اصطلاح «حقیقت تلخ است» که در محاورات کاربرد دارد، از ویژگیهای بارز تاریخ به شمار میرود. تاریخ نه خوشآمد محض است و نه بدآمد صرف؛ تا بخش اول آن جذب شود و بخش دوم، دفع. تا زمانی که این ویژگی به درستی درک نگردد، و بالاتر از آن پذیرفته نشود، تاریخ ابزاری خواهد بود برای ابلاغ «آنچه ما میپسندیم» و پوشاندن «آنچه ما نمیپسندیم». پس، دستآوردهای تاریخ، اگر نخواهد گزینشی و تقسیمبندی شده باشد، تنها راه، تجدیدنظر در «آستانه تحمل» است. اندازه آستانه تحمل فرد، گروه، جامعه، عاملی بس مهم در تعیین کارکرد تاریخ است. پاسخ این پرسش که تا چه میزان میتوان در آشکار کردن حقیقت تاریخی پیش رفت، بستگی به ابعاد آستانه تحمل دارد.
چه عواملی در شکلدهی به آستانه تحمل دخالت دارند؟ جواب این سؤال چندان آسان نیست. هر جامعهای بنا به مختصات فرهنگی مردم و مقتضیات سیاسی حاکمان، پاسخهای گونهگونی به این پرسش میدهد. اما آنچه مسلّم مینماید، چگونگی شکلگیری قدرت سیاسی، ارتباط مستقیمی در کشیدن طول و عرض آستانه تحمل دارد. پاسخ یک کشور تازه استقلال یافتهای که در تنظیم شناسنامه تاریخ خود معطل است؛ و یا یک نظام پادشاهی کوچکی که قدرت را میان شاهزادگان یک طایفه تقسیم کرده، با جواب کشوری که در تقسیم قدرت مجرب و آموخته است، یکسان نیست. رابطه تاریخ و قدرت سیاسی در جوامع دسته نخست، «عموم و خصوص مطلق» است و تاریخ به همان اندازه که اجازه یابد میتواند بازتابنده حقایق باشد. در اینجا قدرت سیاسی سقف قد کشیدن را برای پژوهشهای تاریخی تعیین میکند. و از آنجا که مصالح و منافع ملی در این نوع جوامع در قامت یک شخص یا یک گروه تعریف میشود، تاریخ چیزی جز ابزار ستایش آن فرد، خاندان و طایفه او، و گروه حاکمان نیست. این رابطه در دسته دوم، «عموم و خصوص مِن وجه» است و آن مساحت مشترک میان تاریخ و قدرت سیاسی، چیزی جز مصلحت ملی نام ندارد. در اینجا طلوع حقیقت هر چند تلخ، درسآموز، رشد دهنده و راهنما است. و از آنجا که تلخی امروز رهآوردی جز شیرینی فردا ندارد، قابل پذیرش است. به نظر نویسنده این سطور رابطه «تباین» میان تاریخ و قدرت سیاسی چیزی بیش از یک نمایش که برخی کشورهای پیشرفته توان ایفای آن را دارند، نیست.
نظر شما