خاطرات ناصرالدین‌شاه: اهالی بغداد بسیار مردم بی‌بضاعت پریشانی به نظر آمدند

رسیدیم به عمارت جدید که قصر ناصری می‌گویند که در آخر باغ نزدیک شط ساخته‌اند، بسیار عمارت عالی و خوش‌ترکیبِ قشنگ بالایش بام و مهتابی بسیار بسیار با روح و قشنگ که کل شهر بغداد و جسر و شط و کشتی‌ها و اردو و صحرا و باغ راه کاظمین و غیره و غیره همه از این پشت‌بام مهتابی پیدا است.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ناصرالدین‌شاه قاجار در خاطرات روز سه‌شنبه ۲۸ شعبان ۱۲۸۷ (یکم آذر ۱۲۴۹) نوشت: باید رفت به بغداد پنج فرسنگ راه بود صبح زود از خواب برخاسته رخت پوشیده سوار شدیم زیاد سرد بود سوار کالسکه شدیم راندیم. راه مثل دیروز کبیر [کویر] است و مسطح، برای کالسکه بسیار خوب است، راندیم. همه مردم لباس رسمی پوشیده‌اند با کمال تنقیح از معیر و پیشخدمت و صاحب‌منصبان و غیره و غیره راندیم؛ دو فرسنگ و نیم که راه رفتیم به ناهار افتادیم کنار نهر مشیریه، نهر بزرگی است، آب زیادی داشت. دو نفر قوشچی عرب دو قوش چرخ آهوگیر تربیت کرده‌اند دو آهو گرفته آورده بودند. یکی نر یکی ماده بسیار بسیار آهوهای کوچکی بودند آهوی ماده به قدر خرگوش بود. تیمور میرزا این‌ها را می‌شناخت.

خلاصه بعد از ناهار باز سوار کالسکه شده را ندیم. سر ناهارگاه آپلیت الماس، سرداری الماس، شمشیر و غیره استعمال شد. راندیم، صحرا همه‌جا صاف همه بر است – کبیر [کویر]. پاشای بغداد [و] مشیرالدوله که در بغداد بودند آمدند قدری صحبت شد، باز پیش رفتند.

اقبال‌الدوله آمد صحبت شد - اقبال بسیار سفیه است – می‌گفت: به مردم استقبال‌چی بغدادی که سلام می‌کنند جواب سلام بدهید و فردا به زیارت امام اعظم ابوحنیفه و شیخ عبدالقادر بروید، کاظمین علیه السلام نرفته - یعنی به این صراحت نمی‌گفت، اما از ارشادی که می‌کرد این معنی مفهوم می‌شد.

خلاصه راندیم تا نزدیک استقبال‌چی‌های بغداد رسیدیم. مناره‌های کاظمین علیه‌السلام دو فرسنگ به بغداد مانده از میان نخلستان‌های آن طرف این طرف شط پیدا است. بسیار محظوظ شدم و شکر خداوند عالم را کردم از دیدن گنبد مطهر و مناره‌های کاظمین علیه‌السلام.

خلاصه قدری نزدیک شدیم، سوار اسب شدم اهالی بغداد زیاد از حد از دو طرف راه استقبال آمده بودند. بسیار مردم بی‌بضاعت پریشانی به نظر آمدند. ساکت و آرام بودند.

عسکر عثمانی جلو مستقبلین، سربازشان تک‌تک ایستاده بودند. بعد سواره و افواج عثمانی در طرفین راه ایستاده بودند. اهالی بغداد و غیره عقب سر آن‌ها بودند. امروز افواج‌شان و سواره بهتر از اول سرحد بودند، موزیکانچی زیاد هم داشتند اما به همه جهت اگر چهار هزار نفر می‌شدند خیلی بود. چادری عجیب و غریب و ترکیبی بسیار غریب داشت در کنار راه زده بودند. پاشای بغداد و کل وجوه عسکریه و قلمیه و قاضی و مفتی و شیوخ و اعراب و غیره دم چادر ایستاده بودند. ما هم که رسیدیم پیاده شده رفتیم در چادر قدری نشستیم. امرا، اعیان، شاهزادگان خودمان همه ایستاده بودند. قهوه خوردیم، تا عثمانی‌ها به قول خودشان آلای [اسباب] جلو را درست کردند همه پاشایان و غیره جلو افتادند بعد ما سوار شدیم راندیم تا رسیدیم به طاق نصرت که فرنگیان آرک‌دوتریونف می‌گویند که تازه ساخته بودند؛ بسیار قشنگ بود. ارمنی‌ها کشیش‌هاشان در وسط ایستاده به قدر سی نفر بچه ارمنی خوشگل طرف دست راست، سی نفر طرف دست چپ با لباس‌های فرنگی‌طور بسیار خوشگل و منقح و تمیز دلربا با حمایل‌های آبی بسیار بسیار بسیار قشنگ، سرهای باز خوشگل به آهنگ خوش دیرانی می‌خواندند و تعظیم خوبی می‌کردند. به طوری قشنگ و خوب بود که آدمی نمی‌توانست از پهلوی آن‌ها بگذرد برود. بعد بچه‌های یهودی‌های خوشگل و ارمنی باز زیاد بودند و همان‌طور می‌خواندند دیرانی بسیار خوب می‌خواندند و همه خوشگل بودند. و بچه‌های یتیم مسلمان که همه رخت سفید پوشیده بودند، به طور خوشگل که پاشای بغداد تازه تعلیم آن‌ها را قرار داده است، به طور خوبی دعا می‌کردند و داد می‌زدند. آن‌ها هم از هر جور بودند. خیلی خوب بودند. بسیار خوش‌آیند بودند. فرنگی ارمنی مسلمان یهودی و غیره و غیره، از هرجور بودند.

به طاق نصرت که رسیدیم پاشایان و غیره همه پیاده شده در جلو می‌رفتند. طرف دست چپ یک بنای عالی بود گفتند سابق کرانتین [قرنطینه] بوده است. دیوار سردر آجری محکمی داشت بالای آن زن زیادی بودند. به جز این‌ها دیگر زن ندیدیم.

خلاصه از طاق نصرت که گذشتیم فوج قزوین و دوم و سوادکوهی با کمال شکوه ایستاده بودند، بسیار با لباس خوب. بعد وارد باغ منزل شدیم سواره رفتم همه بودند. درخت خرما، نارنج و غیره بسیار داشت. این باغ را قدیم نجیب پاشا ساخته است. حالا دوباره عمارت ساخته و تعمیر کرده‌اند خیابان‌ها ریگ ریخته درخت‌های نارنج بسیار موزون و خوب کلاه فرنگی چوبی در وسط ساخته بودند.

خاطرات ناصرالدین‌شاه: اهالی بغداد بسیار مردم بی‌بضاعت پریشانی به نظر آمدند

بعد رسیدیم به عمارت جدید که قصر ناصری می‌گویند که در آخر باغ نزدیک شط ساخته‌اند، بسیار عمارت عالی و خوش‌ترکیبِ قشنگ بالایش بام و مهتابی بسیار بسیار با روح و قشنگ که کل شهر بغداد و جسر و شط و کشتی‌ها و اردو و صحرا و باغ راه کاظمین و غیره و غیره همه از این پشت‌بام مهتابی پیدا است - بغداد کهنه نو و غیره.

خلاصه وارد عمارت شده پیاده شدم. پله‌ها را از ماهوت و پارچه مفروش کرده‌اند در اتاق‌ها کاغذ فرنگی چسبانده بسیار خوب مفروش کرده صندلی و نیم‌تخت‌های خوب مزین گذاشته‌اند. آینه‌های بزرگ چهل‌چراغ و غیره گذاشته و آویزان کرده‌اند. رفتیم به اتاق پستو خیارهای سبز بغداد بود با میوه‌ها و غیره، پیشخدمت‌ها تیمور و غیره بودند. سه ساعت به غروب مانده وارد شدیم، عرق داشتم. مدحت پاشا، کل اعیان، وجوه عسکریه، قلمیه وغیره بغداد را معرفی کرد نیم ساعت بلکه یک ساعت هم به این گذشت. مظهر پاشا که سابقا والی سلیمانیه بوده و حال حاکم کربلا است بسیار بسیار شبیه به آئی برادر میرشکار بود – زیاد زیاد شبیه بود. قاضی‌القضات بغداد و متولی قبر شیخ عبدالقادر هم هر دو کور بودند از یک چشم.

خلاصه اشخاصی که پاشا معرفی کرد از این قرار است:

امرا و ضابطان عسکریه: فریق نافذپاشا، میرلوا حمدی‌پاشا، میرلوا صالح‌پاشا، میرآلای حاجی مصطفی پاشا، میرآلای حاجی فیض‌الله‌بیگ، میرآلای حسن‌بیگ، قائم‌مقام ارکان حربیه حسن‌بیگ، قائم‌مقام حسین‌بیگ، ایضاً محمدبیگ، ایضاً احمدبیگ، حاجی عمرآقا سرهنگ، بهاء‌الدین افندی سرهنگ، عمرافندی سرهنگ، مفتش میرلوا حسین‌پاشا - این از اسلامبول آمده است برای حساب عمل قشون این‌جا - میرلوا عبدالله‌پاشا، میرلوای متقاعد حسین‌پاشا.

ایضا صالح‌بیگ - میرآلای است - ایضا عبدالرحمن‌بیگ، مستوفی نظام حافظ افندی، یاور سرعسکری قائم‌مقام فیضی‌بیگ، حاجی مصطفی‌بیگ قائم‌مقام، ایضا مصطفی‌بیگ، حسین‌بیگ. مین‌باشی. اطباء: فانوافندی، شاکرافندی، حسن‌افندی.

اهل قلم و غیره: متصرف بغداد شاکربیگ - یعنی بیگلربیگی - دفتردار عبدی‌بیگ، مفتش محمدزهایی افندی - اصلش زهابی رعیت ایران است – منشی‌باشی صائب افندی، مدیر اوقاف درویش افندی، شیخ سابق منقبح شیخ منصور، معاون متصرف بغداد احمدبیگ، رئیس اداره بلدیه بغداد ابراهیم افندی، نایب بغداد مظهرافندی، رئیس مجلس جنایت نظامی ابراهیم‌افندی، اعضای اداره نظامی محمودافندی، معاون والی بغداد رائف‌افندی، حاکم کربلا مظهرپاشا - که به آئی برادر میرشکار بسیار شبیه است - مفتش حکام زین‌العابدین افندی، نقیب‌علی افندی، مدیر امور خارجه حمدی‌بیگ، شیخ قبیله شمّرفرهان - اطاعتی ندارند به پاشا - تلگرافچی دیمتراکی‌افندی، مدیر قرانتین مصطفی‌افندی، اعضای مجلس اداره ولایات، سعید افندی، متولی امام اعظم مصطفی افندی، رئیس تلگراف بغداد احمد افندی.

چوب‌های تلگراف از پای طاق الی یک فرسنگی بغداد از آهن است، بعد چوب و تیر است الی بغداد و الی اسلامبول اما الی کربلا باز تیرش آهن است.

در نزدیکی بغداد - یک فرسنگ دو فرسنگ مانده - طرفین راه صحرا کبیر [کویر] است و زمین قاچ‌قاچ است به طوری که محال است بتوان اسب دواند خیلی به احتیاط باید راند؛ مگر از جعده [جاده[ بروند خوب است.

عصری قورق شد زن‌ها آمدند. چُرتی‌ها دو روز بود که پیش از ما به کاظمین آمده بودند - برای آمدن جلال‌شاه پسر آقاخان محلاتی - عصری آمده بودند دیدم. خلاصه قورق شد. ببری‌خان [و] گربه‌ها آمدند من مهتابی پشت‌بام بودم بسیار بسیار بسیار مصفا بود. شط، کشتی‌ها، بغداد، جسر باغات اردو همه پیدا بود آدم از تماشا سیر نمی‎شد. همه زن‌ها هم آمدند بالا موزیک می‌زدند شب را چراغان کردند شهر را.

آمدم پائین شام بخورم در بین شام آتش‌بازی‌ها را در کردند؛ به یحیی‌خان گفته بودم تا من نگویم شیپور نزنند، در نکنند، این پسره سفیه گویا غفلت کرده است، اخبار نکرده بود، یکبار هرچه آتش‌بازی بود - در بین شام می‌خوردم - در کردند؛ من هیچ تماشا نکردم بسیار جر آمدم.

خلاصه امروز صبح هنوز سوار نشده در مشیریه در چادر ما دبیرالملک، شیخ محمد برادر شیخ عبدالحسین مرحوم را حضور آورد. بیرون هم دم سراپرده، شیخ‌الشریعه پسر آصف‌الدوله و بعضی کلیددارها و غیره بودند دیده شدند.

امروز عصری همه رفتند زیارت کاظمین - یعنی پیشخدمت‌ها و غیره، ساری‌اصلان سیاچی، میرزا محمدخان. محمدعلی‌خان امروز اسباب جواهر برداشته، جلوی ما بودند. اسب عربی سیاچی آن‌قدر بازی کرد که آخر سیاچی رفت اسب را عوض کرد. در وقتی که وجوه و اعیان بلدی را به ما معرفی می‌کرد مفتی بغداد که مشهور به زهابی است - فارسی می‌داند - این فرد شعر را خواست بدیهتا بخواند فرد اول را درست خواند در فرد ثانی گیر کرد ؛ بسیار خنده داشت ریشش هم کم و سفید بود و فرد شعر این است:

هزاران شکر کز فضل و عطای ایزدمنان/ شد از تشریف شه بغداد رشک جمله بلدان

در روی طاق نصرت این یک فرد شعر را نوشته بودند:

قدومت شهریارا باد مسعود

روی قصر عمارت هم نوشته‌اند قصر ناصری مسجد براسا که معروف است حضرت امیرالمؤمنین آن‌جا نماز کرده‌اند از در طرف بغداد کهنه، کنار شط قدری پائین‌تر از عمارت ما است؛ مثل ایوانی می‌ماند. جسر تازه خوبی تازه ساخته‌اند در وسط شهر. سه کشتی بخار نه بزرگ نه کوچک - اما مایل به بزرگی - در شط روبه‌روی عمارت لنگر انداخته‌اند. کشتی بخار کوچکی هم راه می‌رفت قُفه [قایق] زیادی دارند که عبور و مرور می‌شود. عوض نو، فقه مثل لگن گرد از تخته و تویش گود است؛ دو پاروزن نشسته پارو می‌زند. یکی هم می‌نشیند.

آتش‌بازی زیاد حاضر کرده بودند شهر را هم چراغان کرده بودند. بسیار تماشا داشت. کشتی‌ها و غیره چراغان بود اما گفته بودم که هر وقت شیپور زدند آتش‌بازی کنند.

در بین اول شام خوردن یک بار بی‌خود آتش‌بازی کردند، هیچ تماشا نکردم؛ بسیار جِر آمدم. خیلی هم طول کشید آتش‌بازی، زن‌ها هم بالای بام تماشا می‌کردند، من نرفتم. بعد خوابیدم. اتاق‌های این‌جا قدری بوی گچ می‌دهد، سردرد می‌آورد. انیس‌الدوله...

نوشتم بنایی قدیم در مقابل قصر ناصری است که می‌گویند مسجد براسا است، اما این مسجد براسا نیست. بنایی است از عمارات خلفای عباسی؛ می‌گویند چندی هم مجلس امام موسی کاظم(ع) بوده است.

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار از ربیع‌الاول ۱۲۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۸، صص ۱۶۰-۱۵۶

۲۵۹

کد مطلب 2146108

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین