صفحات ورزشی و حوادث روزنامه ها و مجلات، همیشه از داغ ترین و در عین حال خنده دار ترین صفحات نشریات ما محسوب می شوند؛ به یک نمونه گزارش حادثه ای با کمی دخل و تصرف توجه فرمایید.

دادرسی واحد منطقه ای سه بازپرس ویژه روابط بی تربیتی صبح دیروز شاهد صحنه دلخراشی بود. دختری 35 ساله در حالی که انگشتش را در دست گرفته بود، وارد اتاق دادرس شد و از هوش رفت.
بنابراین گزارش، بعد از خوراندن سه لیوان آب قند به «سمیرا» او حالش جا آمد و داستان تلخ و خونین یک رابطه نافرجام را ریخت روی میز دادرس.
«دو هفته قبل بود که در اینترنت با میلاد آشنا شدم. البته بعدها فهمیدم اسم اصلی او «عبدل اصغر» بوده. با او چت(!؟) می کردم که فهمیدم او به من علاقمند است. خیلی به من اظهار محبت می کرد و می گفت تنها هست و کسی را ندارد و دوست دارد با کسی که خیلی دوستش دارد ازدواج کند. عکس مرا در چیز بوک دیده بود و شدیدا عاشقم شده بود. می گفت مهندس است و 29 ساله با درآمد خوب و ماشین لامبورگینی. به او گفتم که مال دنیا مهم نیست، مهم اخلاق است و من می خواهم ادامه تحصیل بدهم و قصد ازدواج ندارم. او خیلی اصرار کرد که عاشق من شده و بدون من خودش را می کشد و دست آخر به او گفتم می توانم روزی 3 دقیقه نه کمتر و نه بیشتر با او چت کنم و تنهایی اش را پر کنم. او از این حرف من خیلی خوشش آمد و گفت تو دقیقا همانی هستی که من می خواهم. بعد چند دقیقه آف شد. وقتی برگشت گفت ببخشید رفته بودم «بیست و سی» ببینم. این را که گفت دلم هری ریخت. فهمیدم که خودشه!
می گفت اگر هر شب «حسینی بای» نبیند اصلا شبش صبح نمی شود. به او گفتم من هم اعتقاد عجیبی به تلویزیون ایران و بیست و سی دارم. میلاد گفت: من از ابتدای تولد دنبال دختر معتقد بودم. خدا رو شکر که تو به من هدیه داده شدی.
سمیرا ادامه داد: فردا هم با او چت کردم؛ وقتی سه دقیقه ام تمام شد، 227 دقیقه دیگر با هم چت کردیم و قرار شد با هم برویم پارک. پس فردا رفتیم پارک. خیلی خوب بود او برای من پف فیل و گل خرید. گفت ما خیلی به هم می آییم حتی به خاطر من با چند تا اراذل و اوباش هم درگیر شد. قیافه اش هم خوب بود. من هم دیگر قصد ادامه تحصیل نداشتم و به خاطر او ترک تحصیل کردم. او هم برایم شعر می خواند. شعرهایی که خودش می گفت. مثل این یکی که خیلی خوب بود: بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم...
*
اما این خوشی زودگذر از یک رابطه اینترنتی زیاد دوام نداشت و سمیرا روزهای سرد و خزان زندگی اش را پیش چشمش آورد و دوباره غش کرد.
سروان ستوده نیا در حالی که آب قند هم می زد به خبرنگار ما گفت: نباید فریب این دغل بازی ها را خورد ما بارها گفتیم. باز هم می گوییم. «بیا اینو بگیر بده دختره...» باز هم می گوییم که مراقب اینترنت باشید.
سمیرا از روز حادثه می گوید: با هم رفته بودیم سینما. من خیلی سردم شد و او گفت داری سرما می خوری بیا بریم دکتر. من گفتم نیازی نیست او اصرار کرد. بالاخره با زور مرا سوار موتورش کرد. حس خوبی نداشتم. ولی مرا با زور به مطب یک دکتر که می گفت دوستش است، برد. با زور مرا از پله های مطب بالا برد. وقتی وارد مطب شدیم دیدم که آنجا مطب نیست و خانه مجردی عبدل اصغر است. او مرا به زور به داخل اتاقش برد و به زور به من قرص خواب آور داد و به زور نمی دانم چه شد.
*
بغض سمیرا ترکید و اشک، سالهای بر باد رفته زندگی اش را در چشم ما فرو کرد. صدای نخراشیده ای از ته سالن به گوش می رسید که «دوباره غش کرد...آب قند!»
سمیرا با هق هق ادامه داد: وقتی بیدار شدم دیدم با زور مرا به خانه خودمان می برد و دم در خانه ولم کرد. گفت بهتره دیگه فراموشش کنم. گفت عکس هایی از من دارد که اگر روی اینترنت منتشر کند، فاتحه ام خوانده است. من با گریه و زور وارد خانه خودمان شدم. همه جوانی ام پر پر شده بود اما چیزی به پدر و برادرم نگفتم آخر آنها اگر می فهمیدند دمار از روزگارم در می آوردند. به آنها گفتم دیشب با زور در خانه همکلاسی ام داشتم درس می خواندم.

اما ماجرای خونین این رابطه خیابانی تمام نشده بود. فردا صبح سمیرا برای انتقام خودش را به در خانه میلاد می رساند. میلاد بازهم او را به زور به داخل خانه می برد و قصد داشته تا او را به زور مورد آزار و اذیت قرار دهد که سمیرا جیغ می کشد و این بار میلاد برای اینکه او را ساکت کند انگشت او را گاز می گیرد و...
«اول از او خواهش کردم که بیاید به خواستگاری و بعد هم با هم ازدواج کنیم. اما او بی تربیتی کرد و گفت: اگر یه بار دیگه این طرفا پیدات بشه، عکس هاتو جهانی می کنم...بعد هم با زور مرا باز بیهوش کرد...هرچه فریاد می زدم صدایم به جایی نمی رسید...انگار کسی در آن خانه متروکه حوالی تهران نبود...غروب دیدم حوالی خانه مان روی یک نیمکت رها شده ام...خودم را به اینجا رساندم. حالا من چیکار کنم؟ آینده ام تباه شد...حالا چه خاکی بر سرم بریزم جناب سروان؟»
سمیرا در پایان رو به دوربین خبرنگار گفت: آقا عکس نگیر دیگه! و بعد با گریه در حالی که سرش را به دیوار می کوبید ادامه داد: هرگز ترک تحصیل نکنید. هرگز به عشق های اینترنتی اعتماد نکنید. هرگز جوانی خودتان را فدای حرف های صد تا یه غاز نکنید...

 

 

 

 

 

محسن حدادی

6060

کد خبر 273636

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 35
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۰۸:۵۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    69 14
    چشمت درآد
  • بدون نام IR ۰۹:۱۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    72 9
    چی بگم؟!؟!؟ خود کرده را تدبیر نیست!!!!!!!!
  • خواننده IR ۰۹:۵۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    87 8
    واقعا این گزارشا خنده داره. خبرنگار نمیتونه بنویسه چی شده بعد از خودش میسازه. دمت گرم.
  • بدون نام IR ۰۹:۵۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    81 0
    این که قصد ازدواج ندازه خیلی باحاله!!!!!!!!!!!!!!
  • بدون نام IR ۰۹:۵۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    42 1
    نمک داشت
  • بدون نام IR ۰۹:۵۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    75 3
    این داستانها دهه 80 زیاد بود ماشاالله الان سایت همسر یابی کم نداریم سمیرا خودش اشتباه کرده که اعتماد کرده وقتی خودش گفته لامبورگینی داره چطور نگفته چرا سوار موتور شدم
  • بدون نام IR ۱۰:۰۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    45 4
    وقتی خودش گفته لامبورگینی داره چطور نگفته چرا سوار موتور شدم خودسمیرا ساده بوده
  • بدون نام IR ۱۰:۰۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    44 4
    تو مدت 2 هفته هم تصميم گرفت ترك تحصيل كنه و هم ازدواج كنه؟؟؟عجب!!!!!!!
  • رضا EU ۱۰:۱۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    63 2
    و باز هم دوباره بیهوش شدم؟؟!!!!!و این بیهوشی سر دراز دارد؟؟؟؟؟؟D: اخه بی انصاف دیگه چرا بیهوشش میکردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  • بدون نام IR ۱۰:۱۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    29 14
    مقصر خود دختره است
  • بدون نام IR ۱۰:۱۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    85 3
    آقایون خانوما به خدا این مطلب طنزه...جدی نگیرین...گرچه برداشتی از واقعیته!
  • بدون نام IR ۱۰:۳۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    27 10
    پایان خونین یک رابطه اینترنتی برای دختر مجرد طنزه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  • بدون نام IR ۱۰:۳۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    76 1
    یعنی من عاشق آی کیوی اینام که اومدن خیلی جدی تحلیل کردن مساله رو!!! lol
    • شیدا IR ۱۱:۴۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
      32 2
      جدا خیلی باحالن من نمیدونم چه سریه حتی وقتی نمی فهمن هم نظر میدن!!!!!! البته تحلیل هم اضافه میکنن
  • کارشناس IR ۱۰:۴۲ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    21 43
    سمیرا نمونه بارز یک انسان فریب خورده و تنهاست که به دلیل مشکلات عاطفی و خانواده سنتی به علت نداشتن پشتیبان عاطفی در خانواده به سمت اولین ابراز محبتی که دیده جذب شده! اینگونه افراد به دلیل نداشتن روابط خانوادگی صمیمی و کمبود توجه درون محیط خانه متاسفانه به سمت محبتهای کاذب خیابانی جذب میشوند. پس نقش حمایتی و عاطفی خانواده ها در جلوگیری از کشیده شدن جوانان به سمت اینگونه ارتباطات انکار ناپذیر و مهم میباشد. به امید روزی که جوانان مشکلات خودشان را به راحتی با پدر و مادر یا سایر اعضای خانواده در میان بگذارند و شاهد اینگونه مشکلات نباشیم.
    • بدون نام IR ۱۲:۱۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
      33 2
      چه کارشناسی!! بابا مطلب طنزه
    • بدون نام IR ۱۲:۱۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
      39 3
      دانشمند، طنز بود !!! (بچه‌ها مارادونا رو ول كنيد كارشناس رو بچسبيد :))
    • نقی A1 ۱۲:۲۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
      34 4
      وقتی وضع آی کیو کارشناس مملکت این باشه به حال بقیه باید خون گریست! چه عمیق هم تحلیل کرده :))
  • علی IR ۱۱:۳۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    26 27
    نمیدونم چرا ولی داستان یه خورده مصنوعی به نظر میرسه
    • کاظم IR ۱۱:۵۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
      55 1
      خدایا ببین مارو با کیا کردی 70 میلیون
    • خودم IR ۱۲:۱۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
      29 2
      دانشمند عزيز و گرانمايه...اين يك مطلب طنزه كه خوب نوشته شده.
    • نقی A1 ۱۲:۱۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
      30 2
      یعنی نفهمیدی این یه "داستان" طنز هست و از تخیل نویسنده سرچشمه گرفته؟ خود سایت که بالاش نوشته طنزه.بابا شما دیگه کی هستین!
  • محمد IN ۱۱:۵۰ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    19 0
    قلم قشنگی داشته نویسنده و تونسته تلخند اثرگذاری رو ایجاد کنه...واقعا دمش گرم. همچنین در عجبم بعضی دوستان اینجور که از کامنتها برمیاد "چرا نگرفتن که این یک متن طنز و البته همراه با تلنگراست"!!
  • بدون نام IR ۱۲:۱۸ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    15 0
    جدا اینا دیگه کیین؟ !
  • بدون نام US ۱۲:۲۳ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    14 3
    این چرندایت چیه ؟ برای اینکه مردم مثل اون چیزی که آقایان میخوان رفتار کنن میخوان بی اعتمادی تو جامعه زیاد بشه و نمونش انتشار همین چرندایته . این مطلب فقط میخواد به رابطه دختر و پسرها و مردم صدمه بزنه و هیچ هدف دیگه ای نداره . میخواهید همه رو بد و کثیف معرفی کنید .
  • بدون نام IR ۱۲:۲۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    5 17
    معلومه از اون دخترهای بی عقل بوده ولی خیلی مایه طنز داشت فکر کنم سرکاری بود :D
  • بدون نام IR ۱۲:۳۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    19 0
    چه قدر همه چی به زور بوده !؟
    • ناشناس IR ۲۰:۱۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
      2 8
      اگر زمینه ای نداشت راه نمی افتاد برود تا زورکی ( ولی از سر میل ) از پله ها بالا رود . خود سمیرا پالونش کج بوده
  • محمد SE ۱۲:۳۷ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    46 0
    :))))) يعني از خود مطلب خنده‌دارتر، بعضي از كامنتاي عزيزانه! يكي كه نوشته به نظر يه خورده مصنوعي به نظر مياد =))
  • یاسر IR ۱۴:۴۹ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    0 11
    مصنوعی بودن از میباره!!!
  • شاپرك IR ۱۶:۰۱ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    18 1
    ههههههه واي از دست شماها يعني جدي جدي نفهميدين اين مطلب طنزه كه اينطوري نظر دادين!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! چقدر مخ داريم تو اين مملكت
  • رویا IR ۱۶:۱۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۰۹
    20 1
    یعنی من موندم جدی جدی همه تحلیلش کردن:دی خیلی با نمک بود، کلی خندیدم.
  • ناشناس IR ۲۳:۳۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۱۱
    5 1
    دوستان عزیز هرچند مطلب ظاهراْ در غالب طنز نوشته شده ولی واقعیتی است انکارنا‍‍بذیر که در جامعه وجود دارد و حاکی از خوشخیالی دخترانی مثل سمیراست
  • بدون نام IR ۰۹:۰۶ - ۱۳۹۱/۱۱/۱۴
    0 0
    خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است!
  • رامینو IR ۲۰:۵۴ - ۱۳۹۱/۱۱/۱۴
    0 0
    فکر کنم شما راهم بزور مجبور کردن داستان نویس بشین