکال، تند و خشن بر انقلاب ما تحمیل شد. اصولا، خود امام، یارانش و سازمانی که امام طراحی کرده بود، در همه ابعاد بر حرکتی انسانی، گفتوگو، تعقل، تدبیر، مصلحت و مشورت استوار بود.
بر تدوین قانون اساسی پافشاری کرد
پورمحمدی با طرح این پرسش که «آیا ممکن است انقلابی با این عظمت، کمتر از دو ماه و نیم پس از پیروزی، اعلام کند انتخابات برگزار شود و مردم تعیین کنند که نوع نظام چیست؟ مردم خودشان مسیر و جنس نظام را مشخص کنند؟!» ادامه داد: هرچه گفتند: «آقا، چقدر عجله دارید! هرچه شما بگویید مردم قبول دارند.» امام گفت: نه، باید مردم خودشان بگویند. بعد هم بسیاری از بزرگان گفتند: «آقا، شما رهبر دینی هستید، همه این مسائل در اسلام هست. مگر شما نگفتید دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ماست؟ قوانین ما در قرآن و کتب فقهی و دستورات دینی و اخلاقی آمده است؛ همینها بشود قانون و دستورالعمل ما.» اما امام فرمود: نه، باید قانون، آن هم قانون اساسی مشخصا تدوین شود، بدون این نمیشود. گفتند: خب، نخبگان بنشینند و بنویسند. امام گفت: باشد، رای بدهید نخبگان بنویسند، اما بعد همان قانون را هم باید به رای بگذارید تا مردم دوباره رای بدهند. عجیب است که امام در سال اول انقلاب پنج انتخابات برگزار کرد؛ پنج انتخابات بزرگ و سراسری! من خودم وزیر کشور بودم. بعد از بیست، بیستوپنج سال برای برگزاری یک انتخابات، از یک سال یا یک سال و نیم قبل باید تلاش میکردیم و با کلی مشکل تازه میتوانستیم انتخابات برگزار کنیم. در کشوری که هیچ تجربه انتخاباتی نداشت و انتخاباتی مردمی نداشت، در سال اول انقلاب، آنهم در کشوری انقلابی، بحرانزده و گرفتار انواع تبوتابها، پنج انتخابات برگزار شد! اینها واقعا مسائل عجیبی است که باید به آنها توجه کنیم.
هنر امام باور به قدرت نرم بود
وی با بیان اینکه هنر امام این بود که به قدرت نرم باور داشت و طراح قدرت نرم بود، گفت: امام در این زمینه متفکر بود و از ظرفیت قدرت نرم برخوردار بود. بسیاری از دستاوردهای بزرگش را با همین قدرت کسب کرد: قدرت مردم، قدرت تفکر، قدرت پیام، قدرت روحیه و قدرت اراده. یک چشمه کوچک از این قدرت نرم را شما امروز در غزه میبینید. غزه نماد قدرت اراده است، قدرت نرم است. بله، همه ظواهر مادی اقتدار در آنجا از بین رفته: نه قوتی برای خوردن هست، نه مکانی برای استراحت، نه دارویی برای درمان، نه مجموعهای برای کمک و امداد. همه عوامل مادی علیه این جمعیت محدود در این سرزمین محاصرهشده به کار گرفته شده است. اما این، قدرت اراده است که اکنون موج جهانی علیه صهیونیستها ایجاد کرده؛ چیزی که هیچکس باورش را نمیکرد!
آمریکا و تمام غرب با قدرت تمام پشت سر صهیونیستها بوده و هستند. همه امکانات خود را بسیج کردهاند و از هیچ چیز مضایقه نمیکنند؛ واقعا هیچ چیز. ولی امروز، برنده روشن عرصه جهانی غزه و مردم غزه هستند. این همان قدرت نرم است. چه کسی فکر میکرد دهها یا صدها میلیون نفر ـ و واقعا اگر بگوییم میلیاردها نفر اغراق نکردهایم ـ امروز طرفدار مردم غزه باشند، به مظلومیت مردم غزه ایمان داشته باشند، به ظالم بودن صهیونیستها و اسرائیل باور داشته باشند؟ امروز جلسهای بود که برخی از برجستگان علمی کشورمان حضور داشتند. من هم صبح زود قبل از اینکه اینجا بیایم، آنجا بودم. افرادی که در دانشگاههای معروف آمریکا مثل هاروارد و سایر دانشگاههای معتبر تحصیل کردهاند، یک به یک میگفتند که تمام مدیریت، پشتیبانی علمی و پشتیبانی مالی این دانشگاهها با صهیونیستها بوده و هست، از همان قدیم. حالا هم زمانی که جوانان کشورهای مختلف برای حمایت حتی اندک از فلسطین و غزه اقدام میکنند، دستور دادهاند آنها را اخراج کنند؛ دستوری که اخیرا ترامپ داده است. ببینید، تمام جریان قدرت، ثروت، فناوری، تبلیغات و هنر بیش از هشتاد سال در خدمت صهیونیستها بوده است. اما امروز این ساختار فرو ریخته است. این همان قدرت نرم است که بسیار قابل توجه است.
دشمن نگران توان تفکری و تمدنی ما است
رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به هراس دشمن از تواناییهای ما گفت: الحمدلله نیروهای مسلح، سپاه، ارتش و دیگر مجموعههای ما تواناییهای زیادی دارند و دشمن هم از این موضوع نگران است. اما چیزی که دشمن حتی بیشتر از اینها نگرانش است، توان فکری و تمدنیای است که در انقلاب ما ایجاد شده و برجستگیهایی است که از این جهت به وجود آمده است. مثلا این همه کشمکش که آمریکاییها با ما بر سر سلاح هستهای دارند، خوب است این اعداد را بدانیم و با همین اعداد محاسبه کنیم. امروز حداقل بیش از ده هزار کلاهک هستهای در دنیا وجود دارد که میتوانند کره زمین را دهها بار نابود کنند. با این وجود، به ما میگویند: شما شاید بخواهید بمب اتمی بسازید، شاید بخواهید به آن نزدیک شوید! اینقدر سر و صدا راه میاندازند و بالا و پایین میکنند و جار و جنجال به راه میاندازند.
وی با طرح این پرسش که آیا واقعا نگرانی آمریکا این است که ما بخواهیم به بمب اتمی نزدیک شویم؟! گفت: دنیایی که فقط قدرت و زور را میشناسد، طبیعی است که چنین نگرانیهایی داشته باشد. اما نگرانی واقعی بسیار عمیقتر از اینهاست. نگرانی اصلی آنها این است که پایههای فکریشان در داخل کشورهای خودشان متزلزل شود و این مسئله بسیار مهمی است. امروزه در غرب، در آمریکا و بسیاری از کشورهای دیگر، این تزلزل فکری ایجاد شده است. نمیخواهم بگویم که به سمت ما روی آوردهاند؛ نه، بلکه نسبت به داشتههای خودشان دچار نگرانی و تزلزل شدهاند و حتی بیایمان شدهاند. به آن وعدهها، آرمانها و رؤیاپردازیهایی که درباره تمدنهایشان مطرح میکردند، اکنون با نگرانی، تردید و وسوسه مینگرند و این موضوع در شرایط کنونی جهان، یک مسئله جدی است. این نکتهای است که دانشجویان و اساتید ما باید به آن توجه ویژه داشته باشند و به اتفاقاتی که در این زمینه در حال رخ دادن است، دقت کنند. جمهوری اسلامی - یا بهتر بگویم، ایران اسلامی - در این میان نقش مهمی ایفا میکند. جمهوری اسلامی فقط یک نمودار و جلوهای از حرکت ایمانی مردم ما و ظرفیتهای موجود در جامعه ماست.
پورمحمدی تاکید کرد: این توان ظرفیتی فوقالعاده است که دشمنان میخواهند آن را ناکام بگذارند و از رشد و پیشرفت باز بدارند. هر روز، از صبح تا شب، برای اقتصاد ما مشکل ایجاد میکنند. متاسفانه بخشی از ناکارآمدیها و بیتدبیریهای خودمان هم به این مشکلات دامن میزند و مسائل زیادی برای کشور ایجاد میشود. هدفشان ایجاد ناامنی در کشور ماست؛ سوابق آن را پیش از این هم دیدهایم و امروز هم بهوضوح شاهد ادامه همین تلاشها هستیم. پیوسته به دنبال ناامنی، جنگافروزی و آشوب هستند و همه ما از این رویدادها آگاهیم.
این مسئله اساسی است. حالا میپرسند چرا شما به فلسطینیها کمک میکنید؟ در حالی که ما واقعا راهی برای کمک مستقیم نداریم؛ نهایتش حمایت معنوی است! اگر یک وقت صحبت از کمک علمی باشد، خودشان میگویند: «ما میخواهیم سلاح بسازیم، اما راهش را بلد نیستیم، اگر فرمولش را میدانید به ما بدهید.» بله، اگر ما فرمولی بلد باشیم، به آنها میدهیم تا بتوانند از خودشان دفاع کنند. یا کمکهای مادی؛ نهایتا اگر کمکی هم بوده، از راه دور چند کشتی فرستادیم که برخی از آنها را هم گرفتند، آن هم بیشتر شامل غذا و دارو و مشابه همینها بوده است.
او با خندهدار دانستن اعدادی که گاهی دشمنان برای حجم کمکهای ایران مطرح میکنند، گفت: مثلا میگویند آمریکا هشت تریلیون دلار - یعنی هشت هزار میلیارد دلار - در این منطقه خرج کرده و شکست خورده است. بعد به ما میگویند شما مثلا ده میلیارد دلار یا دو میلیارد دلار کمک کردهاید! واقعاً خندهدار است. میگوییم این اعداد شما در برابر آن اعدادی که خودتان میگویید چقدر کوچک است، تازه میگویید ما موفق شدهایم؟! خب، اگر این حرف درست باشد یعنی ما واقعا قهرمانیم، خیلی کارآمدیم و توان بسیار بالایی داریم که با ده یا پانزده میلیارد دلار، هشت هزار میلیارد دلار شما را بیاثر کردهایم و طرحهایتان شکست خورده است! واقعا این اعدادی که مطرح میکنند جای تعجب دارد.
اجازه بدهیم دانشجویان حرف بزنند و نقد کنند
رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی در پایان سخنان خود انتقاداتی را نیز به فضای دانشگاه وارد کرد: متاسفانه فضای دانشجویی و دانشگاهی ما از این جهت کمی دچار رکود و رخوت شده است. ما همیشه وقتی به دانشگاهها و دانشکدهها میرویم، مسئولان محترم، انجمنها، بسیج و کانونها همواره توصیه میکنند که محیطها را شاد و با نشاط کنید... اما مهمتر آن است که اجازه بدهیم دانشجوها حرف بزنند، نقد کنند، انتقاد کنند و بهراحتی گفتوگو داشته باشند. ما به این گفتوگوها نیاز داریم؛ نیاز به گفتوشنودهای جدی داریم. بسیاری از اتفاقاتی که افتاده و خیلی از ما از آنها بیخبریم باید شفافسازی و بیان شود؛ همچنین باید اشتباهاتمان را هم بیان کنیم و صادقانه بگوییم که اشتباه داشتیم، و اینها را تکرار کنیم تا دوباره آن خطاها تکرار نشود و مسئول دیگری همان اشتباه را مرتکب نشود. نقاط مثبت و موفقیتآمیز را هم باید بازگو کنیم، تجربههای موفقمان را به اشتراک بگذاریم تا دیگران به آنها تشویق شوند. نقشهها و سیاستهای دشمن را هم با هم مرور و تحلیل کنیم تا بهتر متوجه شویم که پشت این حرفها و پشت این صحنهها چه اتفاقاتی نهفته است.
پرسش و پاسخ
در ادامه این مراسم شماری از دانشجویان پرسشهایی را مطرح کردند و رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی به آنها پاسخ گفتند. در ادامه شرح این پرسش و پاسخها را میخوانیم:
با توجه به سابقه امنیتی و حفاظتی که دارید، طبیعتا دشمنی آمریکا برای شما کاملا محرز است. سؤال من این است: با توجه به سوابق و تجربههایی که کشور ما طی ده پانزده سال اخیر در مواجهه با آمریکا داشته است، آیا اساسا مذاکره با کشوری که هیچ ضمانت اجرایی برای انجام تعهداتش ندارد، شرافتمندانه و عقلانی است یا نه؟ مسئله دیگر هم این است که تا چه زمانی قرار است کشور و این جریان فکری طی آن ۸ سال گذشته و شش ماه اخیر، همچنان بر مذاکره تکیه کنند و مدیریت کشور را با معطل نگه داشتن مسائل و وابسته کردن آن به روند مذاکره پیش ببرند؟ چه زمانی قرار است کشور به این جمعبندی برسد که باید اصلاحات را از درون خودش آغاز کند؟
بله، بخشی از زندگی شغلی من در حوزه امنیتی و اطلاعاتی بوده است. البته سالهای زیادی در دستگاه قضایی خدمت کردم و مسئولیتهای مختلفی هم در دولتها برعهده داشتم. همچنین سعی کردم در مجموعههای علمی و فرهنگی نیز فعال باشم. طبیعتاً با بسیاری از این مسائل درگیر بودهام.
اما واقعیت این است که در دنیا موضوع این نیست که طرف مقابل ما آدم خوبی است یا بد، پیمانشکن است یا وفادار، ماجراجو یا جنگطلب است. اگر قرار بود طرف مقابلمان انسان منصف و درستکاری باشد، حق ما و شما را نمیخورد. معلوم است که او یاغی، باغی، زورگو و ماجراجو است، اهل قلدری است.
در چنین شرایطی چه باید کرد؟ یا باید کلاً تسلیم شویم و دستها را بالا ببریم (که طبعا هیچکس این را قبول ندارد) یا بدون توجه به ظلم او، بیتفاوت باشیم و سرمان را پایین بیندازیم و فقط کار خودمان را بکنیم؛ که این هم باعث میشود او گستاختر شود و دوباره تعرض کند، چون میبیند که کسی مقابلش نمیایستد و ما به انزوا رفتهایم.
عاقل چه کار میکند؟ عاقل میگوید هرچه توان و انرژی داری صرف کن تا حقت را بگیری! بخشی از این تلاش، مذاکره است. مذاکره در هرصورت امری مثبت است؛ حداقل حرفت را میزنی، استدلالت را مطرح میکنی، حقانیتت را بیان و روشنگری میکنی، به افکار عمومی خودت و افکار عمومی بینالملل توضیح میدهی و در مقابل طرف مقابل، از حق خودت دفاع میکنی.
بله، طرف مقابل زورگوست و شاید دوباره هم رفتارهای زورمدارانه را تکرار کند؛ اما این دلیل نمیشود که ما عقبنشینی کنیم. مذاکره یک میدان رقابت برای گرفتن حق است. اما اگر کسی همه چیز را به مذاکره گره بزند، دلبسته آن شود، قطعاً اشتباه میکند؛ این کار حتماً غلط است و نباید انجام شود.
با این حال، این اشتباه بهانه نمیشود که فقط چون برخی به مذاکره دلبستهاند، ما اساساً از مذاکره عقبنشینی کنیم. اگر اینطور شود، طرف مقابل میگوید اینها اصلاً حرفی برای گفتن ندارند، اصلاً اهل گفتگو و تعامل نیستند، میخواهند دورتادور خودشان حصار بکشند و در خودشان فرو بروند. پس ما هم باید فشارها را بیشتر کنیم، محدودیتها و تحریمها را افزایش دهیم و عرصه را تنگتر کنیم.
آیا باید بنشینیم و هر روز تحریم جدیدی را تحمل کنیم؟ میدانید تا الان چند تحریم علیه ایران وضع شده؟ ما دو سال پیش در مرکز اسناد، کتابی چاپ کردیم که بر اساس آن، از ابتدای انقلاب تا دو سال پیش، بیش از ۲۰۰۰ تحریم علیه ما اعمال شده است. آیا باید اجازه بدهیم این روند ادامه پیدا کند یا باید در برابر آن مبارزه کنیم؟ شاید در برخی جاها زورمان نرسد اما در بعضی نقاط هم میتوانیم موثر باشیم.
ما ایرانیها ضربالمثل جالبی داریم: «یک مو از خرس کندن غنیمت است!» یعنی حتی اگر خرس به شما حمله کند و نتوانی شکستش بدهی، اگر بتوانی یک ضربه بزنی و یک مشت مویش را بکنی، همان هم غنیمت است. نباید منفعل، ترسو و یا عقبنشین باشیم که دیگران بگویند ادعاهای آمریکاییها و غربیها درباره ما درست است، دشمنان بگویند حق با آنهاست و اگر ایران اهل تعامل بود، میآمد سر میز مذاکره، حرفش را میزد و در مجامع بینالمللی حضور فعال میداشت.
اگر ما حق داریم، اگر حرف و ادعای قوی داریم، اگر برهان و سند داریم، باید جدی وارد میدان شویم و مطالبهگری کنیم. بعضی وقتها هم موفق شدهایم، الحمدلله. البته دنیا جای زیبایی نیست؛ دنیایی است پر از تجاوز و ظلم. اما ما باید نشان بدهیم که مرد میدان همه عرصهها هستیم؛ هم میدان رزم و جنگ، هم میدان دفاع از کشور و ملت، هم دفاع سازنده در عرصه سازندگی، تلاش، تحول و پیشرفت در همه زمینهها. نظام ما از ابتدا همینطور بوده است؛ حضرت امام همین مسیر را پیمودند و رهبر انقلاب هم ادامهدهنده همین راه هستند.
طی این سالها، گاهی روند کند یا تند داشتهایم؛ بعضیها در مقاطعی بیش از اندازه به مذاکره دلخوش بودند که اشتباه کردند. نباید اجازه دهیم چنین فضایی غالب شود، اما این نباید باعث شود از اصل ماجرا غفلت کنیم و صرفاً چون طرف مقابل آمریکاییها هستند و بدی آنها روشن است، از حقمان بگذریم. معلوم است که باید در برابر ظالم برویم و حق خودمان را بگیریم.
همانطور که اگر کسی در دادگاه زمین یا خانه و ماشینت را بگیرد و به تو ضرر بزند، هر چقدر هم آدم ناجوری باشد، تو به خاطر اینکه قلدر است، پول و رانت و مقام دارد، او را رها نمیکنی. تا جایی که بتوانی دنبال احقاق حق خودت میروی. اگرچه شاید موفق نشوی، اما کسی که برای گرفتن حقش فریاد میزند، همه به او حق میدهند. حتی قرآن هم میگوید کسانی که به آنها ظلم شده و داد میزنندما این کار را میپذیریم، چون اصل حق با آنهاست. این منطق قرآن است.
دو سوال برای من پیش آمده: سوال اولم این است که چرا در این ۴۶ سال هنوز نتوانستهایم مسائلمان را با آمریکا حل و فصل کنیم، در حالی که جنایتی که آمریکا در ژاپن انجام داد و اتفاقات هیروشیما و ناکازاکی خیلی بدتر از اختلافات ایران و آمریکا بود، اما ژاپن توانست با آمریکا رابطه برقرار کند و همین رابطه نقش مهمی در توسعه ژاپن داشته است. این برای من جای سوال دارد. نکته دوم، من دهه هشتادی هستم و با دهه شصتیها بیست سال اختلاف دارم. اطلاعاتی که از دهه ۶۰ دارم مربوط به اقداماتی است که در آن زمان انجام شد؛ از جمله نقش وزیر اطلاعات، جناب دکتر هاشمی، و همچنین آقای سعید امامی و حرکتهای خودسرانهای که آن دوره رخ داد. شما گفتهاید آن زمان حرکتهای رادیکال و خودجوش انجام نمیشد، در صورتی که مثلاً هویدا بعد از محاکمه در راهرو هدف تیراندازی قرار گرفت یا سرتیپ جهانبانی، خلبان خبره ایرانی، بیدلیل اعدام شد. این برای من سؤال است که چرا در دهه ۶۰ یا پس از انقلاب این حجم اعدامها صورت گرفت. من به عنوان یک دهه هشتادی، اطلاعاتم بیشتر محدود به مستندهای شبکه شش یا من و تو است. ممنون میشوم اگر این موضوعات را برایم توضیح بدهید.
درباره هیروشیما و ژاپن، باید توجه داشت ژاپن پس از آن حادثه کاملا تسلیم شد؛ پایگاههای نظامی آمریکا در ژاپن مستقر شدند و سربازان آمریکایی وارد ژاپن شدند. تا مدتها اجازه ندادند ژاپن ارتش قدرتمندی داشته باشد و حتی امکانات و تجهیزات نظامی پیشرفته هم در اختیارش قرار نگرفت. ژاپن کاملا دستهایش را بالا برد و تسلیم شد. درواقع آرمان و هدف ویژهای هم پیگیری نمیکرد؛ بیشتر به دنبال رشد اقتصادی بود، سابقه صنعتی قابل قبولی هم داشت، و سرمایهگذاران آمریکایی به ژاپن آمدند و در این کشور سرمایهگذاری کردند. ژاپنیها هم به آمریکا رفتوآمد و داد و ستد داشتند.
وقتی ژاپن تسلیم آمریکا شد، عملا به یک پایگاه برای آمریکا تبدیل شد. درست است که به آنها اجازه دادند رشد صنعتی و اقتصادی داشته باشند، اما هویت و حیثیتشان برای چند دهه تا حد زیادی قربانی و تسلیم شد. البته مردم ژاپن بسیار سختکوش بودند و امروز هم هستند و آنچه به دست آوردهاند، نتیجه همان سختکوشی است. اما واقعیت این است که هویت ژاپن تحتالشعاع قرار گرفت و کشورشان همپیمان و تابع آمریکا شد. حتی بسیاری از خود ژاپنیها اعتراف میکنند که ما اختیار چندانی نداریم و سیاست کشور ما تابع سیاست آمریکاست.
ملت ایران در طول تاریخ نشان دادهاند که اینچنین روحیهای ندارند؛ این مسئله نه فقط به دوران انقلاب، بلکه به کل تاریخ ایران برمیگردد و ایرانیها هیچگاه چنین چیزی را نپذیرفتهاند و نمیپذیرند. این نکته بسیار مهمی است. ایرانیها همواره برای شخصیت و جایگاه تمدنی خود احترام قائل بودهاند. حتی موجهایی از هجمه و فشار که بسیار شدیدتر از این، به ایران تحمیل شده، پس از مدتی با استقامت و هوشمندی ایرانیها، کنترل و مهار شدهاند. این، بخشی از فرهنگ ایرانی است؛ فرهنگی ارزشمند که به آن افتخار میکنیم و آموزههای اسلامی نیز بر آن تأکید و تقویت داشته است. این نکته از این جهت اهمیت زیادی دارد.
ژاپن اساسا هیچ حرف و ادعایی مقابل آمریکا ندارد؛ اما شما در برابر آمریکا حرف دارید و ملت ما هم حرف دارد. ملت ایران تمدن آمریکایی، شعارها و وعدههای آمریکایی را به چالش کشیده و آن دنیایی که آمریکا برای آیندهاش رؤیاپردازی کرده بود، زیر سؤال برده است. ایرانیها واقعاً حرفهای جدی دارند؛ بخشی از این حرفها را تا امروز گفتهایم، بخشی دیگر هم بیان، منتشر و حتی پخش شده است. طبیعی است وقتی کشوری چنین موضع و ادعایی دارد، حساسیتها نسبت به آن بسیار زیاد شود و قدرتهای بزرگ روی آن تمرکز کنند تا یا به هر نحوی او را سر جایش بنشانند، یا از میان بردارند، یا دستکم صدایش را خاموش کنند.
اما درباره نکته دوم، باید واقعا مفصل توضیح داد. مهمترین گروهی که همیشه در کشور ما سر و صدا میکرده و تا امروز هم مورد حمایت دشمنان ایران است، همین منافقین هستند؛ مسئلهای که تقریباً همه از آن خبر دارند. همین امروز اسرائیل عملاً بهعنوان همکار و پشتیبان منافقین عمل میکند، اما در عین حال دشمنان ما هم خودشان میگویند که این گروه تروریستی است، و این واقعاً عجیب است. نکته جالبتر اینکه، تنها گروهی که پیش از انقلاب دست به ترور آمریکاییها در ایران زده، همین منافقین بودند؛ آنها تا دههها در لیست سیاه آمریکا قرار داشتند، اما بعد از مدتی، از آن لیست خارج شدند. این بسیار عجیب است!
بعد از نه ماه، فاز جنگ مسلحانه و ترورها توسط منافقین شروع شد
منافقین در اوایل انقلاب، در مدت زمان بسیار کوتاهی، از بسیاری از پادگانها اسلحه برداشتند. فقط دو سه ماه از انقلاب گذشته بود که شروع به تهدید علنی انقلاب کردند و گفتند اگر حق ما را ندهید، اقدام به درگیری مسلحانه خواهند کرد. اینها سوابق و جزئیاتی دارد که حتی خود اعضای آن گروه بعدها به آن اعتراف کردند و آمدهاند خودشان توضیح دادهاند.
جالب اینجاست که هنوز سی خرداد نرسیده بود که آن درگیری مسلحانه گسترده آغاز شد. صدام هم ۹ ماه قبل از سی خرداد، جنگ را علیه ایران شروع کرد؛ یعنی ۳۱ شهریور ۱۳۵۹. امروز اسنادی وجود دارد که از داخل دستگاه امنیتی عراق به دست آمده و تایید میکند که حتی از همان زمان، منافقین با عراق تماسهایی داشتهاند و زمینه همکاری را فراهم کرده بودند. پرسش این است: با دشمن ایران و دشمن مردم همکاری کردن به چه معناست؟
بعد از نه ماه، فاز جنگ مسلحانه و ترورها توسط منافقین شروع شد. ترورهایی بسیار وحشتناک که آمار دقیق و مستندشان امروز در بنیاد شهید موجود است. همه اینها جزو همان حقایقی است که ثبت و ضبط شده و میتوان به آنها استناد کرد.
نکته عجیبی که اخیرا به آن رسیدیم، نتیجه تحقیقاتی است که در مرکز اسناد طی دو سال گذشته انجام دادیم. بررسی کردیم که منافقین چه مقدار از نیروهای رزمنده ایرانی را، آن هم درست در مقابل عراق یا هنگام دفاع از مناطق مختلف کشور، شهید یا مجروح کردند. براساس اطلاعیه رسمی خودِ منافقین، این گروه اعلام کردهاند که ۸۷ هزار نفر از نیروهای ایرانی را – که اغلب در مناطق بحرانی و خطوط مقدم جنگ به منظور ایجاد امنیت حضور داشتند، یا به شهادت رساندهاند یا مجروح کردهاند. عدد ۸۷ هزار نفر کاملا در اطلاعیههای رسمی خودشان آمده است. اینها همان نیروهایی بودند که یا مستقیم در خطوط جنگ با عراق درگیر بودند یا در مناطقی که عراق تهدید میکرد مأمور تأمین امنیت شده بودند.
سؤال اساسی همین است: چگونه ممکن است ملتی که درگیر جنگ با دشمن خارجی است، عدهای از درون همان ملت با دشمن همدست شده و به آن حمله کنند؟ واقعاًچه منطقی در این کار وجود دارد؟ بخش بزرگی از پشتیبانیهای اطلاعاتی عراق و ستون پنجم دشمن در داخل کشور، توسط منافقین انجام میشد. آدرس بمبارانها را منافقین میدادند، مکان موشکبارانها را آنها اعلام میکردند. اینها مسائلی است که اسناد و مدارک آن، بعد از فروپاشی رژیم بعث از دل دستگاههای اطلاعاتی عراق بیرون آمد؛ در گزارشها آمده بود که در جلسات مختلف، اطلاعات مناطق حساس و اهداف مد نظر را همین افراد به عراق دادهاند.
حالا با منافقین چه باید کرد؟ آیا باید بگوییم بفرمایید، مردم را بکشید، ترور کنید و به قدرت برسید؟ اینها حتی به خودشان هم رحم نکردند، به زنان خودشان رحم نکردند، به دختران خودشان هم رحم نکردند. همین جداسازی زن و مرد، جدا کردن زن و شوهرها به نام مسائل ایدئولوژیک، و اصلا آن بازیهای زشت و ناهنجاری که راه انداختند، همهاش عجیب است. بچههای خودشان را از خانوادهها جدا کردند، آنها را به پانسیونهای جداگانه بردند و به طور خاص تربیت کردند.
یعنی واقعا ما باید ملت را در اختیار این آدمهای وحشی بگذاریم؟ اینها عوامل دشمن هستند؛ عامل اسرائیل، عامل صدام، عامل آمریکا. خب، بدیهی است که در درگیریها اشتباهاتی هم رخ میدهد؛ خودمان هم قبول داریم که شاید پنج مورد اشتباه هم شده باشد.
شاید بگویند در فلان جا فلانی را اعدام کردند یا فلانی را. بله، ممکن است اتفاق افتاده باشد و پنج تا هم اشتباه شده باشد. نمیخواهم اسم ببرم اما اگر کسی بخواهد ایراد بگیرد، میپذیریم که در چند مورد شاید درست عمل نشده باشد. اما این طبیعت جنگ است. آیا تمام عملیات جنگی شما بینقص بوده؟ نه، در بعضی عملیاتها نقشه اشتباه بوده، نیروها شهید شدند. اگر طراحی بهتری بود، شاید این اتفاق نمیافتاد. باید دنبال مقصر بگردیم؟
جنگ همین است، در جنگ خیلی اوقات اتفاق میافتد که ما هم جایی را اشتباهی گلولهباران کردیم؛ نیروی نظامی نبوده، مردم عادی بودند و گلوله سرشان فرود آمده. این اتفاقات واقعیات تلخ اما ناگزیر جنگ است.
واقعیت دهه ۶۰ یک واقعیت فوقالعاده ممتاز است برای امروز ما. ما اشتباهات را میپذیریم؛ قرار نیست پنهانکاری کنیم، قرار هم نیست جا خالی بدهیم. اما حرکتهای مؤمنانهای انجام شد که با سلامت و وسواس فراوان همراه بود تا ظلم و خطا نشود. با این حال، باید بگویم که بسیاری از تندرویها در آن دوران مورد خواست مردم بود. الان که برمیگردیم و نگاه میکنیم، میبینیم بسیاری از افراد بهشدت تحت تأثیر جو عمومی قرار داشتند (نمیخواهم اسم ببرم) میگفتند: «آقا مثلا فلانی را اعدام کن، اعدام کن!» حتی اگر قاضی کمی احتیاط میکرد، اعتراض میکردند که: «نه تو انقلابی نیستی، تو حق مردم را نمیگیری، مردم میخواهند اینها به سزایشان برسند.» میگفتند همه باید اعدام شوند، اینها عوامل رژیم طاغوت هستند و همه باید مجازات شوند. همه این موارد سندهایش موجود است؛ تظاهرات مردمی، پلاکاردها، مصاحبهها، همه اینها واقعیتهای مستند هستند.
خب، امام دید که عدهای دارند تندروی میکنند و کنارشان گذاشت. امام گروههایی را تعیین کرد تا بسیاری از احکام را بازنگری کنند؛ اگر حقی ضایع شده، مثلا کسی اعدام شده و گذشته، حالا عذرخواهی یا جبران، یا اگر اموالی گرفته شده یا کسی زندانی است، آزاد شود و اموال به صاحبانش برگردد. این مسائل در همه انقلابها وجود دارد؛ اگر تاریخ انقلابها را بخوانید، میبینید این تندرویها بسیار اتفاق میافتد. ما میگوییم که آن تندرویها دیگر وجود ندارد و آن زمان سراسر کشمکش و درگیری و تشنج بود.
چند روز از پیروزی انقلاب گذشته بود که بحث تجزیهطلبی در ایران مطرح شد، چند نقطه از کشور میخواستند جدا شوند. شما چه میکنید؟ آیا اجازه میدهید ایران تجزیه شود و بخشهایی جدا شوند؟ خیر، باید ایستادگی کرد. طبیعی است که وارد درگیری شوید و در این درگیریها عدهای کشته میشوند. چه باید کرد؟ این اقتضای جنگ است، وضعیت همان زمان همین بود.
یکی از مسئولین برجسته اروپایی (آن زمانی که من در وزارت اطلاعات بودم) آمد و گفت، که از روسای یکی از دستگاههای مهم اطلاعاتی اروپا بود. او آمد و گفت: «خیلی زنهای شما با نشاط و فعال هستند. ما اصلا باور نمیکردیم.» گفت: «من رانندگی خانمهای شما را در خیابانها میبینم و حس میکنم اینها فوقالعاده آزاد و جسور هستند، هم در زندگیشان، هم در کارشان.» ببینید او از چه چیز برداشت کرده بود!
بعد ما او را به کوه فرستادیم. یک جمعه بود. او گفت: «چقدر خانمها آمدند کوه!» و به این نکته توجه میکرد. بعد گفت: «میخواهم دانشگاه زبان شما را ببینم.» او را به دانشگاه زبان فرستادیم (این ماجرا مربوط به ۳۰-۲۵ سال پیش است) گفت: «چقدر شما دانشجوی دختر زبانهای خارجی دارید!»
آنها فکر میکردند اینجا بیغوله است؛ اما امروز میبینند ایران در نانو، بیوتکنولوژی، سلولهای بنیادی، هستهای، داروسازی، ساختمانسازی و حتی در هوش مصنوعی فعالیت دارد و در منطقه، با وجود محدودیت منابع مادی رتبه اول هوش مصنوعی است.
ما باید امروز کنار هم بنشینیم و با کمک جوانهای دهه هشتادی، حتما با صداقت گفتوگو کنیم؛ اشتباهات خودمان را بپذیریم، نقاط قوتمان را هم شناسایی کنیم. با یکدیگر قرار بگذاریم که اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم و نقاط قوتمان را ادامه بدهیم. باید به هویت، شخصیت، فرهنگ و تمدنمان تکیه کنیم، به داشتهها و یافتههایمان اهمیت بدهیم و راه آینده را با قدرت دنبال کنیم.
شعار انقلاب ما «جمهوری اسلامی» بود و برای همین شعار تا به امروز ۲۰۰ هزار یا حتی بیشتر شهید دادهایم. شما به پنج انتخابات در همان سال اول اشاره کردید که نشاندهنده توجه به بحث جمهوریت بود. اما متاسفانه، چیزی که امروز در جامعه میبینیم این است که روز به روز آن اصل اسلامیت تضعیف میشود. چرا برای حفظ و تقویت اصل اسلامیت اقدامی صورت نمیگیرد؟ اگر فقط جمهوریت لازم بود، چرا ما اینهمه شهید دادیم و سالها مبارزه و ایستادگی کردیم؟
امام از همان ابتدا خیلی روشن فرمود: اسلام، ایران و مردم. خیلی صریح بیان کرد؛ یعنی گفت مردم ایران محور هستند، این میشود جمهوری. ما داریم برای مردم کار میکنیم، اگر مردم نباشند که معنایی ندارد؛ جمهوری یعنی مردم. دینمان هم اسلام است و باید بتوانیم دین را حفظ کنیم، این هم جدی است.
حالا سؤال این است که قرار است اسلام را با زور تحمیل کنیم یا با تلاش همهمان و فرهنگسازی؟
مسئله این است: جمهوری، یعنی محور قرار دادن مردم؛ اسلام، یعنی حفظ ارزشهای دینی. قرار نیست اسلام با زور و اجبار باشد، بلکه با همراهی، با روشنگری و با فرهنگسازی در جامعه، باید جایگاه خودش را پیدا کند.
کاملا روشن است که اگر ما تلاش کافی نکنیم، در مقابل هجمهها، تحریفها، دروغپردازیها و شبههافکنیهایی که وجود دارد، جوان امروز ما بیانگیزه میشود و اعتقاداتش سست خواهد شد. باید واقعا کار کنیم؛ شوخی نداریم. یعنی منِ طلبه شاید کمکاری کردهام، منِ فرهنگی کم گذاشتهام، منِ دانشگاهی باید بیشتر کار میکردم اما کوتاهی شده است. همانطور که در اقتصاد متاسفانه دچار مشکل هستیم، در فضای سیاسی هم ضعف داریم. پس مشخص است که در بخشهای مختلف کمکاری کردهایم.
این همان نقدی است که شما هم مطرح میکنید، درست است؟ ما هم در زمینه اسلامیت کمکاری داشتهایم، هم در جمهوریت و سیاست. باید این کوتاهیها را جبران کنیم.
۲۵۹
نظر شما