برخی دوستان پس از خواندن مصاحبه هایم درباره هوش مصنوعی پیام داده اند که تو بیش از حد بدبین هستی. با نشانه های ملموسی که این روزها در پیرامونم می بینم و با مهارت ها و توانایی هایی که هر روز یک به یک از دست می دهیم دلایل بسیاری برای بدبین بودن دارم. در اینجا یک پرسش اساسی وجود دارد: هر روز قرار است مهارت هایمان را یکی پس از دیگری به هوش مصنوعی بسپاریم، قبول. در نهایت قرار است ما چه کاری انجام دهیم؟ از دست دادن برای به دست آوردن چه چیزی؟ مدام داریم قفسه ها را خالی می کنیم تا جای خالی را با چه چیزی پر کنیم؟ می رویم تا شاهد آمدن چه کسی باشیم؟ ترک می کنیم تا رسیدن چه کسی را ببینیم؟
دیروز جُستاری حدودا هفت صفحه ای را به چ.ج.ب.ت. دادم و گفتم چکیده اش را به من بده. بگذارید صادقانه بگویم. اولین بار بود این کار را می کردم چون به عمد نمی خواهم تک تک توانایی هایم را از دست بدهم. چون نگرانم. تکنوفوبیا(هراس از تکنولوژی جدید) ندارم. فقط نگرانم. چکیده ای برایم آماده کرد که به یقین می گویم بهتر از آن چیزی بود که من قصد داشتم بنویسم. متن هیچ نیازی به اصلاح نداشت. از خودم پرسیدم پس از این قرار است چکیده را خودم بنویسم یا به او بسپارم؟ انتخاب درست و عقلانی در این دنیای پرشتاب کدام است؟ از خودم پرسیدم اگر ایشان جُستار را هم اینطور بنویسد چه؟ قرار است پس از این خودم جُستار بنویسم؟ انتخاب درست کدام است؟
می دانید چه زمانی بیشتر ترسیدم؟ از او خواستم چکیده ای با نثر و سبک نوشتاری فردین علیخواه بنویسید. درست به سبک و سیاق نوشته های من متنی در مقابلم گذاشت، متنی فارغ از قلمبهسلمبهگویی و به زبانی خودمانیتر! توجه کنید. او می تواند برای من جستار بنویسید با نثر خاص خود من! این دیگر «دستیار» نیست، بلکه دقیقا چراغ جادوست. این تکثیر من است. او روز به روز تواناتر و هوشیارتر و بامهارت تر می شود و من روز به روز تهی تر از همه اینها. تصویری که به همراه این نوشته گذاشته ام به خوبی آینده را نشان می دهد. منظورم از آینده همین یکی دو سال پیشِ روست.
راستی، این متن را خودم نوشته ام. قسم می خورم.
*عضو گروه جامعهشناسی دانشگاه گیلان
نظر شما