خبرآنلاین - نویسنده: جان کَمفنر* - ترجمه: علی مجتهدزاده: صحنهای که تابستان امسال از مارک روته، دبیرکل ناتو و نخستوزیر پیشین هلند، در برابر دونالد ترامپ دیده شد، شاید روشنترین نشانه افول قدرت اروپا باشد. ولی شاید هم نشانه تلاش برای یافتن شیوهای تازه برای بقا در جهانی نمایشمحور تلقی شود.
در نخستین سال از دومین دوره ریاستجمهوری ترامپ، لحظههای بسیاری وجود داشت که نشان میداد اروپا در هراس از رها شدن از سوی واشنگتن است؛ همان ائتلافی که تقریباً هشتاد سال ضامن امنیت غرب بود.
به همین دلیل بود که روته در برابر ترامپ چنین کرد، امانوئل مکرون دست بر زانوی او گذاشت، و خانواده سلطنتی بریتانیا در جریان سفر رسمی دوم ترامپ به لندن تمام تلاش خود را برای جلب رضایت او به خرج دادند.
اما ماجرای پشت این نمایشهای کرنش، فقط شکستن غرور شخصی نیست. تحولات اخیر در خاورمیانه نشان میدهد که افول اروپا واقعاً در حال وقوع است.
ترامپ در سفر پیروزمندانهاش به شرمالشیخ، درست پس از آزادی ۲۰ گروگان اسرائیلی از سوی حماس در توافق آتشبس، چندینبار رهبران اروپایی را تحقیر کرد. او نخستوزیر بریتانیا، کییر استارمر را به صحنه فراخواند، سپس پشتش را برگرداند و او را به صف دیگران بازگرداند. درباره جورجیا ملونی نخستوزیر ایتالیا گفت «زیباست» و با مکرون و مارک کارنی نخستوزیر کانادا شوخیهای تمسخرآمیز کرد. بعدتر حتی نامی از صدراعظم آلمان فریدریش مِرتس نبرد.
اگر خوشبین باشیم، شاید بتوان این گفتهها را شوخیهای دوستانه دانست، اما واقعیت این است که ترامپ هر چه بخواهد، همان میشود. اگر روزی جایزه صلح نوبل را بگیرد، به نهایت تحسین مورد نظرش میرسد هرچند معاملات تجاری هم کم ندارد.
رهبرانی چون استارمر، مکرون و مِرتس میدانند بهترین واکنش خونسردی است و این همان رویکردی است که اکنون در پیش گرفتهاند. آنها میپذیرند که از کاخ سفید دیگر توجهی بیش از کشورهایی چون عربستان، قطر یا ترکیه دریافت نخواهند کرد.
ترامپ در نشست شرمالشیخ ستایش ویژهای از عبدالفتاح السیسی رئیسجمهور مصر، میزبان مشترک اجلاس صلح غزه داشت و گفت: «آمریکا در سرکوب ناآرامیها کاملاً در کنار توست.»
در عصر کنونی سیاست معاملهمحور، ترامپ بهدنبال همفکران خود است و این تنها در پهنه سیاست خارجی نخواهد بود. در گفتوگوی اخیر ماتیاس دوپفنر، رئیس گروه رسانهای آکسل اشپرینگر دیدگاه مشابهی مطرح شد. او که در آلمان دشمن شماره یک لیبرالها محسوب میشود، میگوید اروپا بهدلیل سیاستگذاریهای بوروکراتیک، وابستگی به مقررات بهجای نوآوری، و عقبماندگی در فناوری بهویژه هوش مصنوعی در حال از دست دادن اهمیت خود است.
به گفته او، اروپا غرق در «جنگهای فرهنگی بیداریخواهانه» است، آزادی بیان را جدی نمیگیرد و ضدیهودی عمل میکند. نویسنده سه مورد آخر را رد میکند، اما میپذیرد که در موارد نخست، انتقادها بیراه نیست. همین ذهنیت است که باعث شده دولت ترامپ از نهادهای چندجانبه، از جمله اتحادیه اروپا، فاصله بگیرد و ترجیح دهد مستقیماً با رهبران کشورها بسازد.
اکنون اروپا در حد توان خود در برنامههای ترامپ نقش میجوید. کشورها همچون دانشآموزانی که دست بالا میبرند، در رقابتاند تا بخشی از طرح ۲۰ بندی صلح خاورمیانه را بر عهده بگیرند. بریتانیا مدعی است تجربهاش در ایرلند شمالی آن را برای میانجیگری مناسب میکند، در حالیکه فرانسه و آلمان پیشنهاد دادهاند بازسازی غزه را هدایت کنند.
تنها حوزهای که اروپاییها گمان میکردند هنوز نفوذی دارند، جنگ اوکراین بود. تعهد به افزایش هزینههای دفاعی تا پنج درصد تولید ناخالص داخلی بهنظر میرسید ترامپ را راضی کرده باشد.
اما ناکامی او در متقاعد کردن ولادیمیر پوتین در نشست آلاسکا نشان داد که صلح میان روسیه و اوکراین بهمراتب دشوارتر است. ترامپ در آغاز به نظر میرسید درک بهتری از موضع کییف و اروپا پیدا کرده، ولی با دیدار ناگهانیاش با زلنسکی در واشنگتن، تغییر مسیر داد و مواضع روسیه را پذیرفت. سپس از برگزاری نشست آمریکا و روسیه در مجارستان خبر داد و این کشوری است که رابطهای نزدیک با کرملین دارد.
هرچند ترامپ گاه مسیرش را تغییر میدهد، نشانهها برای اروپا نگرانکننده است. او باور دارد فقط خودش میتواند با قدرت شخصیاش مشکلات را حل کند.
برخی از طرحهای عجیبتر او، مانند ادعای مالکیت بر گرینلند یا کانال پاناما، فعلاً کنار گذاشته شدهاند ولی هر واکنش به او باید بسیار محتاطانه و در عین حال قاطع باشد.
تنها معدود رهبرانی از جمله نخستوزیر اسپانیا، پدرو سانچز هستند که آشکارا مقاومت کردهاند. او حاضر نشده هزینههای دفاعی را تا سطح خواسته واشنگتن بالا ببرد و در عوض سیاست مهاجرتی بازتری در پیش گرفته است. او تا امروز توانسته در برابر تهدید تعرفهها مقاومت کند.
مارک کارنی نیز که ایده مضحک «ضمیمه شدن کانادا به ایالات متحده» را رد کرد، با تحریمهای اقتصادی روبهرو شد ولی عقب ننشست. در عین حال، تصمیم بریتانیا و فرانسه برای بهرسمیت شناختن کشور فلسطین اگرچه خشم اسرائیل را برانگیخت ولی واکنش مستقیم ترامپ تا کنون ملایم بوده است. شاید همین نقطه کلیدی باشد: انتخاب هوشمندانه نبردها، پرهیز از توهین آشکار، حفظ خونسردی و صبر برای مسیر طولانی.
تا همین تازگیها بسیاری در پایتختهای اروپایی گمان میکردند این موج گذراست و ترامپ دیر یا زود از بلندپروازیهایش دست میکشد. اما اکنون چنین باوری وجود ندارد. او نهتنها علاقهاش را از دست نداده بلکه جنبش «اول آمریکا» را تثبیت کرده است. از معاونش جِی.دی. ونس گرفته تا سایر مقامات، جریان «ماگا» دیگر جزئی پایدار از ساختار قدرت آمریکاست.
روزهایی که رئیسجمهور جدید آمریکا نخست به لندن، پاریس یا برلین میرفت و از «دوستی ابدی» سخن میگفت، دیگر گذشته و رفته.
* جان کَمفنر، نویسنده کتاب «چرا آلمانیها بهتر عمل میکنند»
منبع: فارن پالیسی
۴۲/۴۲
نظر شما