یادداشت زیر را در تاریخ 9 خرداد 91 در مورد مرشد ولیالله ترابی نوشته بودم که اینجا موجود است.
لطفاً بخوانید:
نابغهی نقالی خوانی ایران
منزل مرشد ولی الله ترابی، خیابان پشتی منزل مادری من در شهرری واقع شده است. خیابان موسوم به عدالت سابق و شهید نفری(یادش گرامیباد). مرشد از حدود سال 48 یعنی زمانی که من متولد نشده بودم در هیئتی که به همت تعدادی از جوانان کوچه عسگری سابق و شهید غلامحسن رضایی(یادش گرامیباد) برای عزاداری امام حسین(ع) راه اندازی شده بود و هنوز هم در دهه محرم برپا می شود، مراسم نوحهخوانی و روضهخوانی داشت که در نوع خودش، خاص و بسیار جذاب بود. مرشد تا حدود سال های 65 و 66 هم پای ثابت این هیئت بود. من، عاشق فراز و فرودهای صدای مرشد و حرکات منحصر بفردش بودم و هستم. دقیقاً به سبک اجرای نقالی، نوحه خوانی می کرد. هنوز یکی از نوحهها را در ذهن دارم.
زنی به میدان برم نشسته
دارد نشانی، پهلو شکسته
بودم از کودکی تو را فدایی
بر سر فدایی باید بیایی
و...
خیلی زودتر از آنی که فکر کنم یعنی در سیزده، چهارده سالگی، پایم به تئاتر باز شد. البته علاقه من به تئاتر مربوط می شد به دوره ابتدایی که ...بگذریم.
هر چه جدی تر وارد عرصه تئاتر شدم بیشتر به هنر مرشد، پی بردم. تعاریفی هم که از ایشان می شنیدم، علاقه من به مرشد را بیشتر می کرد.
سال 86 به عنوان مدیرعامل شرکت فرهنگ فیلم تهران منصوب شدم. این شرکت دو استودیوی کم نظیر صدا و تصویر در اختیار دارد. تصمیم به تولید نمایشهای ویدیویی و توزیع تولیداتمان در شبکه نمایش خانگی، گرفتیم که بعد از چند کار شعار تئاتر در خانه را برای ادامه کارمان انتخاب کردیم. مشمش قلی خان، سودادخت، آدم برفی، رمپل، ماکاندو و یه شهر بی پرنده در کنار نمایشهای رادیویی مکبث و هملت و... از جمله تولیداتی بود و هست که با سرمایه و درآمدهایی که داشته و داریم تولید کرده و می کنیم .
یک روز با مرشد تماس گرفتم. گفتم قصد داریم تعدادی از برنامههای شاهنامه خوانی شما را تولید کنیم. مرشد هم بواسطه مرام و معرفتش و هم بواسطه بچه محل بودن، خیلی لطف کردند اما اگر میخواستیم کار، ماندگار از آب درآید سرمایه لازم را نداشتیم. انصافاً در اینجا باید از حمایتهای دکتر علی زارعی نجفدری، مدیرعامل انتشارات علمی و فرهنگی تشکر کنم که خیلی مساعدت کردند تا این کار به ثمر بنشیند.
این کار از کارهایی است که هر چه زمان بگذرد ارزشش بیشتر نمایان می شود. تا به حال هم٬ اینطور بوده است. دو سال پیش (سال89) به عنوان سوغات فرهنگی ایران در بزرگترین نمایشگاه سالانه کتاب دنیا یعنی نمایشگاه کتاب فرانکفورت با استقبال بینظیر ایرانیانی که از این نمایشگاه و غرفه انتشارات علمی و فرهنگی بازدید میکردند روبرو شد. در همین مدت در نمایشگاههای سالانه کتاب تهران و... . اخیراً هم سازمانهایی٬ خواستار تهیه آن برای قراردادن٬ در بسته هدایای خود شدهاند و...
وقتی یکی از قسمتهای پایانی کار٬ در حال ضبط بود، برای عرض خسته نباشید به استودیو رفتم. مرشد وقتی من را دید، اشارهای کردم و خسته نباشید گفتم. در انتها مرشد شروع کرد به تشکر از عوامل و در مورد من گفت: باید از آقای تقی پور که از بچگی با هم رفیق بودیم تشکر کنم!
مرشد از نوابغ نقالی خوانی است. قدرش را می دانیم؟
این چند خط را امروز 1 مرداد 1392 به یادداشت بالا اضافه میکنم.
مرشد ولیالله ترابی دلی پر درد دارد!
چند روزی است نابغه نقالی خوانی ایران در بستر بیماری و در بیمارستان است. حالا استاد در شرایطی است که حتی اگر بخواهد نمیتواند شاهنامه و داستانهایش را با قدرت مثال زدنی بیان و حرکات هماهنگ دستها و بدنش بخواند.
تمام کسانی که او را میشناسند میدانند که استاد همواره دغدغه حفظ هنر نقالی را دارد و در این مسیر اگر نگوئیم تنهاست باید بپذیریم که کم یار است.
او در عین داشتن مسائل و مشکلات شخصی، با فروتنی و نجابت مثالزدنی، بیان دغدغههای حرفهای خود را مقدم دانسته و در این راه، کوتاهی نکرده است. مستند این ادعا، مصاحبههایی است که از استاد موجود است.
اگر پیش از این سؤوال شد که مرشد از نوابغ نقالی خوانی است. قدرش را می دانیم؟ امروز با اطمینان باید پاسخ دهیم نه، قدرش را نمیدانیم و نخواهیم روزی را که بگوئیم قدرش را ندانستیم!
نظر شما