۰ نفر
۵ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۴:۱۱

فقیهی که سنایی را زندیق و دهری می خواند و حکم به کفر غزان کرد، عاقبت در چاهی افتاد که برای دیگران کنده بود!

دنیای اسلام پس از یک دوره اعتدال، گرفتار افراط گرایی شده و عالمان تکفیری از میان سلفی ها که با استفاده از پول نفت و گاز و نیز استفاده از جهل مردم فراوان شده‌اند، تصویری خشن از اسلام ارائه داده‌اند. اکنون جنگ طایفه ای در حال فراگیر شدن است و این امر جز تضعیف دنیای اسلام و تقویت غرب نتیجه ای نخواهد داشت. بدون شک اقدامات تکفیری ها در ایجاد جنگ و خونریزی در دنیای اسلام، تنها نتیجه اش نجات دادن غرب از بحرانی است که گریبانش را گرفته است. بماند که آبرویی هم برای اسلام نگذاشته و هر روز با انفجارهای وحشتناک دهها و صدها نفر در بلاد مختلف اسلامی، با همین فتاوی، تکه تکه می شوند.
در میان متون کهن حکایتی دیدم که شایسته یک بار مرور بود. حکایت  فقیهی تکفیری که شاعر بزرگی چون سنایی را دهری و زندیق می خواند و دیگر مسلمانان را که مخالف سلجوقیان بودند تکفیر  می کرد، و عاقبت خود در چاهی افتاد که برای دیگران کنده بود. قصد ندارم همه چیز را حوالت به تقدیر کنم. مسأله مهم همین واقعیتی است که گرفتارش شده ایم. اما به هر حال مطالعه این حکایات برای روشن کردن ذهن بی فایده نیست. «در این متن کی به جای که به کار رفته است»
امام محمد بن یحیى در خواجه سنایى‏ طعنه زدى و او را دهرى و زندیق خواندى،

شبى پیغمبر را علیه السلام بخواب دید. گفت «یا محمد! مردگانرا چرا بدگویى، خاصه سنایى‏ را کى مادح ما بود، این نه مکافات مدح او بود.
محمد بن یحیى از خواب درآمد، ترسیده، پرسید کى گور سنایى‏ کجاست؟ گفتند: بغزنى.
بر خرى نشست و بغزنى رفت و بر سر گور او نشست و عذر مى‏خواست و تضرع مى‏کرد چهل روز تا وی را بخواب دید. گفت: «اى محمد بن یحیى در دل من راه بردى و بدانستى کى من زندیق‏ام یا دهرى؟» گفت: «نه، توبه کردم.»

گفت «زبان را نگه نداشتى برو قلم را نگه دار و دست را نگه دار
از خواب درآمد و بازگردید. چون بحد خراسان آمد رنجور، با خود گفت در بندگان خدا طعنه چرا باید زدن تا این همه رنج بمن رسد.
چون غُز برآمد و با سلطان سنجر مصاف دادند، سلطان سنجر محمد بن یحیى را بخواند و پرسید کى «این ترکان بر من خروج کردند چه فتوى دهى؟»

گفت: «خارجى باشند و خونشان حلال بود و بر فتوى نبشت.»

سنجر آن را در بغل نهاد، چون غز ظفر یافت و سلطان سنجر را محبوس کردند و خراسان بستدند، محمد بن یحیى بگرفتند و خاک در دهان وى کردند تا هلاک شد.

[عجایب المخلوقات، محمد بن محمود بن احمد طوسی، تألیف در میانه 556 ـ 573، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345ش، ص 472 ـ 473]
 

کد خبر 272864

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 7 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 8
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • حسن US ۱۵:۵۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۵
    38 3
    سلام آقای جعفریان لطفا ترتیبی اتخاذ بفرمایید که برای صفحه شما فید مستقل بگذارند تا بتوانیم از خبرخوان نوشته‌های شما را دنبال کنیم نوشته‌های شما حاکی از رنجی است که می‌برید و خدا می‌داند که چقدر چیزهایی هست که به ملاحظاتی نمی‌توانید بنویسید درد سخت است و سخت‌تر آنکه نتوانید حتی یک آخ بگویید
    • احمدرضا مرادي IR ۱۶:۵۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۵
      22 3
      من بارها خواستم از خبرآنلاين با يك فيد جدا براي استاد جعفريان بگذارد ، اما هر بار ياد مي رفت: از خبر آنلاين توقع داريم ، اين كار را بكند يا علي الأقل يك برچسب بذارد به نام رسول جعفريان بزرگ.
  • قهرمان IR ۱۷:۵۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۵
    17 1
    امیدوارم که روشنفکران دینی اینچنینی در مملکت ما هم باشند، خداوند توفیق دهاد انشا الله.
  • حاجی محمّد شادكام IR ۰۹:۱۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    1 0
    1- هنوز اين بيت شعر از ايّام صباوت و تلمّذ مرا درياد است : پيرزنی را ستم درگرفت دست زد و دامن سنجر گرفت يعنی سلاطين سلجوقی آنقدر دم دست بودند كه يك پيرزن مظلوم هم می توانست دامنگيرشان شود و شاه نيز خود را مسؤول می شمرد ؟ در واقع در نظام های عشايری نوعی مردمداری وجود داشت كه سبب حفاظت از آنها در مقابل اجنبيان بود و ضعف اين امر مايه اضمحلال بود. اينك مقوله مسؤوليّت چنان غلط انداز شده كه عين جوابگو نبودن فرض می شود. 2- غز ها كه از تركان ، منجمله تراكمه بشمار می رفتند برادر سلجوقيان بودند. علمای جاهل ! كاركردی جز ايجاد كينه و پدركشتگی بين اخوان نداشته اند. 3- هركس مسلمانی را كافر بخواند خود نيز تكفير می شود. 4- توبه شكن مصداق اين ضرب المثل است كه « توبه گرگ مرگ است.
  • بدون نام IR ۱۰:۳۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    12 1
    خاقانی در مرثیه وی گوید: گردون سر محمد یحیی به باد داد ... صد رحمت به این محمد یحیی که با دیدن سخن پیغمبر در خواب چشم دلش باز شد، تکفیریهای ایران خودمان که برای سیاست و دودوزه بازی چشم دل و سرشان بالکل بسته است: ختم الله علی سمعهم علی ابصارهم غشاوه
  • بدون نام IR ۱۲:۳۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    8 0
    عشق است استاد رسول جعفریان
  • بدون نام IR ۱۸:۴۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۶
    9 0
    راه دور نروید همین نزدیکی ها هم کم نبودند که چاهی کندند ودرآن گرفتار شدند نمیشه مثال بزنم ولی خدارحمتش کنه
  • refiq IR ۱۲:۴۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۸
    1 0
    سلام خوب شد حالا؛ همیشه آدرس مطالب را اینگونه شفاف و ساده بیان کنید و دقیق باشید. در برخی موارد من نوشته های شما جک می کنم؛ خیلی زحمت دارد تا به مطلب برسم ولی اگر ۀدرس ها دقیق باشد می توان به راحتی اصل مطلب را پیدا کرد. موفق باشید