با آن کتوشلوار جین و کتانیهایی که به پا داشت، دیگر هیچ شباهتی به محبوبهای که چند ماه پیش به دفتر آمده بود، نداشت. آنچنان مصمم و با اعتمادبهنفس مقابل درِ ورودی آقایانِ مجتمع قضایی ایستاده بود که گویی برای تغییر هویت، نه به حکم محکمه نیاز دارد و نه به اصلاح سند سجلی.
بااینهمه، هرچند میکوشید نگاه و رفتارش نیز همچون پوشش مردانهاش جلوه کند، اما از پشت نقاب کلاهی که تا روی ابروهایش پایین کشیده بود میشد فهمید که ورود از درِ آقایان برایش دلشورهای پنهان دارد.
هماهنگی با نیروهای حراست برای عبور او از ورودی آقایان، مهمترین قدمی بود که برای نشان دادن باور و همراهیام با هویت تازهاش برمیداشتم.
از در که گذشتیم، صورتش از شادی و رضایت چنان گل انداخت که گویی بلندترین قلهٔ جهان را فتح کرده است.
وقتی به قاضی اعلام کردم که «من و موکلم، محمود، آمادهٔ حضور در جلسه هستیم»، آنقدر از شنیدن نام محمود به وجد آمد که بیاختیار مرا در آغوش گرفت.
با اعلام قاضی وارد اتاق شدیم. شروع کرد به نوشتن سطرهای مقدماتیِ صورتجلسه، که ناگهان با شنیدن فریادی از بیرون، قلم از دستش افتاد.
میان آن فریادها کلماتی شنیده میشد که نشان میداد پدر محبوبه پشت در ایستاده و اصرار دارد وارد محکمه شود.
نیازی به توضیح نیست که همزمان با فریادهای پیرمرد، از آن محبوبهی مصممِ چند دقیقه پیش جز تکهگوشتی بیجان بر صندلی چیزی نمانده بود؛ رنگ از چهرهاش پریده و لبخندش خشک شده بود.
فریاد پدر برای هویتی که او با نام «محمود» ساخته بود، حکم صوراسرافیل داشت.
انتظار نداشتم قاضی جوانی که زودتر از معمول از حوزه به مسند قضاوت رسیده بود، بتواند در چنین لحظهای همراهیمان کند؛ لازم بود خودم کاری کنم.
به رسم ادب و بر پایهٔ اخلاق حرفهای، پس از هماهنگی با قاضی، پوشهٔ مدارک پزشکی و مستندات روانکاوی محبوبه را برداشتم و راهیِ دفتر دادگاه شدم تا با پدرش گفتوگو کنم.
ظاهر پیرمرد همان بود که محبوبه پیشتر گفته بود، چهرهای مذهبی و متشرع که مشخص بود به برخی باورهای سنتی پایبندی سختگیرانهای دارد. بنابراین بهترین راه برای قانع کردن او، استناد به شرعیات بود.پس از سلام، خودم را معرفی کردم. پیش از آنکه فرصتی برای واکنش بیابد، در حالی که به چشمان برزخیاش خیره شده بودم، حدیث رفعِ پیامبر(ص) را تا رسیدن به عبارت «لایُطیقون» با لحنی محکم خواندم و سپس سکوت کردم.
موزاییکهای کف اتاق را نگاه میکرد. آرام گفت: «خب، که چی؟»
گفتم: «آن بچهای که در اتاق نشسته و از ترس شما رنگ به صورت ندارد، بارها از اعتقادات مذهبی و متشرعبودن شما برایم گفته؛ پس حتماً به حدیث پیامبر(ص) باور دارید. دارید؟»
گفت: «بله، تمام زندگیام وقف پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) است.»
گفتم: «پس ممکن است معنی لایُطیقون را بفرمایید؟»
حالا آرام روی صندلی نشسته بود و با دقت به معنا و تفسیر واژه گوش میداد.پس از شرح چگونگی موقعیت پرونده محبوبه* و تشریفات لازم برای تغییر هویتِ وی دست بر زانو گذاشت و برخواست. مقابلم ایستاد و گفت: «مطمئنید تنها دلیلش همین است که شما میگویید؟»
بیهیچ کلامی پوشهٔ مستندات پزشکی و روانکاوی را به او دادم.
ورق زد. با نگاهی مغموم زیر لب گفت: «همهاش را دیدهام… خواندهام… الهی رضا برضاک.»
دقایقی بعد، با امضای صورتجلسهٔ دادگاه، مقدمات تولد محمود و هویت تازهٔ محبوبه فراهم شد.
وکیل دادگستری-شیراز
*تشریفات حقوقی تغییر جنسیت
شخصی که بنا به اختلالات هورمونی یا رفتاری درگیر چنین موضوعی است پس از اخذ نظر پزشکان و روانکاوان متخصص میبایست درخواست خودش را با دادخواستی به خواستهی تغییر نام به دادگاه ارسال کند.دادگاه پیش از تشکیل جلسه، شخص مورد نظر را به پزشکی قانونی معرفی میکند تا مراحل نهایی معاینه و مشاوره و سپس تاییدیه اقدامات پزشکی صورت گرفته توسط متقاضی را بررسی کند،با صدور گواهی پزشکی قانونی دادگاه حکم به تغییر نام شخص متقاضی صادر و سپس مراحل تغییر جنسیت با تغییر نام وی صورت میگیرد.






نظر شما