اول بگویم که دلِ خوشی از سهگانه «اخراجیها» نداشته و ندارم اما از «فقر و فحشا» خوشم آمده بود و خوشم میآید و «رسوایی» را ادامهای بر این فیلم میدانم نه ادامهای بر آن سهگانه که مشکلات ساخت و پرداخت و روایت فراوان داشتند و البته در زمان خود، اقتصاد سینمای رو به مرگ ایران را احیا کردند.
«رسوایی» فیلم جمع و جوریست با دستمایهای که چه در سینمای پیش از 57 و چه پس از آن بارها به پرده نقرهای راه یافت و تقریباً در همهی این موارد از گیشه جواب مثبت گرفت؛ گرچه در اغلب موارد، حاصل کار اصلاً ربطی به هنری به نام سینما نداشت. دستمایهی این فیلم جانمایهی اصلی فیلمفارسی،فیلمهندی و فیلم ترکیهای در تمام این سالهاست و کتمان نباید کرد که این جانمایه در آثار سینمای امریکا و اروپا هم آثار خوب و پرمخاطبی را رقم زدهاست از جمله «من اعتراف میکنم» هیچکاک یا «دره من چه سرسبز بود» جان فورد یا «لئون مورن کشیش» ملویل.در فیلم دهنمکی اما مرد خدا دست از پا خطا نکرده و نمیکند خلاف آثار یاد شده.
اگر بخواهیم ژانری برای این فیلم نام ببریم مطمئناً کمدی نیست بلکه ملودرام است.دهنمکی در «فقر و فحشا» نشان داد که در سرریز کردن احساسات مخاطبان خود، حتی در یک فیلم مستند، موفق است و حتی در سهگانه «اخراجیها» هم، بهترین سکانسها با همین رویکرد شکل گرفت نه با کمدی که به نظرم استعداد چندانی در آن ندارد و دائم به ورطه فکاهه در میغلطد.
فیلمنامه «رسوایی» خوب شکل گرفته و خوب پیش میرود گرچه با آن گرهگشایی پایانی فیلم که یادآور صحنهای از انجیل است که مسیح از زنی زناکار دفاع میکند،مشکل دارم و به نظرم تنها شباهت سهلانگارانه این فیلم با فیلمفارسی در همین سکانس رقم خورده و میشد با وسواس بیشتری به این سکانس پرداخت تا آن آخربازی چشمگیر پایان فیلم که بازسازی سکانسی مشابه در «اخراجیهای 1» بود، آسیب نبیند.
فیلم با سکانسی آغاز میشود که یادآور «ایرما خوشگله» بیلی وایلدر است اما این یادآوری بیشتر جنبه نشانهشناسانه و تلمیحی دارد تا گرتهبردارانه.نماهای نزدیکی که فیلمساز از کفشها و راه رفتن دو شخصیت مشهور محل[یکی به فسق و یکی به زهد و هر دو البته مورد توجه اهالی محل] به دست میدهد گریزی دارد به نبرد در پیش رو که نوعی دوئل است به شیوه آثار وسترن؛ دوئلی که در مهمترین آثار این ژانر به اتحاد نهایی دو شخصیت مورد توجه مردم میانجامد و بدل به قاعده بازی این ژانر میشود که نمونه درخشاناش را در «کلمانتین عزیزم» جان فورد شاهدیم.
احتمالاً این فیلم در سال 92 در گیشه رکوردشکن خواهد بود و شاید این سینمای رو به مرگ را به نقطه امنی برساند هم از لحاظ اقتصادی و هم از نظر ارتقای ذائقهی عامه که توسط سهگانههای دهنمکی به نقطهی بیبازگشت نزدیک شد.این فیلم از نظر من جبران مافات دهنمکیست؛ فقط دوستان منتقد لطف کنند و با اثر روبرو شوند نه با صاحب اثر.ممکن است که من هم در مواجهه با فیلمساز، چندان خوشبرخورد نباشم به دلایل بسیار که هم سیاسیست هم اجتماعی هم فرهنگی هم اعتقادی اما نمیتوانم چشمام را رو به واقعیت ببندم. شرمنده! این کاره نیستم.
به نظر میرسد که در وضعیت فعلی، خوب نوشتن از آخرین فیلم مسعود دهنمکی به نفع آدم نباشد چون برخی اوقات، یک آدم یا فیلمساز یا هر که...سیبل است برای این که ثابت کنی که تیرانداز خوبی هستی و اگر شلیک نکنی طرفش، اعتبارت به خطر میافتد.خوشبختانه چون چنین اعتباری نداشتم و ندارم ابایی هم از این خطر کردن ندارم.
کد خبر 275282
نظر شما