سندرومِ مهدی تدینی شدن / ریشه ریزپرخاشگری‌ها به خودویژه‌ پنداری بازمی‌گردد

 اخیرا فرد محجوبی همانند احمد زیدآبادی در نقدی بسیار ملایم و منطقی دیدگاه خودش را درباره مهدی تدینی شرح کرده‌بود (اینجا). مهدی تدینی برآشفت که زیدآبادی مرا «نازی» (!؟) خطاب کرده است (اینجا). سپس زیدآبادی با همان لحن ملایم نوشت: پیشنهاد می‌کنم که با هم مناظره کنیم. ولی تدینی پاسخ داد: من در زندگی زحمت‌های بسیاری کشیده‌ام و کتاب‌های بسیار تألیف کرده‌ام و چرا باید با یکی مثل “زیدآبادی” مناظره کنم؟ این همان بازیکن فوتبال تیم یک نفره است.

گروه اندیشه: دکتر محمدرضا اسلامی استاد دانشگاه پلی تکنیک کالیفرنیا در کانال خود یادداشتی در باره «سندروم مهدی تدینی شدن» نوشته است. او در این یادداشت به "تیپولوژی مهدی تدینی" می‌پردازد که نه یک شخص، بلکه نمادی از یک پدیده رفتاری در میان برخی روشنفکران ایرانی است. این تیپ شخصیتی دارای ویژگی‌های متناقضی است: از یک سو بسیار اهل مطالعه، کار فکری و دارای پروژه‌های فکری پیوسته هستند، اما از سوی دیگر به دلیل "ریزپرخاشگری" و "خودویژه‌پنداری"، توانایی کار گروهی و همکاری را ندارند و در روابط شخصی خود دچار مشکل هستند. این افراد مانند "بازیکن تیم یک نفره" عمل می‌کنند. نویسنده ریشه این معضل را در تاریخچه روشنفکران ایرانی می‌داند. از دوران مشروطه به بعد، بسیاری از افرادی که در پی اصلاح ساختارهای حکمرانی بوده‌اند، خود به دلیل این ویژگی‌های رفتاری نتوانسته‌اند با دیگران همکاری کنند و تغییرات بزرگ اجتماعی ایجاد کنند. به عنوان مثال‌هایی از این تیپ، به افرادی مانند جلال آل‌احمد و علی شریعتی اشاره می‌کند. متن با ذکر نمونه‌ای از رفتار مهدی تدینی در برابر پیشنهاد مناظره احمد زیدآبادی، نشان می‌دهد که این تیپ شخصیتی حتی از گفت وگو و رواداری نیز ناتوان است و این امر فرصت یادگیری برای نسل جوان را از بین می‌برد. این یادداشت در زیر از نظرتان می گذرد:

 ****

مهدی تدینی یک شخص نیست بلکه یک تیپولوژی است و این بحث متاسفانه بسیار جدی است و دامنه‌دار. در میان طبقه روشنفکران ایرانی، چهره‌های میانسالی مانند مهدی تدینی عموما دارای این مختصات مشترک هستند:
- بسیار درس‌خوانده هستند (در رشته خودشان)،
- بسیار به کتاب‌ مأنوس‌اند،
-دارای یک پروژه فکری هستند که آن را به مداومت دنبال می‌کنند،
- دارای ریزپرخاشگری هستند،
- در هیچ کار گروهی‌(جمعی) نمی‌توانند وارد بشوند.

این افراد مانند بازیکن فوتبالِ بسیار مستعدی هستند که فقط می‌توانند در یک «تیم یک‌نفره» بازی کنند. توان بازی در یک تیم ۱۱ نفره که خیر، حتی توان بازی در یک تیم پنج نفره را هم دارا نیستند. به بیان دیگر، مشکل‌ تیپولوژی مهدی تدینی مشابه همان مشکل «دانش‌آموز ‌درسخوان مدرسه» است که از قضا مدال طلای المپیاد جهانی ریاضی، یا فیزیک، شیمی یا کامپیوتر… را نیز برنده شده باشد. آن دانش‌آموز در مدرسه دیگر خدا را هم بنده نیست. هیچ معلم و همسالی را برنمی‌تابد.

حتی وقتی که تلاش می‌کند “معمولی” رفتار کند بازهم در دلش هیچ یک از اهالی مدرسه را قبول ندارد. ریشه آن ریزپرخاشگری از همین خودویژه پنداری آغاز شده ولی (طی زمان) از مسیرهای پیچیده‌تری عبور کرده و به معضلی غیرقابل حل در «رفتارهای شخصیِ» آن دانش‌آموزِ درسخوان تبدیل می‌شود. ریزپرخاشگری یک امر رفتاری است ولی مدال طلای المپیاد ریاضی یا کامپوتر و… یک امر کمّی است. اولی یک امر کیفی است (غیرقابل سنجه) و دومی یک امر قابل سنجش.

رتبه برتر کنکور شدن یک امر کمّی است. با عدد و رقم مشخص می‌شود. ولی ریزپرخاشگری یک امر رفتاری بسیار ظریف رفتاری است. فرد دارای ریزپرخاشگری دارای مشکل حاد روحی روانی «نیست» (نرمال است) ولی او برای هیچ یک از اطرافیانش «در یک کار تشکیلاتی» قابل تحمل نیست. از جنس مهدی تدینی می‌توان به فهرستی بلندبالا اشاره کرد. افرادی که در رشته خود، و در حوزه اندیشه، پرمطالعه و پرکارند، ولی در حوزه رفتار غیرقابل تحمل‌اند. «کار کردن» با آنها به لحاظ ویژگی‌های رفتاری‌شان دشوار است. اسامی‌ای نظیر کورش علیانی، سهند ایرانمهر، کمیل سوهانی، حسین دهباشی…

 اساسا علت اهمیت بحث مهدی تدینی در چیست؟ علت اهمیتِ پرداختن به «جنس» ریزپرخاشگری در تدینی و امثال تدینی‌ها چیست؟ پاسخ این سوال به عقبه تاریخی روشنفکران ایرانی باز می‌گردد. از زمان مشروطه تا به امروز ایرانیان در تلاش بوده‌اند که ساختار حکمرانی را اصلاح کنند. به بیان دیگر، از زمان مشروطه تا به امروز در سرزمین ایران کوشش بزرگی برای اصلاح رأس هرم شکل‌گرفته؛ ولی شوربختانه در عموم موارد، همان کسانی که در تلاش برای اصلاح رأس هرم بوده‌اند خود دارای خلقیات و ریزپرخاشگری‌هایی بوده اند که «همنشینی» و «همکاری» با آنها را برای اطرافیان‌شان غیرممکن، (یا بینهایت دشوار) می‌نموده است.

هرگز قابل تصور نیست که کورش علیانی مدیرعامل یک نشریه بشود و بتواند آن را گاردین کند. هرگز قابل تصور نیست که سهند ایرانمهر مدیرعامل سازمانی بزرگ باشد و بتواند با «هیات مدیره» آن سازمان «همکاری» کند.چند سال به عقب برویم؟ هرگز جلال‌آل‌احمد نتوانست در یک کنش گروهی، و در یک کار تیمی، مصدر ایجاد تغییرات گسترده در جامعه شود. دلیلش این بود که آل‌احمد درگیر نوعی از ریزپرخاشگری‌هایی بود که «همکاری» و مؤانست با جلال را برای اطرافیانش دشوار می‌کرد. درباره سیگار کشیدن‌های آل‌احمد یا حتی علی‌شریعتی صحبت زیاد شده، ولی همیشه از منظر سلامتی به بحث سیگار آنها پرداخته‌شده؛ اما هرگز از این منظر بحث نشده که آن مدل‌ سیگار کشیدنِ آنها جنسی از ریزپرخاشگری محسوب می‌شود و فردی که آنگونه سیگار می‌کشد “تحملش” برای اطرافیانش دشوار است. پس چرا آنطور سنگین سیگار می‌کشد؟ چون که باور دارد «دیگران» باید ریزپرخاشگری‌هایش را تحمل کنند. چرا دیگران باید تحملش کنند؟ چون او باور دارد که «ویژه» است. عملا ریشه بسیاری از ریزپرخاشگری‌ها به خودویژه‌ پنداری بازمی‌گردد. 

اما بازگردیم به بحث مهدی تدینی. اخیرا فرد محجوبی همانند احمد زیدآبادی در نقدی بسیار ملایم و منطقی دیدگاه خودش را درباره مهدی تدینی شرح کرده‌بود (اینجا). مهدی تدینی برآشفت که زیدآبادی مرا «نازی» (!؟) خطاب کرده است (اینجا). سپس زیدآبادی با همان لحن ملایم نوشت: پیشنهاد می‌کنم که با هم مناظره کنیم. ولی تدینی پاسخ داد: من در زندگی زحمت‌های بسیاری کشیده‌ام و کتاب‌های بسیار تألیف کرده‌ام و چرا باید با یکی مثل “زیدآبادی” مناظره کنم؟ این همان بازیکن فوتبال تیم یک نفره است که در بالا شرح شد. یعنی این بازیکن حتی قابلیت مناظره و «گفتگو» با شخص محجوبی همانند زیدآبادی را هم ندارد.

آن جلسه مناظره در صورت شکل‌گیری می‌توانست به کلاس درسی از رواداری و «گفتگو» برای نسل جوان امروز تبدیل شود. ولی دریغ.

منبع: کانال نویسنده

۲۱۶۲۱۶

کد خبر 2116107

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین