خمیده پشت حقوقم، بله، عصا دارد
ولی به روی دوچشمان بنده جا دارد
چو کودکی است که جن گشته یار و مونس او
به دور گردن و بازوی خود دعا دارد
اگر که گرمک و آجیل و نفت و گازم نیست
وزیر خارجه مُلک زامبیا، دارد!
وکیل شهرِ غزلوارههای نوانگیز!
نوک زبان خودش را، مگر حنا دارد؟
نحیف و زار و نزار است ظاهر غزلم
لباس پاچهگشادی ولی به پا دارد
به شهرداریِ احساس، در غزلواره
مرا مُراجع ذوقم، چه «خودکفا» دارد!
برای این که دگر «شعرنو» نگویم هیچ
مخم برای خودش، حاجت شفا دارد
کنون که «رامبو»ی طبعم حریف میجوید
به بام خنده، کسی «آنتنی» هوا دارد!
خمیده بس که سر آدم، آه، در تاریخ
سرِ مبارک آدم، کلاهِ «آ» دارد!
گل آقا. شماره 137. شهریور 1372
6060
نظر شما