فیلم «شرلوک هلمز: بازی سایهها» ساخته گای ریچی که در روزهای نوروز از تلویزیون پخش شد، نسخه دوم و ادامه فیلم قبلی ریچی «شرلوک هلمز» است که به دلیل ساختارشکنی و بازیگوشی در خلق شخصیت متفاوتی از شرلوک هلمز اثر غافلگیرکنندهای به حساب میآید.
تا پیش از فیلم ریچی تمام شرلوک هلمزهایی که دیده بودیم، از ویژگیهای مشترک و مشابهی برخوردار بودند که همواره شمایل اسطورهای او را که به واسطه کتابهای سر آرتور کنان دویل در اذهان شکل گرفته بود، تثبیت میکردند. کارآگاه خصوصی جدی، عبوس، خشک، منظم و شق و رقی که مدام در گوشهای از اتاقش مینشست و به فکر فرو میرفت و با دلیل و استنتاج منطقی معماها را حل میکرد.
اما از همان سکانس آغازین در فیلم نخست ریچی که او را با سرو وضعی آشفته و شلخته در حال تعقیب و گریز و زد و خورد میبینیم، پیش فرض و تصور ثابت و همیشگی ما از او به هم میریزد و ما با شخصیتی مواجه میشویم که آرام و قرار ندارد، دست به ماجراجویی و کارهای خطرناک میزند و در حوادث و ماجراها دخالت میکند.
دیگر از آن شخصیت منضبط، محتاط و با اعتماد به نفس خبری نیست که همه کارهایش از روی حساب و کتاب بود و طبق اصول معین و قابل پیشبینی رفتار میکرد. بلکه این بار شخصیتی را میبینیم که برای سر در آوردن از رمز و راز جنایتکاران دست به کارها و آزمایشات عجیب و غریب میزند و دیوانه بازی درمی آورد.
اگر در نمونههای قبلی هر وقت شرلوک به دردسر میافتاد، این دکتر واتسون بود که به دادش میرسید و جانش را نجات میداد و فقدان عملگرایی او را جبران میکرد، در فیلم ریچی ترکیب دو نفره شرلوک هلمز و دکتر واتسون و ماجراجوییهای مشترکشان در کشاکش حل معما ما را به یاد زوج یاغی «بوچ کسیدی و ساندنس کید» میاندازد که انگار در معرض خطر بودن لذت رفاقت آنها را مضاعف میکند.
رابرت داونی جونیر، جود لاو و نومی راپاس در صحنهای از فیلم «شرلوک هلمز: بازی سایهها»
بنابراین دیگر با یک کاراگاه گوشهگیر و کمحرف و عبوس سر و کار نداریم که حتی نمیتوانست از خودش دفاع کند، بلکه شخصیتی که ریچی از هلمز برایمان میسازد، یک فرد بامزه، حاضرجواب و شلوغ است که نه فقط از پس همه برمی آید و در زد و خورد کم نمیآورد، بلکه در بدترین شرایط میتواند شوخی کند و همه چیز را دست بیندازد.
مهمترین نکتهای که شرلوک هلمز فیلمهای ریچی را از نمونههای دیگر متمایز میکند این است که او برای حل معما و کشف راز همانقدر که از نیروی فکر و هوش و دلیل و منطقش بهره میبرد، از کلک و نقشه و ماجراجویی نیز کمک میگیرد و همان دقت و ظرافت و توجه به جزئیات در پروسه فکریاش را در زد و خوردها و درگیریهای فیزیکی نیز به کار میبرد.
درواقع به همان شکلی که میتواند بر اساس هوش و نبوغش سرنخها را دنبال کند و با فکر کردن به آن نقشه فرد جنایتکار را حدس بزند و جلوتر از او حرکت کند، قادر است در دعوا و درگیریها حرکات بعدی فرد مهاجم را پیشبینی کند و با برنامهریزی و آمادگی با او رودررو شود. آن صحنههای اسلوموشن از روند وقوع رخدادها به خوبی ما را در جریان پروسهای که در ذهن شرلوک بازسازی میشود، قرار میدهد.
بنابراین آنچه صحنههای اکشن این فیلمها را جذاب میکند، دقت فکر شده شرلوک است که گویی هنگام زد و خورد و تعقیب و گریز هم در حال حل معماست. با چنین رویکردی است که فرایند کشف معما و کلنجار رفتن و سرو کله زدن با آن برای او به نوعی بازی هیجانانگیز تبدیل میشود که بر خلاف هلمزهای قبلی که بیرون از آن قرار داشتند و در قالب نظارهگرانی صرف آن را هدایت میکردند، خودش به جزئی فعال از آن تبدیل میشود و لذت بیشتری را به ما منتقل میکند.
درواقع ریچی اصول داستانهای کارآگاهی را با قواعد قصههای اکشن درهم میآمیزد و به اثری نامتعارف و ساختارشکنانه دست مییابد که ممکن است به مذاق بعضی از طرفداران شرلوک هلمز که به شخصیت همیشگی او عادت دارند، خوش نیاید و به نظرشان برسد هلمزی که در فیلمهای ریچی میبینند، هویت کارآگاه محبوبشان را دزدیده و خاطره عزیز او را به بازی گرفته است.
اما کسانی که به نوآوری و شیطنت در چنین ساختارشکنیهایی علاقه دارند، احساس میکنند کاراکتر احیا شدهای از هلمز را میبینند که قابلیت بهرهبرداری از ظرفیتهای نهفته و تابحال استفاده نشده در او را فراهم میآورد و به وی تازگی و طراوت میبخشد و منجر به ماندگاری وی در طول زمانهای مختلف میشود.
بنابراین هرچند در فیلمهای ریچی نیز با یکی از همان داستانهای آشنای معمایی روبرو هستیم اما به دلیل تغییر و دگرگونی در شخصیت شرلوک هلمز، به نظر میرسد روح تازهای در قصههای تکراری و همیشگی دمیده شده و حال و هوای متفاوتی یافته است.
5858
نظر شما