جلسه هیأتدولت در این هفته با شرکت کلیه وزرا و دیگر مسؤولان کشوری تشکیل شد. در ابتدا آقای حبیبی، ضمن خوش آمد گفتن به حاضران گفت: من شروع جلسه را با خواندن یک بیت شعر اعلام میکنم:
بنی آدم، اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
پس از اتمام خواندن این بیت بلافاصله وزیر امورخارجه که حضورش در سالن تعجب همه را به دنبال داشت (زیرا نامبرده معمولاً توی هواپیما میباشد) اظهار داشت: حالا که به همت مسؤولان، دیگر مشکل و معضلی نداریم که به آن بپردازیم و درباره آن گفتگو کنیم، و همانطور که مقام ریاست فرمودند: بنی آدم اعضاء یکدیگرند پس ما نباید همینطور بنشینیم و مشکلات کشورهای دیگر را نظاره کنیم بلکه باید آنها را هم از خود دانسته و در رفع نابسامانیهای آنان قدمهای مثبتی برداریم!
در این موقع وزیر نیرو گفت: من شنیدهام که کشور آلمان با کمبود برق روبرو شده است! اگر اجازه میفرمایید من سفری به آن کشور داشته باشم، تا از نزدیک راهنماییهای لازم را به وزیر نیروی آلمان ارائه دهم!
وزیر کشاورزی وقت را مغتنم دانسته و بلافاصله ابراز داشت: اگر مقام ریاست اجازه دهند من هم به برزیل سفر کنم و فوتبال آنجا را سر و سامان داده، تجربیات خود را در اختیار برزیلیها قرار دهم؟!
شهردار تهران که تا این موقع ساکت بود، رشته کلام را بهدست گرفت و گفت: بعضی از کشورها که به غلط کشور پیشرفته معرفی شده اند، هنوز با وسایل حمل و نقل ابتدایی مانند اتوبوس گازوئیلی به سفرهای درون شهری میپردازند! اگر فرصتی به دست آید و هیأت دولت اجازه فرمایند، من به این کشورها مسافرت میکنم تا سیستم حمل و نقل شهری آنها را به صورت برقی در بیاورم!
در این موقع ناگهان، صدای کوبیدن مشت معاون به روی میز، در سالن طنین انداز شد و سکوت همه جا را فرا گرفت. ایشان در حالی که خیلی خشمگین به نظر میرسید فریاد زد: آقایان این حرفها چیست که به هم میبافید؟ منظور بنده از «بنی آدم اعضاء یکدیگرند» همین مردم خودمان بود. منظورم این است اگر در بین شما کسی هست که در رفاه زندگی میکند فکر بقیه هم باشد، مردم مسکن ندارند، اجارهها آنقدر بالا رفته که به رویا شباهت پیدا کرده، وضع برق آنقدر خراب است که بیشتر لوازم برقی مردم یا سوخته یا نیم سوز شده است! وضع کشاورزی و دامداری اسفناک است! ایاب و ذهاب درون شهری و برون شهری وضع نابسامان دارد نان خراب است، گوشت گیر نمیآید، ترافیک گریه دار شده است درآمد ملت جوابگوی هزینهها نیست! هوا آلوده است! در این موقع دکتر حبیبی متوجه شد فقط خود او در سالن است شنونده فریادهایش فقط خود اوست، چون وزرا یکی، یکی ، یواشکی سالن را ترک کرده و فرار را برقرار ترجیح داده بودند!
***
- شهر دار تهران را گفتند: «چرا جلو سیلابهای بهاری را که بر شهر و شهروندان آسیب میزند،نگیری؟» گفت: «برای جلوگیری از تبعیض ، چون اگر جلو این سیل را بگیرم، لازم آید که جلو سیلهای دیگری مانند سیل مهاجران شهرستانی به تهران و سیل گرانی و سیل متکدیان و انواع سیلهای دیگر را نیز بگیرم که این مهم از دست من ساخته نیست!»
_ نقل است که دکتر حبیبی از راهی میگذشت. کارمندی بازنشسته و خسته راه بر وی بگرفت و بگفت: «یا حبیبی! بگو با این حقوق کم و خرج کلان چه کنم؟» حبیبی اش پاسخ داد: «همان کن که دیگر بازنشستگان کنند.» کارمند بازنشسته پرسید: «دیگر بازنشستگان با این حقوق چه کنند؟!» گفت: «همان کنند که تو میکنی!»
_ شاغلام در جمع هیأت تحریریه میگفت: «جمعی را دیدم که شاد و خندان از هیأت دولت میآمدند. پیش رفتم و گفتم، علت شادی شما چیست؟» گفتند: «آقایان وزرا وعده دادهاند که دیگر وعده ندهند!» بر ساده لوحی ایشان خندیدم!
گل آقا. شماره 89 . شهریور 1371
.................
نکته: عکس آرشیوی است و هیچ ارتباطی با مطلب ندارد!
نظر شما