دکتر علیاکبر ولایتی، پزشک متخصص اطفال، وزیر سابق امور خارجه و پژوهشگر تاریخ تمدن ایران و اسلام، مدتهاست در برنامه «دو قدم مانده به صبح» در شبکه 4 سیما درباره یک چیزهایی حرف میزند که گویا اهل فن به آنها فرهنگ و هنر و تاریخ و اینها میگویند که این روزها جزو علوم غریبه به حساب میآید.
اینکه تخصص پزشکی ایشان چه ربطی به این مباحث دارد و اینکه ایشان که سالها وزیر بوده، کی وقت کرده این همه چیز یاد بگیرد و چنین جامعالاطراف شود نیز بحثی غریب است. البته نه برای ما ایرانیان که برای خارجیها. وگرنه ما عادت داریم مسئولان سابقمان پژوهشگر روزگارمان در عرصههای گوناگون باشند. فقط نمیدانم چرا تا وقتی کسی مسئولیت دارد، جز تاریخ اسلام و البته آن هم بحث طلحه و زبیر و خوارج و قاسطین و ناکثین و مارقین، از چیزی سخن نمیگوید اما وقتی مسئول مذکور تغییر کاربری میدهد و پژوهشگر میشود، عرق ملی از اطراف و اکنافش بیرون میزند.
به هر روی دکتر ولایتی در برنامه فوقالذکر یک تجلیل حسابی کرده از دو شخصیت نهچندان مفید تاریخی که اسمشان هم قرار است به زودی از تاریخ مدارس زدوده شود. این دو شخصیت کماهمیت همانا «کورش کبیر» و «خشایارشاه» هستند که نه سهام عدالت دادهاند، نه در مناظره تلویزیونی مفسدان اقتصادی را معرفی کردهاند، نه یارانهها را هدفمند کردهاند و نه سفر استانی رفتهاند. حالا با این حساب به چه دردی میخورند؟ الله اعلم.
کاش عوض دکتر ولایتی دستکم یک اسلامشناس برجسته و یک دینپژوه کامل و یک عالم علوم ماورایی مثل اسفندیار رحیممشایی را میآوردند که هم مفرح ذات باشد، هم مردم دو قران چیز یاد بگیرند که به درد آخرتشان بخورد. حیف و صدحیف.
غُر زدن ممنوع
وحید نوروزی، مدیرعامل ستاد مرکزی معاینه فنی طی بخشنامهای از کارکنان خواسته تا از «غُر زدن» خودداری کنند. در مفاد دیگر این بخشنامه از خوشرویی، عصبانی نشدن و داشتن حوصله، تسریع در پاسخگویی، راهنمایی صحیح مراجعهکنندگان و انجام دقیق و کامل تستهای معاینه به عنوان حداقلهای رفتار با شهروندان یاد شده است.
بعد از خواندن این خبر، تصاویر درهم و جالبی در ذهنم نقش بست و ساعتهاست که دارم به این فکر میکنم که مگر پیش از این با جماعت مراجعهکننده چه میکردهاند در ستاد معاینه فنی خودرو؟!
فرض کنید اگر قبلاً اینها رعایت نمیشده، چه اتفاقاتی میافتاده است.
ارباب رجوع: ببخشید قربان من این کاغذ رو باید چکار کنم؟
کارمند: چه میدونم مرتیکه مسخره؟! لولهاش کن بزن توی سر جد و آبادت!
اربابرجوع: شما چرا اعصاب ندارین؟
کارمند: ندارم که ندارم! به درک که ندارم. حیوونِ عوضی!
اربابرجوع: من تا کی باید اینجا وایستم؟
کارمند: تا وقتی که دندونات مثل موهای سرت سیاه بشه یا بالعکس!
اربابرجوع: بعدش باید کجا برم؟
کارمند: سر قبر بابای بغلدستیات.
آیا چنین بخشنامههایی برای سایر نهادها و ادارات دولتی هم لازم است یا نه؟ قطعاً نه! چون در سایر ادارات و بالاخص بعضیهاشان که خیلی ویژه هستند، با دُمِ نرم و نازکشان فقط چشم اربابرجوع را سرمه میکشند و بس. فقط گاهی جایش خیلی درد میگیرد و دردش به جاهای دیگر هم سرایت میکند، همین.
نظر شما