تینا مزدکی_اگر تا به حال جمجمه یک ماموت را دیده باشید، متوجه حفره بینی بزرگی شدهاید که در جلو و مرکز آن قرار گرفته و مانند یک کاسه چشم غولپیکر و تکی به نظر میرسد. بدون آنکه بدانید این حیوان در زمان زنده بودن چه شکلی داشته، قسم میخورید که این جمجمه متعلق به یک هیولای عظیمالجثه یکچشم است. بنابراین، جای تعجب نیست که این بقایای فسیلشده پستانداران غولپیکر زمانی به عنوان اسکلتهای غولهای یکچشم تعبیر میشدند.
این موجودات آدمخوار که برای اولین بار در «ادیسه» هومر ظاهر شدند، تنها موجودات اساطیری نیستند که ممکن است از فسیلها الهام گرفته شده باشند. در عین حال، یافتههای ماقبل تاریخی که توضیح واضحتری نداشتند، گاهی برای تأیید اسطورهها و افسانههای از پیش موجود به کار میرفتند و استخوانهای عظیم به اشتباه به یکی از ایزدان و الهههایی که موجودات فانی از نسل آنها بودند، نسبت داده میشدند.
نخستین مجموعهداران استخوان
اگرچه یونانیان و رومیان باستان ممکن است در ابداع شخصیتهای اساطیری استعدادی داشته باشند، اما شیفتگی ما به فسیلها هزاران سال پیش از این افسانههای کلاسیک آغاز شده است. حتی شواهدی وجود دارد که نشان میدهد نئاندرتالها نیز ممکن است به این یادگارهای اولیه علاقه داشتهاند؛ مجموعهای شامل ۱۵ فسیل دریایی در غاری در اسپانیا یافت شده که زمانی محل سکونت تباری از خواندان منقرضشده ما بوده است.
در حالی که دقیقاً مشخص نیست نئاندرتالها با تعدادی قالب نرمتن قدیمی چه میخواستند بکنند، پژوهشگران گمان میکنند که این نمونهها ممکن است توسط کودکان قبیله جمعآوری شده باشند، که صرفاً از ظاهر فسیلها خوششان آمده و تصمیم به جمعآوری آنها گرفتهاند، درست مانند جوانان امروزی که برچسب یا تمبر جمع میکنند.
با گذر به گونه خودمان اما همچنان در قلمرو ماقبل تاریخ، یک فسیل تریلوبیت که در محوطهای از عصر حجر میانه در آفریقای جنوبی کشف شده، شواهد بیشتری از جمعآوری فسیل توسط انسانهای هوشمند باستانی ارائه میدهد. گمان میرود این بندپای دریایی منقرضشده که قدمت آن به حدود ۶۵,۰۰۰ سال پیش میرسد، برای اهداف آیینی یا تزئینی استفاده میشده است، اگرچه پژوهشگران نمیتوانند با قطعیت بگویند این اهداف چه بودهاند.
این تمایل به جمعآوری فسیل سپس در عصر برنز به اوج خود رسید، زمانی که مقبره یک زن جوان در بدفوردشایر انگلستان با صدها فسیل اکینوئید، یا توتیای دریایی پر شده بود. بار دیگر، مشخص نیست که چرا این بقایای خاردار در قبر قرار داده شده بودند، اما استفاده از آنها به عنوان پیشکشهای تدفینی، به یک کارکرد آیینی یا فراطبیعی اشاره دارد.
تمام این موارد ما را به رومیان میرساند، که به نظر میرسد آنها نیز به بقایای ماقبل تاریخ علاقه داشتهاند. اگرچه نمونهها نادر هستند، پژوهشگران اخیراً یک فسیل تریلوبیت را در محوطهای در شمال اسپانیا یافتند که احتمالاً زمانی به عنوان یک طلسم جادویی برای محافظت استفاده میشده است. به گفته سوئتونیوس، مورخ رومی، امپراتور آگوستوس شیفته استخوانهای حیوانات منقرضشده بود و حتی مجموعهای را آغاز کرد که در نهایت به نخستین موزه دیرینهشناسی جهان تبدیل شد. ظاهراً آگوستوس این فسیلها را به عنوان بقایای غولها و هیولاهای یک دوران سپریشده تعبیر میکرد، اگرچه میزان تأثیر اسطورهشناسی در مقابل علم بر این ایده، نامشخص باقی مانده است.
ظهور دیرینهشناسی
در حالی که فولکلور کلاسیک احتمالاً به فسیلها قدرتهای فراطبیعی میبخشید یا آنها را به اشتباه به عنوان موجودات اساطیری شناسایی میکرد، بسیاری از دانشمندان برجسته یونانی و رومی موضع علمیتری در قبال این یافتهها اتخاذ کردند. به عنوان مثال، در قرن ششم پیش از میلاد، گزنوفانس، فیلسوف یونانی، فسیلهای ماهی و صدفهای دریایی در جزیره مالت را به درستی به عنوان شواهدی از یک اقیانوس ماقبل تاریخ تعبیر کرد. به طور مشابه، هرودوت به فسیلهای دریایی در مصر به عنوان دلیلی بر اینکه این کشور زمانی زیر آب بوده است، اشاره کرد.
آدرین مایور، مورخ از دانشگاه استنفورد میگوید: «شواهد فراوانی وجود دارد که نشان میدهد یونانیان و رومیان باستان نه تنها ماهیت زیستی فسیلهای کوچک بیمهرگان مانند صدفها را تشخیص میدادند، بلکه درک میکردند که استخوانهای فسیلشده عظیم پستانداران منقرضشده، به موجودات غولپیکری تعلق داشتهاند که در گذشتههای دور شکوفا شده و سپس به صورت دستهجمعی ناپدید شدهاند.»
مایور، نویسنده کتاب تأثیرگذار «نخستین شکارچیان فسیل»، یک پژوهشگر برجسته در زمینه دیدگاههای یونانی و رومی درباره بقایای فسیلشده است. او به در این باره میگوید: «آنها درک میکردند که فسیلها بسیار قدیمی و پیش از دوران کنونی بشر هستند، از گذشتهای دور که کوهها و دریاها در حال شکلگیری بودند.»
او میافزاید: «آنها «انقراض» را درک میکردند زیرا میدانستند موجوداتی که استخوانهایشان را پیدا کردهاند دیگر وجود ندارند و در فاجعهای در گذشتههای دور ناپدید شدهاند.» با این حال، در حالی که مایور میگوید تلاشهای دانشمندان کلاسیک برای یافتن توضیحات طبیعی برای وجود فسیلها ممکن است «نخستین جرقههای انگیزه علمی» را نمایندگی کند، تعابیر خارقالعادهای که به اسطوره و افسانه متوسل میشدند نیز در دنیای باستان رایج بود.
عصر غولها
اساطیر یونان و روم پر از نیمهخدایانی مانند هرکول است که باور بر این بود که از نظر تناسبات شبیه به انسان اما از نظر اندازه، قهرمانانه بودهاند. یابندگان فسیل در دوران باستان که با این داستانهای اساطیری خو گرفته بودند، به سرعت استخوانهای موجودات عظیم ماقبل تاریخ را با قهرمانان اساطیری خود مرتبط میکردند.
برای مثال، پلینی بزرگ زمانی درباره اسکلتی به طول ۴۶ ذراع نوشت که در جزیره کرت یافت شده و تصور میشد جسد اوریون یا اوتو، پسر پوزئیدون، باشد. در همین حال، پاوسانیاس، جغرافیدان یونانی، کشف یک کشکک زانو به اندازه یک دیسک پرتاب را توصیف کرد که گفته میشد به آیاس، قهرمان جنگ تروا، تعلق دارد.
این باور که دوران بشر با یک «عصر غولها» پیشتر همراه بوده، برای مدت شگفتآوری طولانی ادامه یافت و تا قرن هجدهم طول کشید تا یک طبیعتشناس از ایرلند شمالی به نام سر هانس اسلون، سرانجام با نشان دادن اینکه تمام اسکلتهای منسوب به این موجودات غولپیکر در واقع فسیلهای نهنگها، فیلها و دیگر پستانداران عظیمالجثه از دوره سنوزوئیک بودهاند، این ایده را باطل کرد.
اکتشافات هیولاها
در قرن هفتم پیش از میلاد، آریستیاس، شاعر یونانی، جهان را با یکی از ترسناکترین و ماندگارترین اسطورههای هیولایی دنیای باستان آشنا کرد، اسطوره گریفین. با این تفاوت که، تا آنجا که همه در آن زمان فکر میکردند، هیچ چیز اساطیری در مورد این موجودات ترسناک با بدن شیر و بالها و سر عقاب وجود نداشت. بلکه گریفینها به عنوان حیوانات واقعی در نظر گرفته میشدند که از ذخایر طلای آسیای مرکزی در برابر جویندگان طمعکار انسان محافظت میکردند.
آریستیاس درباره این موجودات وحشتناک از عشایر سکایی شنیده بود که به او درباره بیابانی وسیع که پر از طلا و به شدت توسط گریفینها محافظت میشد، گفته بودند. در مدت کوتاهی، این جانوران در آثار هنری کلاسیک ظاهر شدند زیرا باور به این داستان در سراسر جهان یونان گسترش یافت.
مایور میگوید: «بسیاری از نویسندگان کلاسیک یونانی و رومی دیگر جزئیاتی را به افسانه سکایی اضافه کردند، مانند تخمهای گریفین در لانههایی روی زمین در طول مسیرهای منتهی به ذخایر طلا.» او میافزاید: «از هرودوت تا طبیعتشناس آئلیان، تقریباً ۱۰۰۰ سال بعد، گریفین بیابانهای شرقی به عنوان یک حیوان واقعی در نظر گرفته میشد، اما هیچکس هرگز ادعا نکرد که یک گریفین زنده را دیده است.»
مایور در کتاب خود استدلال میکند که کل مفهوم گریفین در واقع بر اساس یک سرده از دایناسورهای کوچک به نام پروتوسراتوپس بوده است که در اواخر دوره کرتاسه در آسیای مرکزی زندگی میکردند. مانند گریفینها، این موجودات ۷۰ میلیون ساله روی چهار پا میایستادند و هم منقار داشتند و هم چیزی که شبیه بال به نظر میرسید (اما در واقع زوائد طوقمانند روی جمجمهشان بود).
به گفته مایور، فسیلهای پروتوسراتوپس به طور معمول در طول این مسیرهای تجاری طلای باستانی دیده میشوند و بنابراین میتوانستند الهامبخش داستان اصلی گریفین سکایی باشند که بعدها در یونان و دیگر قلمروهای باستانی ریشه دواند. با این حال، همه با این نظر موافق نیستند و برخی این سوال را مطرح میکنند که آیا جویندگان طلا در آسیا واقعاً متوجه این استخوانهای قدیمی پروتوسراتوپس میشدند یا خیر.
دکتر مارک ویتون، دیرینهشناس و نویسنده مقالهای در همین زمینه، گفته است: «اگر آنها میخواستند بیشتر ببینند، که برای ساختن اسطوره درباره این حیوانات به آن نیاز داشتند، باید فسیل را از سنگهای اطراف استخراج میکردند. این کار حتی با ابزارهای مدرن، چسبها، بستهبندیهای محافظ و تکنیکهای آمادهسازی، کار سادهای نیست. مایور میگوید: «فسیلها ممکن است در نحوه تصور یونانیان و رومیان باستان از گریفینها نقش داشته باشند. اما نمیتوانیم بدانیم که آیا فسیلها واقعاً منشأ این داستان بودهاند یا خیر.» در نهایت او نتیجه میگیرد که این سناریو قابل قبول است اما نمیتوان آن را اثبات یا رد کرد.
همین را میتوان در مورد اسطوره سیکلوپها نیز گفت. طبق اکثر خوانشها از «ادیسه»، در جزیره سیسیل بود که اودیسه و مردانش با غول یکچشم آدمخوار، پولیفموس، روبرو شدند. جالب اینجاست که همین جزیره زمانی محل زندگی یک گونه منقرضشده از فیل کوتوله بود که جمجمههایی از خود به جای گذاشته بود که به نظر میرسید یک کاسه چشم بزرگ و مرکزی را نشان میدهند.
در جای دیگری از مدیترانه، جزیره کرت بقایای خرطومداران عظیمی به نام داینوتریوم گیگانتیوم را در خود جای داده است که جمجمههایی مشابه سیکلوپها داشتند. این واقعیت که این فسیلها اغلب در کنار بقایای حیوانات کوچکتر دیگر یافت میشوند، ممکن است توسط یابندگان فسیل باستان به عنوان استخوانهای انسانهایی که توسط این هیولای حریص خورده شده بودند، تعبیر شده باشد.
مایور میگوید: «باز هم، نمیتوانیم بگوییم که آیا اکتشافات فسیل ماموت یا دیگر جمجمههای فیلهای ماقبل تاریخ الهامبخش اسطوره یک غول یکچشم به نام سیکلوپ بوده است یا خیر. تنها چیزی که میتوانیم بگوییم این است که وقتی افرادی که از فیلهای زنده اطلاعی نداشتند، مانند یونانیان در زمان هومر، با یک جمجمه ماموت روبرو میشدند، منطقی بود که فکر کنند حفره مرکزی یک کاسه چشم است و شاید یک غول یکچشم را تصور کنند.»
در نهایت، تشخیص اینکه آیا اکتشافات فسیلی الهامبخش خلق اسطورههای باستانی بودهاند یا صرفاً به گونهای تعبیر شدهاند که افسانههای موجود را تأیید کنند، غیرممکن است. همچنین شایان ذکر است که تعداد زیادی از این داستانهای باستانی هیچ ارتباطی با فسیلها ندارند. با این حال، مایور میگوید: «اگر داستانهایی درباره غولها و هیولاهای عظیم رایج بود و سپس مردم به طور اتفاقی با استخوانهای بسیار بزرگ یا عجیبی روبرو میشدند، طبیعتاً برای تلاش در توضیح فسیلها به اسطورههای قدیمی روی میآوردند.»
منبع: iflscience
۲۲۷۳۲۳
نظر شما