خبرآنلاین - غرب آسیا در طول یک قرن گذشته همیشه صحنه بازیقدرت های بزرگ بوده است؛ منطقهای که نفت، قومیت، مذهب وموقعیت حساس ژئوپلیتیکی وتاریخ وتمدن غنی و در هم تنیده به آن اهمیت استراتژیک داده ولذا هر حرکت سیاسی در این منطقه،متعاقب آن موجی فرامنطقهای و بزرگ راایجاد میکند.
در این میان، ایدهای به نام «اسرائیل بزرگ» از بدو شکلگیری رژیم جعلی صهیونیستی همواره در ذهن معماران استعماری غرب وجود داشته است؛ هدف نه تنها ایجاد یک دولت یهودی، بلکه تبدیل اسرائیل به محور مرکزی نیابتی غرب در خاورمیانه و پیوند آن با نظم جهانی بوده وهست.
نقطه آغاز این پروژه به اعلامیه بالفور در سال ۱۹۱۷ بازمیگردد؛ زمانی که بریتانیا رسماً اعلام کرد از ایجاد «خانه ملی برای یهودیان» در فلسطین حمایت میکند. این اعلامیه، نه فقط زمینهساز تأسیس کشوری جعلی بنام اسرائیل شد، بلکه مسیر مهندسی ژئوپلیتیک کل منطقه را نیز مشخص کرد.
این منطقه بدلیل اهمیت فرهنگی که بعنوان مهدادیان وانبیاء و تمدن ساز شناخته شده و نقش بزرگی در شکل گیری قوام ودوام دولت ملتها در قاره های جهانی ازقدیم داشته و درسده اخیر با پیدایش نفت که انقلاب صنعتی برپایه آن ساخته شد نیاز به گماردن یک غده سرطهنی ونیابتی خشن ازطرف غرب بود تا این منطقه بسیار مهم را به کنترل درآورد لذا صهیونیستها مرزهای آرمانی «اسرائیل بزرگ» را از نیل تا فرات ترسیم کرده و بر این باور بوده وهستند که بقای اسرائیل تنها زمانی تضمین میشود که ابتدا همسایگان عرب وسایر کشورهای بزرگ در منطقه مثل ترکیه و ایران تضعیف،وگرفتار بحران های داخلی ودرصورت امکان تجزیهشده ودرنهایت تشکیل دولتهای خود محتار اقلیتی تحت اشراف وکنترل صهیونیستها صورت پذیرد که درسلسله مقالات قبل تحت عنوان تئوری دومینوی تحریک پذیری اقلیتهای قومی مذهبی برای تضعیف دولتهای مرکزی و ایجاد بی ثباتی وناامنی ودرنهایت تشکیل دویلات اقلیتی به تفصیل توضیح داده شده است.
>>> یادداشتهای قبلی این مجموعه:
موقعیت آذربایجان در دومینوی تحریکپذیری اقوام
جایگاه خوزستان و ضرورت تقویت هویت عربِ ایرانی
نقش بلوچستان؛ از شکاف قومی تا نبرد بندرها
ترکزبانان ایران؛ ستونهای هویت ملی در متن تاریخ و ژئوپلیتیک
پانترکیسم؛ ایدئولوژی، پروژه و تهدیدی ژئوپلیتیکی برای ایران
اربیل تا سلیمانیه؛ اقلیم کردستان عراق و پسلرزههای پس از جنگ ۱۲ روزه
تحلیل ژئوپلیتیکی و امنیتیِ نقش «هویت مطلق» و «هویت چندگانه»
در گام اول ودرطی بیش از نیم قرن گذشته. رژیم جعلی صهیونیستی، برای تثبیت مرزها و امنیت داخلی درسرزمینهای اشغالی فلسطین جنگهای متعددی را با اعراب انجام داد تا بتواند به تثبیت امنیتی سیاسی جغرافیایی خودبرسد تلاشی، اما بسیار واضح ومبرهن است که راهبرد صهیونیستها فراتر از تأمین امنیت داخلی بوده و؛ آنها دنبال ایجاد واعمال قدرت هژمونیک خود در منطقه جغرافیایی بزرگتری هستند. در همین مسیر، طرحهای اقتصادی و سیاسی و امنیتی متعددی برای اعمال سیطره خود و کنترل جمعیتهای عربی و غیرعربی طراحی و بعضی از آنها اجرا وبعضی دیگر در حال طراحی و ایده پردازی برای اجرا میباشد.
آنهایی که تا به حال اجرا شده میتوان به قرارداد ننگین سازش موسوم به کمپ دیوید و وادی عربه و اسلو اشاره نمود که مصر و اردن و سازمان آزادی بخش فلسطین را درگیر سازش نموده وآنهار عملا ازدور ونقش اصلی در مناقشه اعراب واسرائیل خارج نمود.
از سال ۲۰۲۰، م مرحله جدیدی از این پروژه را که با حمایت کامل ترامپ دردوره اول ریاست جمهوری انجام شد تحت عنوان معامله قرن» آغاز شد. این طرح، فلسطین را به سه واحد جداگانه تقسیم میکرد: قدس شرقی به کنترل اسرائیل درآمده وبعنوان پایتخت کیان معرفی می شد و شهرک ابودیس به عنوان پایتخت فلسطین معرفی و، دره اردن یاهمان کرانه باختری تحت کنترل مستقیم اسرائیل قرار گرفته و غزه و بخشی از صحرای سینا به منطقه نیمهخودمختار تبدیل شده و در کنار آن، وعده سرمایهگذاری اقتصادی وسیع برای فلسطینیانبرای بهبود معیشتی آنان مطرح شد، اما پذیرش کامل این نقشه و کنار گذاشتن هر گونه ادعای تاریخی و حقوقی فلسطینی ها شرط لازم برای بهرهمندی از آن بود. این طرح آشکارا حق بازگشت آوارگان و تشکیل کشور مستقل فلسطینی را نادیده گرفته و فلسطین را به شبهدولتی وابسته وبدون اختیار تبدیل میکرد.
همزمان با معامله قرن، طرح دوم وخطرناک دیگری بعنوان پیمان ابراهیم مطرح شد که مسیر جدیدی را برای عادی سازی روابط عربی اسرائیلی فراهم میکرد.
امارات و بحرین نخستین کشورهایی بودند که روابط دیپلماتیک خود را با اسرائیل عادی و سپس مراکش به این روند پیوستند. این پیمانبا نام «ابراهیم» تلاش داردبا هویت مذهبی-تمدنی سلطه هژمونیک خودرا اعمال نماید
در واقع سه هدف اصلی؛
عادیسازی روابط دیپلماتیک و امنیتی اعراب با اسرائیل، توسعه همکاریهای اقتصادی و تکنولوژیک و نادیده گرفتن وبه فراموشی سپردن مسئله فلسطین می باشد
در این میان امارات با هدف دسترسی به تسلیحات پیشرفته وبحرین به هدف حفظ کیان خوددر مواجهه با تهدید ایران، و مراکش در قبال به رسمیت شناختهشدن حاکمیتش بر صحرای غربی، لذاهر یک باانگیزههای خاص خودبه این طرح پیوستند. لذا این پیمان به اسرائیل این امکان را دادکه از یک دشمن منفور منطقهای، به شریک اقتصادی و امنیتی وسیاسی کشورهای ثروتمند خلیج فارس تبدیل شده و پروژههای مشترک در حوزه فناوری، کشاورزی و انرژی، خودرابه قطب ژئواکونومیکی خاورمیانه تبدیل کند.
این تغییرات تدریجی و گام به گام را میتوان در نظریه شکل گیری نظم نوین در خاورمیانه مورد بررسی وتحلیل قرارداد ؛ فروپاشی یا تغییر در یک کشور، وفروریختن توازن منطقه ای بسان پاره شدن زنجیرهای متصل به یکدیگرمیباشد که میتواند اثرات ان به کشورهای همجوار سرایت کند. کما اینکه امروزه شاهدهستیم بعداز فروپاشی رژیم بشار اسد درسوریه چگونه راهبرد دومینوی تجزیه در حال شکل گیریبوده وخلا توازنی را که ایجاد نموده چگونه اثرات سلبی خودرا برجای گذاشته است.
سوریه با جنگ و بحرانهای قومی کردی و دروزی وعراق با بحران هویت قومی و مذهبی در معرض تجزیه قرار دارد و لبنان نیز با فشار برای خلع سلاح مقاومت، بخشی از این زنجیره محسوب میشود. چشمانداز بلندمدت حتی شامل مصر، عربستان، ایران و ترکیه میشود. در این مدل، کشورها باید کوچک، ضعیف، وابسته و قابل کنترل باقی بمانند تا اسرائیل بتواند محوریت خود را حفظ کند. از منظر اقتصادی نیز این طرحها اهمیت ویژهای دارند. امارات و دبی به عنوان نمونه «دویلات اقلیتی قابل کنترل» معرفی شدند، بدون شک سرزمین فلسطین قطعه نخست وبسیار مهم این دومینو است که بلافاصله میتوانداثرات فوری و سرنوشت سازی را برای کشورهای لبنان وسوریه و عراق و مصر داشته باشد.
اینجاست که بایدبه اهمیت فوق العاده و بسیاراساسی طوفان الاقصی در برهم زدن این نقشه شوم وتوطئه خطرناک نگاه ژرف نمود چون تجزیه سرزمین فلسطین ، پایهای برای ادامه وسرایت این روندبه سایر کشورهامی باشد
مناسب است ازهمین منظر به اهمیت استراتژیک محورمقاومت در جلوگیری از فروپاشی وتجزیه منطقه به دست رژیم صهیونیستی اشاره نمود وچه جاهل هستند سردمدارن کشورهای مرتجع عربی که به این موضوع اساسی نه تنهاعنایتی ندارند بلکه همدست رژیم صهیونیستی برای تضعیف وریشه کن نمودن محور مقاومت هستنددرحالی که نمیدانند کیان و کشورومردم خودرادرمعرض نیستی ونابودی قرارداده اند، بدون شک قطعه دوم پازل طرح تجزیه و اعمال سلطه رژیم صهیونیستی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس می باشند.
آنها به ثروت و موقعیت ژئو اکونومی و ژئوپلیتیکی و پترودلارهای زیاد دراین منطقه چشم دوخته و قصد تسلط کامل برآن رادارند ؛ عبور از تابوی تاریخی و پذیرش اسرائیل به عنوان شریک استراتژیک از جمله اهداف اساسی ومهم طرح صلح ابراهیم میباشد که تمام تلاش اسرائیل وآمریکا در حال حاضر این است که این ادغام منطقه ای صورت گیرد.
پروژه نئوم در عربستان و خط لوله گاز از قطر به شرق مدیترانه وکریدور ریلی که هندرا به کشورهای عربی خلیج فارس و ازآنجابهبندرایلات متصل میشود رانیز در همین راستا میتوان بازتعریف نمود . شرکتهای فناوری اسرائیلی در حوزه امنیت سایبری، کشاورزی هوشمند و پروژههای آبشیرینکنی نقش اساسی ایفا میکنند و اقتصاد وفناوریهای منطقه را به اسرائیل وابسته میسازند.
با وجود این طراحی گسترده، پروژه اسرائیل بزرگ با موانع جدی مواجه است. محور مقاومت به رهبری ایران، وبا مشارکت حزبالله لبنان، انصارالله یمن، گروههای مبارر فلسطینی و عراقی، مانع اصلی تحقق کامل این نقشه هستند. در سالهای اخیر نشان داد توان بازدارندگی مقاومت وایستادگی مردمی افزایش یافته و اسرائیل در برابر آن آسیبپذیربوده و قادربه چیرگی براین بازدارندگی استراتژیک نیست.
در مجموع، معامله قرن بعنوان نخستین گام پروژه اسرائیل بزرگ برای حذف مسئله فلسطین و تقسیم آن به واحدهای کوچک و پیمان ابراهیم دومین گام برای ادغام اسرائیل در نظم منطقهای و تبدیل آن به قدرت مرکزی اقتصادی و امنیتی می باشد که قصددارد چنانچه موانع بزرگی مثل محورمقاومت و پذیرش مردم منطقه مرتفع گردد این رؤیای دوردست،صهیونیستها تبدیل به واقعیت گردد.
نظریه دومینو نشان میدهد که این تحولات صرفاً محدود به فلسطین یا چند کشور عربی نیست، بلکه کل ساختار دولت-ملتهای غرب آسیا را هدف گرفته قصد تشکیل بلوک قدرتمند اقتصادی سیاسی نظامی امنیتی در منطقه به رهبری آمریکا وبا کارگزاری رژیم صهیونیستی در نظم نوین منطقه ای برای جلوگیری از جاه طلبی های چین میباشد با این حال، مقاومت ملتها و بازیگران مخالف میتواند این روند را معکوس و اسرائیل را در موقعیتی شکننده قرار دهد. آینده خاورمیانه به تحقق یا شکست این رویای اسرائیل بزرگ وابسته است.
۲۱۹/۴۲
نظر شما