شب، پنجره، انبر، ملاقه، روغن مار
من میروم شعری بگویم پشت انبار
یک کرگدن، یک سیب، یک آلو بخارا
یک هندوانه، سطل یخ، یک گوش بیکار
من، او، شما، شاید، همیشه، آه، باید
او، بنده، ایشان، احتمالاً شخص سرکار
خنده، عبور گیج گربه با هیاهو
گریه، سکوت و جیغ و یک دانه سگ هار
در «شعر نو» آری، گمانم، احتمالاً
از فرط بیپولی گرفتم، نبض شلوار
دسته چکم را باد میخواهد بقاپد
من سفت چسباندم خودم را کنج دیوار
در «جیب» دارم فندکی یکبار مصرف
آتش زده خود را برای چندمین بار
ما را صدا کن گر طلبکار آمد از راه
من میروم شعری بگویم پشت انبار
کارمندالشعرا. گل آقا. شماره 126. خرداد 1372
6060
نظر شما