الحمدلله به نظر می رسد گوش هایی که مستعد شنیدن سخنان غیرهیجانی هستند این روزها فراوان است و افراطی ها و تفریطی ها برخلاف هیاهوی بلندی که دارند در اقلیت قرار گرفته اند. با این امید که این سخنان با گوش سیاست زده هیجانی شنیده نشود چند نکته را عرض خواهم کرد:
1- نه پیروزی نهایی صورت گرفته که از آن حماسه های کاذب بسازیم و نه شکستی که مایه سرافکندگی باشد. واقع بین باشیم. به عنوان کشوری که دهه هاست با تحریم های ظالمانه مواجه هستیم و بودجه نظامی کشورمان اصلا قابل مقایسه با رژیم صهیونیستی نیست خوب توانستیم در مقابل دو قدرت اتمی دنیا و هم پیمانان اروپایی و منطقه ای شان طاقت بیاوریم. خوب توانستیم بخشی از شهرهای پر زرق و برق فلسطین اشغالی را به قسمت هایی از نوار باریکه ویران شده تبدیل کنیم تا آن جا که تمیز عکس هایی از تل آویو با غزه دشوار باشد. این حماسه کوچکی نیست. آن را قدر بدانیم و به ایران و ایرانی بودنمان افتخار کنیم. با این حال از یاد نبریم که دشمنانمان در نبرد نظامی دست بالا را داشتند. تعدادی از مهم ترین فرماندهان نامی ما را به شهادت رساندند. تاسیسات هسته ای ما را مورد حمله قرار دادند، خسارت های قابل توجهی به زیرساخت های کشور زدند و مهم تر از همه جان تعدادی از هم وطنان بی گناه ما را گرفتند که یک تار موی آن ها به زندگی صدها نتانیاهو و ترامپ می ارزید.
2- بیشترین صدمه را از نفوذ خورده ایم. سال هاست. از مسعود کشمیری علیه ما علیه تا همین جاسوسان متاخر همه و همه با اندکی ریش و دکمه تا خرخره بسته و شلوار روی پیراهن و تسبیحی در دست توانسته اند تا عالی ترین سطوح اطلاعاتی و امنیتی و فرهنگی این مملکت نفوذ کنند و شعارهای سوپرانقلابی سر بدهند و در وقت موعود ماموریتشان را به نحو احسن به سرانجام برسانند. یعنی بیش از چهار دهه است که نفوذی ها سوراخ دعا را پیدا کرده اند. این سوراخ روز به روز فراخ و فراخ تر می شود اما سوراخ بانان حواسشان به سهو یا به عمد پرتِ جاهای دیگری است. سوراخ بانان ترجیح می دهند به جای تدقیق و مکاشفه در کار این زمره رنگ و ریا به سراغ روزنامه نگاران و نویسندگان و منتقدان اجتماعی بروند. از زمانی که ادعا شد آمریکایی ها با چمدانی از دلار به ایران آمده اند و روزنامه نگاران را اجیر کرده اند محض رضای خدا حتی یک روزنامه نگار هم جرم وطن فروشی اش در دادگاه های این کشور ثابت نشده اما تا دلتان بخواهد کشمیری ها از سوراخ مذکور که حالا دیگر تبدیل به دروازه شده رد شده اند و اغلب هم وقتی کار از کار گذشته است و فرسنگ ها از سوراخ فاصله گرفته اند گند ماجرا درآمده است. محسن رضایی چند سال پیش گفت که اغلب سازمان های امنیتی دنیا هر ده سال یک بار یک پالایش جدی در مجموعه خودشان انجام می دهند اما ما سی سال است که چنین کاری نکرده ایم. ظاهرا کسی حرف محسن رضایی را جدی نگرفت و نتیجه اش را هم دیدیم. بالاخره از یک جایی باید این ماجرای نفوذ را جدی گرفت.
3- بی تعارف و صریح: دست فرمان حکمرانی باید تغییر کند. این مردم همیشه وقت شناس و شریف بوده اند. نمی شود در هنگام جنگ و انتخابات به آن ها احترام گذاشت و در بقیه ایام سال در آزار و اذیتشان از هیچ کوششی فروگذار نکرد. این میزان صبوری و گذشت و وقار، بسیاری از فرادستان را نیز شگفت زده کرد. امیدوارم عبرت بگیرند. امیدوارم حافظه آن ها عیب و ایراد پیدا نکند. امیدوارم این را بفهمند که جهان به پایان نرسیده است و باز هم سر و کارشان با همین مردم خواهد افتاد. امیدوارم بفهمند که در تمامی این سال ها چنان که شایسته و بایسته شان و کرامت این مردم بوده با آن ها رفتار نشده. امیدوارم این جمله پزشکیان را با گوش جان شنیده باشند: پیروزی این جنگ تحمیلی متعلق به مردم است.
4- اگر صدا و سیما مورد حمله صهیونیست ها قرار نمی گرفت این چند خط را جور دیگری می نوشتم با این حال این مقدار را نمی توانم نگویم که: سازمان صدا و سیما در موضوع جنگ فاجعه آمیز عمل کرد. خداراشکر سال هاست خودم را از دیدن تلویزیون محروم کرده ام. یعنی اصلا تلویزیون ندارم. اما گاهی که مجبور شده ام بنابه ضروتی از طریق اینترنت دقایقی را به تماشای این آینه دق بنشینم از زنده بودنم پشیمان شده ام. سازمانی با این عریض و طویلی و این بودجه هنگفت و بدتر از همه این همه لاف و گزاف و دعوی و من آنم که رستم بود پهلوان و دیگر دعاوی مفت، در هنگام یکی از بحرانی ترین اتفاقات قرن اخیر هیچ چیزی برای گفتن نداشت. بی اغراق هیچ و کم از هیچ. حتی یک مجری درست و حسابی که بتواند یک متن حماسی اجرا کند. من نمی دانم آن همه شاعر و نویسنده ای که سر سفره صدا و سیما به نان و نوایی رسیدند و بابت شرکت در برنامه های چند دقیقه ای ده ها میلیون تومان به حسابشان واریز می شد در این شب ها کجا بودند؟ همین یک ترانه ای که محسن چاوشی اجرا کرد به کل برنامه های صدا و سیما و رجزهای تکراری و میهمانان همیشگی و شعارهای سیاسی این آینه دق می ارزید. و جهت یادآوری محسن چاوشی همان کسی است که برادران به دلیل خواندن ترانه اعتراضی "خوزستان" در صدد تنبیه او بودند. بگذریم.
5- دوقطبی سازان میدان و دیپلماسی این روزها تا توانستند علیه مذاکره کنندگان لجن پراکنی کردند و حتی تا ثانیه های آخر جنگ دست از فتنه پراکنی برنداشتند. خداراشکر این بار مردان دیپلماسی با اعتماد به نفس کامل و اقتدار لازم و اختیاراتی که به آن ها تفویض شده بود توانستند ماموریت خود را به اتمام برسانند و در کنار سربازان بی ادعا و شریف این سرزمین مارا از گزند حوادثِ بیشتر دور نگاه دارند. این هم از تغییرات حکمرانی است. از این به بعد یا نباید کسی در مقام دیپلمات قرار بگیرد و یا اگر قرار گرفت باید از احترام و اختیار کافی برخوردار باشد تا هر گاوگند چاله دهانی به خود اجازه ندهد حرمت و کارآمدی اش را زیر سئوال ببرد. البته خودارزشی پنداران فقط دشمن دیپلمات ها نیستند آن ها خصم هر آدم باشرفی هستند که سودای سربلندی این سرزمین را در سر می پروراند. شهید مظلوم سرلشگر باقری فقط به جرم این که گفته بود با جامعه در حال تحول نمی توان با باتوم برخورد کرد مورد بدترین حملات قرار گرفت و جالب این که یکی از همان حمله کنندگان فردای شب شهادت سرلشگر باقری در تلویزیون شرف حضور یافت تا درباره ارزش های مقاومت با مردم سخن بگوید. قدیم ها می گفتند: خجالت هم خوب چیزی است. نیست؟
6- درکنار مدافعان دلیر و غیرتمند این سرزمین که باید بر دل و دیده و دست آن ها بوسه زد یادی هم کنیم از اپوزسیون شریفی که علیرغم همه آزار و اذیت هایی که دید با دلی تهی از نفرت و کین به میدان آمد و در مقابل مزدوران رسمی صهیونیست ها از دلقک پهلوی بگیر تا نگونبختان سازمان مجاهدین و بقیه بوزینگان سینه سپر کرد و شرافتمندانه از ایران و ایرانی دفاع کرد. بارها و بارها این بیت را به مناسبت های مختلف نوشتم:
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آن گه شود پدید که نامرد و مرد کیست
آری! دوازده سیزده روز پیش در این سرزمین بادمهرگان وزیدن گرفت و خیلی ها عیار خود را به نمایش گذاشتند. خیلی ها.
نظر شما