سینما و سیاست! غیر از هماهنگیهای صوتی این دو، همیشه شباهتهای دیگری هم با هم داشتهاند! سیاست به دنبال بلندگوست و چه بلندگویی بهتر از سینما که میتواند صدای سیاست را حتی به رویاهای مردم هم برساند! میتواند در ناخودآگاه مردم، هواداران خفته را بیدار کند و به خیابان بریزد!
سیاست همیشه به سینما به منزله ابزار نگاه کرده و این نگاه در کشورهای مختلف، پول را به سمت این رسانه سرازیر کرده است. از نگاه سیاستمداران، سینما همیشه یک رسانه است برای عوام و نه یک هنر برای خواص؛ بنابراین چه در کشوری با ایدئولوژی «راست» زندگی کنید که بر مبنای مذهب «سرمایه» میچرخد و چه در کشوری برمبنای ایدئولوژی «چپ» که بر اساس مذهب «خلوص قدرت»، حاصلِ این معادله یکیست: به عنوان سینماگر هنرمند، طرد میشوید؛ مگر اینکه یکی در میان، به تعهدات خواسته شده از شما عمل کنید!
سینمای سیاسی، که بدل به ژانری مستقل در «جنگ سرد» شد، تابعی از معادله بالا بود. فیلمهایی که تلویزیون ایران در دومین هفته شهریور 91 از آرشیو خود خارج کرد تا به مناسبت برگزاری اجلاس غیرمتعهدها در تهران، به نمایش بگذارد، اگر چه دربرگیرنده همه آن چیزی نیست که سینمای سیاسی نام میگیرد اما از بهترین نمونههای این سینماست که از لحاظ ساخت و پرداخت، میانه سیاست و سینما قرار میگیرند.
در این میان، جای گاوراس اصالتا یونانی و فرانسویزبان خالیست اما پونته کورو را به جایاش داریم که سینما را میشناسد و در دو فیلمی که درباره الجزایر و باسک ساخته، بهترین لحظات سینمای سیاسی قرن بیستم را رقم زده. مصطفی عقاد، همانطور که خودش هم گفته اساسا در این چارچوب نمیگنجد و اگر فیلم «پیام» [در ایران: محمد رسولالله (ص)] را ساخته، خواسته از لحاظ کارنامه سینمایی پا جای قدمهای سینماگرانی چون دمیل و لین بگذارد و اگر «عمرمختار» را ساخته، به دلیل تحمیل دولت قزافی و پیششرطش برای همکاری در زمینه ساخت «پیام» بوده؛ با این همه، این دو فیلم بدل شدهاند به مشهورترین فیلمهای کارنامهاش. در بازنگری «عمرمختار»، البته چیزی جز یک وسترن کمخرج نمیبینیم که با وسواس و دقت، این کمخرج بودناش مخفی شده و به نظر فیلمی در اندازههای سرمایهگذاری هالیوود میآید که این طور نیست. روش ساخت عقاد دقیقا بر اساس روش ساخت فیلم در چینهچیتای دهه هفتاد میلادی بنا شدهاست که هالیوود را تا مرز ورشکستگی هم پیش برد با فیلمهای پرچشمانداز و کمهزینهاش.
سینمای سیاسی در دوران جنگ سرد البته آن قدر وسوسهانگیز بود [از هر نظر] که سینماگران جبهه هنری هم گاه و بیگاه، جذباش شوند. «گدار» یکی از آنهاست. گرچه من از طرفداران سینمای وی نیستم اما آن هفت فیلمی که به دلیل گرایشات مائوییستیاش ساخت، جایگاهاش را به عنوان یک سینماگر نه تنها مستحکمتر نکرد که از همکار کمادعای موجنوییاش [تروفو] فرسنگها عقب افتاد.
سینما و سیاست! سینما در ماهیت خود نمی تواند غیرسیاسی باشد چرا که گزارش زمانه است و وقتی به گذشته نگاه میکنیم، فیلمهای به ظاهر غیرسیاسی فورد و هاوکز و هیچکاک و رنوار، سیاسیتر از همتاهای به ظاهر سیاسیشان به نظر میرسند؛ همچنان که اکثر فیلمهای ظاهرا غیرسیاسی تروفو که خیلی سیاسیتر از فیلمهاس سیاسی «گدار» ند. با همین قیاس میشود به سراغ فیلم «عمرمختار» هم رفت کهگاه نماها و سکانسها وگاه شخصیتهایاش را از «هفت دلاور» استرجس و «این گروه خشن» سام پکین پا به عاریت گرفته است و این عینبهعینسازی تا به حدی است که مشابه هورست بوخهولز را با قیافه و کنش مشابه و در نمایی مشابه به کار میگیرد. [همان جوانی که برادرش را جلوی چشماش میکشند و به خانه میآید تا به مادر بگوید که به عمرمختار میپیوندد.]
ختم کلام اینکه سینما و در نهایت هنر نمیتواند غیرسیاسی باشد منتها بستگی به این دارد که روایت هنرمند باشد از زمانهاش یا روایتی که سیاستمداران از وی میخواهند!
5858
یزدان سلحشور
کد خبر 239603
نظر شما