اسدالله امرایی از آن دسته مترجمانی است که همیشه ی همیشه با اجازه ی نویسنده ی اصلی، دست به ترجمه می زند و حالا، چه بسا طولانی ترین عنوان یک کتاب را به خود اختصاص داده باشد.

 
اين كه يك مترجم بدون اجازه ي نويسنده ي اصلي و صاحب اثر، قلم نزند، يك اصل علمي-اخلاقي در حوزه ي ترجمه است. و كم نيستند امروزه، كساني كه در ترجمه، از صاحب كتاب به زبان اصلي، اجازه نامه دريافت مي كنند تا آن را به فارسي برگردانند. وليكن چه نادرند مترجماني كه هميشه ي هميشه با اجازه ي نويسنده ي اصلي، دست به ترجمه مي زنند و اسدالله امرايي، از نوادر است.
"چه معني دارد كه دسته اي توي يك مملكت دورافتاده، سرباز مملكت شما را بگيرند، به گلوله ببندند، از خودرو بيرون بكشند و بعد توي خاك بغلتانند و مثله اش كنند"، عنوان كتابي است كه اين مترجم و شاعر معاصر براي مجموعه داستان هاي خارجيِ سده ي اخير برگزيده و نشر امرود، آن را با شمارگان 1100 نسخه به ارزش ريالي 6 هزار تومان به زيور طبع آراسته و روانه ي بازار كتاب هاي داستان و رمان و فيلم نموده است.
از رمان و فيلم گفته شد، چون داستان هاي ترجمه شده ي اين كتاب، به قدري زيبا و خواندني است كه به راحتي، سوژه مي شود براي رمان نويسان و قابليت اين را دارد كه موضوع فيلم هاي داستاني و فيلم كوتاه و حتي درام و مانند آن شود.
مثلاً در اولين داستان اين كتاب، زير عنوان "در تعقيب كاچياتو"، چنان ساده نوشته شده؛"جنگ هميشه يك جور بود. باران هم بخشي از جنگ." كه مخاطب، به آساني فهم مي كند؛ جنگ، هميشه يك جور است. جنگ، جنگ است و بد است و هميشه بد است و پر است از درد و درد و خشونت. و اما باران! باران، نرم است و لطيف و زاينده. هر جا جنگ است، همانجا يا كمي آن طرف تر، دارد باران مي بارد و گويا يكي زير درد، دارد مي زايد. چرا كه مترجم، در ادامه، آورده است؛ "باران كپك هايي را كه روي جوراب و پوتين سربازها مي روييد، آب مي داد."!
اين كتاب، خشونتِ جنگ را چه زيبا بيان مي دارد؛ "جنگ، سرد و لزج و كپك زده بود." دوباره تكرار مي كند؛ "و جنگ يكسان و يكنواخت پيش مي رفت."
به صراحت نمي گويد كه جنگ، مساوي است با خشونت. اما تصريح مي كند كه؛ "يك گلوله توي صورت آن ويتنامي در كرد كه نشان درجه سه ي لياقت گرفت." و "توي جنگ بهاي حماقت را هميشه با جان مي پردازند، بندي از شست پا، تكه اي از ران و گاهي هم با مغز لهيده. جنگ ادامه داشت."
اين مترجم نام آشنا، در اين كتاب، دوازده داستان را ترجمه كرده كه "در تعقيب كاچياتو" نوشته ي «تيم اوبرايان»، اولينِ آن است. "سرتيپ" از «ايساك روزنفلد»؛ "بابا بيليستر" از «بپه فنوليو»؛ "پل كله يك هواپيما گم مي كند" نوشته ي «دونالد بارتلمي»؛ "ده گلوله پيش" از «ست ايگلفلد»؛ "چشم بادامي هاي امريكايي" نوشته اي از نويسنده ي ژاپني الاصل امريكايي به نام «توشيو موري» و در ادامه، داستان "پطر دوم" از ايروين شاو، رمان نويسِ "دارا و ندار"، ترجمه شده است؛ "آناي رنگ پريده" از «هاينريش بل»؛ "لكوموتيوران و عضو خاندان سلطنتي" نوشته ي نمايشنامه نويس معروف روسي «ميخاييل بولگاكف» و "جوخه ي بمب" از «دريك كوفود» از ديگر داستان هاي اين كتاب است.
و اما "چه معني دارد كه دسته اي توي يك مملكت دورافتاده، سرباز مملكت شما را بگيرند، به گلوله ببندند، از خودرو بيرون بكشند و بعد توي خاك بغلتانند و مثله اش كنند" كه عنوان داستاني است از «ديو اگرز» و برگزيده ي مترجم براي مجموعه ي داستان هاي خارجي خود، نامِ داستان بعدي اين كتاب است. و داستان پاياني اين كتاب، "نفوذي" نام دارد كه اثر «ريك دومارينس» است.
از ديگر كارگزاران چاپ اول اين كتاب 148 صفحه اي مي توان از ساعد مشكي به عنوان طراح جلد كتاب، نام برد و اين كه پرديس دانش، آن را صحافي نموده است.*


مترجم همچنان به "صلح" فكر مي كند. از همين رو، در پشت جلد كتاب، بخشي از يكي از داستان ها را آورده است؛
"نقاشي هايي كه از چادر و طناب ها كشيده بودم خيلي عالي از آب درآمد. يك تكه شكلات خوردم. از گم شدن هواپيما ناراحت و متأسف بودم، اما نه خيلي زياد. جنگ زودگذر است، اما نقاشي و شكلات تا ابد خواهند ماند."

 

..................................
*. يادآوري: متأسفانه كمتر ديده شده است كه به قول معروف، از عوامل پشت صحنه ي چاپ و انتشار كتاب، يادي شود وليكن نگارنده سعي دارد از اين پس، در معرفي كتاب ها، شفاف تر و به نسبت جامع و كامل، كتاب هاي ارزشمند را معرفي نمايد.

 

کد خبر 292449

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =