از پاییز سال 1389 که جریان حرکت های آزادیخواهانه در کشورهای عربی از تونس و مصر شروع شد، این بحث در بین جامعه شناسان و تحلیلگران مسائل سیاسی مطرح بود که آیا اعتراضات به حکومت های دیکتاتوری در این کشورها یک اتفاق است یا حرکتی است فراگیر که در سایر کشورهای جهان عرب نیز توسعه پیدا خواهد کرد؟
در آن زمان دو نظریه مطرح بود. یکی دیدگاه این بود که وضعیت سیاسی و ساختارهای حکومتی در کشورهای عربی خاورمیانه به گونهای است که با نظم جدیدی که بعد از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد به وجود آمده است، همخوانی و سازگاری ندارد و بنابراین فرصت فروپاشی نظام دو قطبی موجب تحولاتی در منطقه خواهد شد تا مردم از شر نظام های استبدادی رها شوند.
آمریکاییها فکر میکردند که خاورمیانه جدیدی باید تشکیل شود و این امر قابل برنامهریزی است. تا اینکه خود سوزی جوانی در تونس، بساط نظام بن علی را با تظاهرات مردمی برچید و دامنه آن به سرعت به مصر کشیده شد و هر در نهایت هر دو رژیم دیکتاتوری با فاصله کمی از یکدیگر سقوط کردند.
از این پس در دنیای عرب این فکر پدید آمد که احتمالاً چنین الگویی به سایر کشورهای دیکتاتورنشین جهان عرب نیز سرایت خواهد کرد و آنها نیز دستخوش تغییراتی خواهند شد. با سرنگونی روسای جمهور مادام العمر در کشورهای مصر و تونس، قدرتهای بازیگر منطقهای و قدرتهای بازیگر بینالمللی وارد ماجرا شدندتا بتوانند حوادثی را که در کشورهای عربی رخ داده است به گونه ای مدیریت کنند تا منافع خود را به حداکثر برسانند.
در آن زمان دیدگاه دیگری وجود داشت که معتقد بود این حوادث به کشورهای دیگر از جمله سوریه و بحرین و لیبی منتقل نخواهد شد. ولی بلافاصله لیبی هم با اعتراضات مردمی مواجه شد و روند مداخله خارجی برای سرنگونگی قذافی شکل جدی به خود گرفت. اما در مورد بحرین دخالت نظامی عربستان به نفع امیرنشین بحرین، اجازه پیروزی به مردم این کشور را نداد ولی بحران هم حل نشد.
چرا بحران سوریه به اینجا رسید؟
در مورد سوریه هم برخی معتقد بودند گرچه ساختار اداره این کشور هم میراث دوران جنگ سرد است اما با توجه به اینکه نظام سوریه دارای یک مجموعه مقتدر امنیتی- نظامی سابقهدار از دوران حافظ اسد است و عملا ساختارهای امنیتی بر تمامی ارکان آن کشور حاکم است، بنابراین اتفاقی در آنجا رخ نخواهد داد. ولی عدهای که حرکت فراگیر مردمی در جهان عرب را نهضتی فراتر از برنامهریزیهای دولت های خارجی میدیدند احساس میکردند که چنین تحولاتی به اکثر کشورهای عربی از جمله اردن و سوریه و حتی پادشاهی سعودی نیز سرایت خواهد کرد.
تا اینکه از فروردین 1390 در سوریه هم اتفاقاتی شروع شد و در منطقه مرزی درعا، نیروهای امنیتی رژیم تعدادی از دانش آموزان را بازداشت کردند. با چنین رفتاری پدرها و مادرهای این دانش آموزان به استانداری اعتراض کردند. اما حکومت به جای مدیریت مساله، آنرا سرکوب کرد. اعتراضات آرام آرام توسعه پیدا کرد تا به شهر حمص رسید. این شهر در سال 1360 شمسی به عنوان پایگاه اخوانالمسلمین در سوریه تلقی میشد و در آن زمان مردم این شهر علیه حافظ اسد حرکت گستردهای انجام داده بودند که بلافاصله سرکوب شد. بعضی معتقدند تا 12 هزار نفر در این شهر کشته شدند و چون در آن زمان نظام حاکم بر جهان، دو قطبی بود و کشورها بسته به اینکه به کدام قطب گرایش بیشتری داشتند مسائل را حل میکردند و بنابراین تبدیل به مسأله بینالمللی نشد و حافظ اسد به حکومت خود ادامه داد.
اما در تحولات کنونی جهان که با رشد سریع فناوری های ارتباطی مواجه است، حرکتهای اعتراضی در دنیای عرب ادامه پیدا کرد و در سوریه هم این بار حرکت مخالفین خاتمه پیدا نکرد. روش دولت سوریه در برخورد با حرکتهای اجتماعی همان روش سابق بود. باید توجه داشت که اکثر نظامهای سیاسی در خاورمیانه میراث داران جنگ سرد هستند، چه نظامهایی که طرفدار آمریکاییها بودند چه نظامهایی که وابسته به شوروی بودند. فقط در ایران بود که تحولات اجتماعی روی ساختارهای حکومتی تأثیر گذاشت و اعتراضات مردمی موجب سقوط نظام شاهنشاهی وابسته به آمریکا در سال 1357 شد.
بعد از فروپاشی شوروی در سال 1369 ساختارهای کشورهای همسو با بلوک شرق به سادگی تغییر نکرد و در سوریه هم ساختارها توسط نظام طراحی شده از طرف شوروی سابق بود و همانطور که میدانید حافظ اسد فرمانده نیروی هوایی بود که حدود 55 سال پیش با کودتا توانست روی کار بیآید و نظام حکومتی را در دست گیرد. ساختارهای شرقی دارای چند ویژگی هستند یکی اینکه دارای حزب واحد هستند که شکل و شمایل حزبی به معنای دنیای لیبرالیستی ندارند بلکه احزاب تشکیل شده از بالا و از جانب حاکمیت هستند.
در این کشورها تقریباً انتخابات معنا و مفهوم واقعی خود را ندارد. ارتش و نیروهای امنیتی، ستون فقرات نظام حاکم هستند و حتی بخش بزرگی از اقتصاد در اختیار اینهاست و اداره کشور نیز عملاً در اختیار آنهاست. هر موضوعی از جمله مسائل اجتماعی از دیدگاه امنیتی نگریسته میشود و در مورد حرکتهای اجتماعی هیچ انعطافی وجود ندارد. یک راه حل وجود دارد و آن برخورد امنیتی و سرکوب است. در سوریه هم وقتی حرکت های اجتماعی و اعتراضات به وجود آمد از همین روشهای خشن استفاده شد. اما حوادث سوریه فرصتی را برای مداخلات خارجی فراهم کرد و ترکیه و عربستان برای مدیریت تحولات وارد صحنه شدند.
آمریکا و اسرائیل هم ترجیح می دادند تا کشورهای هم پیمان خود به تأثیرگذاری در تحولات سوریه مشغول باشند تا نگرانی برای امنیت اسرائیل به وجود نیاید. از این پس سه جریان در سوریه وارد بازیگری شدند که موجب شد تا نقش اصلی را که مردم داشتند نادیده بگیرند و عملاً آنها را از صحنه خارج کردند. مردمی که مسالمت آمیز تظاهرات میکردند به ناگاه با بازیگری قدرتهای بیرونی در سوریه مواجه شدند.
سوریه؛ میدانی برای قدرتنمایی قدرتها
قدرتهای منطقهای و بینالمللی هر کدام برنامهای را برای خود در سوریه تعریف کردند. کشورهایی مانند ترکیه، عربستان و قطر در صحنه سوریه بسیار فعال شدند. ترکیه به دلیل همجواری و اینکه از قدیم اخوانیهای مخالف دولت حافظ اسد و بشار اسد در ترکیه مأوا گرفته و سازماندهی شده بودند تلاش زیادی کرد تا اخوانیها را در سوریه روی کار بیاورد.
عربستان به دلیل رقابت با ایران و نفوذ در منطقه لبنان و تأثیرگذاری بر مسأله فلسطین سعی کرد در سوریه فعال شود و از طرفی حکومت سوریه چون روابط خوبی با عربستان نداشت انگیزه کافی را برای عربستان ایجاد می کرد که در صحنه سوریه به نفع سلفی ها و القاعده وارد عمل شود.
قطر به عنوان کشور کوچکی که منابع مالی بسیار زیادی دارد که این منابع غیر قابل استفاده در داخل آن کشور است به عنوان بازیگری که مأموریتهای خاصی را ایفا می کند دخالت در سوریه و همکاری با افراد مسلح ضد دولتی را شروع کرد.
قطر یکی از پایگاههای قدیمی اخوانالمسلمین از زمان پدر امیر فعلی قطر بوده است. از طرف دیگر آمریکا و فرانسه هم وارد عمل شدند و مسأله آنها تفاوتهایی با انگیزه های ترکیه و عربستان داشت. از نظر آمریکا تحولات سوریه باید به گونهای مدیریت میشد که به امنیت اسرائیل و بقای اسرائیل خدشه وارد نکند. فرانسویها به دنبال احیا و توسعه نفوذ در شامات که از قدیم در سوریه و لبنان برقرار بوده است، هستند. به همین دلیل فرانسه نقش پایگاه سیاسی مخالفین را ایفا کرده است تا بتواند مخالفین را دور هم جمع کرده و آنها را ساماندهی کند.
ترکیه به عنوان کشوری که همجوار با سوریه است به عنوان پایگاهی برای اعزام نیروهای داوطلب از سراسر جهان عرب و غیر عرب به سوریه رفتار میکند و عربستان نیز به عنوان کشوری که می خواهد مراقب باشد تا حوادث به سمتی جلو رود که دولت بعدی تقریباً سلفیها نقش بیشتری نسبت به اخوانیها داشته باشند. در این بین وقتی درگیریها توسعه پیدا کرد ایران به عنوان دولتی که طرفدار وضع موجود است ظاهر شد و معتقد به برگزاری انتخابات آزاد بدون مداخله خارجی است. علت هم این است که تحلیل جمهوری اسلامی بر این قرار گرفته که مساله تحولات در سوریه فقط یک حرکت اجتماعی برای رسیدن به مردمسالاری نیست بلکه به محض این که حرکت اعتراضی مردم شروع شد بازیگران دیگری وارد صحنه تحولات سوریه شدند تا مسائل و منافع خود را حل کنند.
گروههای مسلح چقدر توان دارند؟
اینکه حرکت در سوریه چقدر بر مردم متکی است و چقدر بر گروههای مسلح سوال مهمی است که نیاز به تحقیق میدانی دارد ولی آنچه تا الان میتوان مشاهده کرد این است که دولت سوریه الان در کمتر از 50% فضای جغرافیایی کشور حاکم است. تا حد زیادی بر شهرهای بزرگی مثل حلب و در روستاها و جادهها حاکمیت خود را از دست داده است و حتی در اطراف دمشق هم بین فرودگاه تا دمشق بدون نیروی امنیتی و اسکورت نمیتوان به راحتی تردد کرد. این علامت این است که افراد مسلح سوری تا حدی در بعضی از مناطق مردمی دافعه ندارند و بین مردم ناخوانده تلقی نمیشوند. البته افراد القاعده و جبهة النصره که از سایر کشورهای عربی به سوریه آمده اند وضع دیگری دارند و بسیاری از مردم نگران تندروی ها و خشونت های آنها هستند. بنابراین در بین گروه های مخالف مسلح، افرادی هستند که از خود مردم هستند و هر منطقهای برای خود جریان خاص خود را دارد یعنی اینطور نیست که همه گروههای مسلح تحت یک فرماندهی مرکزی قرار گرفته باشند اما دخالتهای بیرونی باعث شده افرادی که به دنبال جهاد هستند از جریان القاعده سلفی و جبههای که در سوریه تشکیل شده به سوریه سرازیر شوند و همه از فضای جغرافیایی ترکیه استفاده میکنند، هزینههای اینها را قبلاً قطر پرداخت میکرد و الان قطر را کنار زدهاند و عربستان تأمین مالی میکند.
گروههای مسلح از کجا وارد سوریه میشوند؟ چقدر پایگاه مردمی دارند؟
در سوریه ابتدا نیروهی زیادی از لیبی رفتند و بعضاً از همانجا سلاح میبردند، مقدار زیادی از افراد القاعده از یمن و پاکستان و افغانستان به سمت سوریه رفتند. در زمانی که حکومت مصر دست اخوانالمسلیمن و مرسی افتاد، آنها به شدت از اخوان سوریه حمایت میکردند و دنبال این بودند که بشار اسد را براندازند و معتقد بودند اخوانالمسلمین سوریه با اخوانالمسلمین مصر پیوند دارد. افراد مسلح در مصر پایگاه آموزشی داشتند و در آنجا رسماً داوطلب جذب میکردند و این داوطلبها را از طریق ترکیه به سوریه اعزام میکردند بعد از این که دولت اخوان در مصر کنار گذاشته شد تمام مصریهایی که به سوریه رفته بودند برگشتند و جریان اعزام نیرو از ترکیه به مصر قطع شد و این مورد استقبال بشار اسد و دولت سوریه قرار گرفت. بنابراین صحنه سوریه در این دو سال و نیم صحنهای از برنامههای متفاوت و متضاد است.
مردم سوریه دنبال این هستند که دولتی روی کار آید که مردم نقشی در آن داشته باشند و آزادی های سیاسی افزایش یابد، سلفیها و القاعده دنبال این هستند که با کمک عربستان و ترکیه در سوریه امارت اسلامی درست کنند. آمریکاییها دنبال این هستند که امنیت اسرائیل خدشهدار نشود. فرانسویها دنبال بازگشت نفوذ خودشان در منطقه هستند. از طرفی آمریکا و عربستان و ترکیه و تا حدی هم فرانسه با القاعده هدف مشترکی دارند و آن اینکه نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه شامات از بین برود. بنابراین اتفاقی که در سوریه افتاده این است که یک حرکت مردمی تبدیل به یک فضای مداخلات بیرونی و بینالمللی شده است که مساله را بسیار پیچیده و بغرنج کرده است.
حال این سوال مطرح است که آمریکاییها دنبال چه نوع حکومتی در سوریه هستند عربستان چه حکومتی؟ ترکیه چطور؟ و مردم چه حکومتی میخواهند؟
آمریکاییها و فرانسویها و عربیها دنبال این بودند که مخالفین عمدتاً لائیک به همراه مذهبیهای میانهرو دور هم در یک جریان جمع شوند و یک جایگزین برای حکومت بشار اسد درست کنند. اما صحنه میدانی که دست افراد مسلح است در اختیار این جریان مخالف سیاسی که به وجود آمده نیست بنابراین مشکلی که وجود دارد این است که این جریان سیاسی ارتباط مستقیمی با جریان داخل سوریه ندارد و حتی ارتش آزاد هم فرماندهی کامل بر گروههای مسلح ندارد. گروههای مسلح محلی و متفاوت و هر کدام به یک کشور خارجی وابسته تر هستند.
من دنبال آماری میگشتم که ببینم نیروهای مسلح داخل سوریه چقدر هستند؟ تقریبا 100 هزار نفر مسلح در سوریه هستند که علیه دولت میجنگند ولی این تعداد نیروهای فعال نیستند از این 100 هزار نفر تقریباً حدود 10 درصد یعنی 10 هزار نفر نیروی میدانی و فعال هستند که حدود 5 هزار نفر آنها از خارج وارد سوریه شدهاند. خیلی از آنها هم نمیدانند چرا میجنگند؟ تنها نفس جنگیدن را جهاد میدانند.
متأسفانه مساله سوریه از زمانی که به وجود آمد باعث شد که یک جو ضد ایرانی در بین برخی از مردم جهان عرب ایجاد شود. این سوال همواره مطرح میشود که شما معتقد به مردمسالاری هستید چرا از حکومت استبدادی سوریه حمایت میکنید؟ این باعث شد بسیاری از کسانی که در سه سال اخیر در تحولات کشورهای عربی نقش داشتند همیشه این سوال را میکردند و این باعث شد نفوذ ایران در افکار جهان عرب تا حد زیادی کاهش پیدا کند. در جهان عرب گرچه اخوانالمسلمین در برخی کشورها به قدرت رسیده ولی عمده مردم بحث اخوان و غیره را ندارند بلکه دنبال تحول در ساختارهای حکومتی دیکتاتوری هستند و خیلیها فکر میکنند از این مسیر زندگیشان متحول میشود. هر چند تجربه مصر جهان عرب را تا حد زیادی مأیوس کرده است.
اشتباه بشار اسد در کجا بود؟
دولت بشار اسد از ابتدا تاکنون تنها با یک روش در مورد حوادث داخلی رفتار کرده است و تمام حرکت مخالف درون سوریه را مداخله خارجی میبیند و براساس مفروض این مداخله خارجی یک روش بیشتر ندارد انجام عملیات نظامی و تسلط بر مناطقی که معتقدند همه تروریست هستند. بنابراین از دید بشار اسد مردم معترض و افراد مسلح همه تروریستند.
بر این حساب هر چه دستشان برسد تخریب میکنند و میزنند همانطور که در فیلمها میبینید سوریه تبدیل به مخروبه شده است، تعداد تلفات هم بسیار بالاست گفته میشود تا کنون نزدیک 100 هزار نفر کشته شدهاند و تا الان حدود 7 میلیون نفر جابه جا شدهاند که 2 میلیون نفر آنها به خارج از کشور فرار کرده اند.
حرکت مردم به دلیل این که تکلیف آن روشن نشده تبدیل به یکی نوع جنگ فرقهای هم شده است یعنی فرقهگرایی توسعه پیدا کرده این فضای ناامنی قومی گرایی تا حدی به لبنان هم کشیده شده بنابراین روشی که حکومت حاکم به کار برده چون هوشمند نبوده باعث شده تلفات بسیارگسترده و زیاد داشته باشد.
ارتش سوریه چقدر قدرت دارد؟
ساختار ارتش همچنان باقی مانده است، گرچه قطریها با خرید برخی افسران سوری برای اینکه ساختار ارتش را به هم بزنند بسیار هزینه کردند ولی اینکه تا کنون ساختار ارتش باقی مانده است حائز اهمیت است. ارتش آزاد برنامه ای ریخته بود که هر کس از ارتش جدا شود حقوقش دو برابر شده و یک درجه هم به او میدادند. بنابراین جاذبه بالایی برای جدایی ارتشیان از حکومت بشار داشتند ولی با این حال حداکثر آماری که میدهند تا کنون حدود 500 نفر از سران ارتش جدا شدهاند.
سیاست آمریکا در خاورمیانه چیست؟
از زاویه دیگری اگر نگاه کنیم این است که آمریکاییها و قدرتهای دیگر منطقه ای چه برنامهای داشته اند و الان چه روندی پیشبینی میشود؟ از زمانی که شوروی فرو پاشید آمریکاییها که خود را قدرت برتر جهان تلقی میکردند برنامهریزی کردند که شوری سابق که 15 کشور از آن جدا شدند و به روسیه تبدیل شد دیگر به قدرت قبلی برنگردد. آمریکاییها دنبال این هستند که روسیه یک قدرت منطقهای باشد تا قدرت بینالمللی. نقشش هم در حد قدرت درجه دو در جهان باشد.
اقدام دومی که آمریکاییها کردند این بود که تمام کشورهای وابسته به شوروی سابق را از درون خود، تغییر ساختار و تغییر نظام حکومتی دهند. بر این اساس آمریکا به دنبال این است که به محض اینکه تحولاتی در کشورهای خاورمیانه رخ میدهد برنامه توسعه نفوذ خود و قطع جای پای روسیه را اجرا کنند. بر این اساس به عراق حمله کردند و ساختار حکومتی را تغییر دادند و ارتش بعث را که ساختار روسی داشت منحل کردند. دلیل انحلال این بود که معمولاً ساختارهای نظامی تداوم دهنده ساختارهای وابستگی به قدرتهای جهانی هستند اگر ساختار نظامی را بتوان تغییر داد سایر ساختارها از جمله ساختار سیاسی را هم میتوان عوض کرد.
تحولات لیبی که اتفاق افتاد برنامه مداخله نظامی ناتو را در دستور کار قرار دادند علت این بود که میخواستند بعد از قذافی نظامی که میآید ساختارهای سابق را نداشته باشد. بنابراین از دید آمریکا باید ساختار نظامی سوریه از بین برود به همین دلیل من فکر میکنم آمریکاییها این برنامه را در دستور کار قرار دادهاند و در نهایت آن را انجام میدهند.
بحث اعلام بکارگیری تسلیحات شیمیایی هم بهانه لازم را برای اجرایی کردن این برنامه در اختیار آمریکاییها قرار داده است و آنها می خواهند چند نقطه را در سوریه را بمباران کنند تا موجب تضعیف بیشتر بشار اسد و تقویت روحی مخالفین گردند. البته از بین بردن این بهانه و تحت نظر قرار دادن بین المللی سلاح های شیمیایی سوریه می تواند این حمله را در وضعیت کنونی منتفی کند.
حال این سوال مطرح میشود که برنامه غربی ها برای آینده سوریه چیست؟
مشکل بزرگی که در سوریه از دید آمریکاییها وجود دارد که نمیگذارد مساله یکسره شود اول روسیه است. روسیه بعد از فروپاشی نظام قذافی در لیبی فهمید آمریکاییها دنبال این هستند که تمام دنبالههای شوروی سابق در خاورمیانه را برچینند، بنابراین تمام پایگاههای نفوذ شوروی سابق از بین خواهد رفت به همین خاطر سر سوریه محکم ایستادهاند. حتی کشتی جنگی به دریای مدیترانه اعزام کرده اند.
دوم مسئله اسرائیل است و از این جهت مهم است که آمریکاییها تا جایگزین مطمئن برای بشار اسد تعیین نکنند یعنی ساختاری که جایگزین مناسبی داشته باشد که امنیت اسرائیل را به خطر نیندازد ترجیح میدهند بشار اسد تضعیف شده در حکومت باقی بماند. چون اگر گروههایی مانند جبهة النصره و القاعده بر سوریه حاکم شوند پایگاهی در این کشور ایجاد میشود که دوباره کشورهای منطقه را به خطر میاندازد.
مانع سوم ایران و حزب الله لبنان است که معتقدند بحث سقوط بشار اسد به خاطر ایجاد نظام مردمسالار نیست بلکه به خاطر این است که امکان مقاومت در برابر اسرائیل از بین برود. البته حماس با اینکه قبلاً متحد ایران بود این نظر را ندارد و در حال حاضر بیش از 500 نفر از افراد مسلح حماس در سوریه علیه بشار اسد میجنگند.
حماسیها و دولت اخوان در مصر با هم تلاش میکردند تا بشار اسد ساقط شود. علت این است که تصور میکنند اگر بشار اسد ساقط شود حکومت سوریه دست جریانی میافتد که با آنها همسو تر است. ولی نگاه ایران اینطور است که اگر حکومت بشار اسد ساقط شود جبهه مقاومت علیه اسرائیل تضعیف می شود. حالا این سوال مطرح است که آینده به کجا خواهد رسید؟ آیا بشار اسد امکان بقا دارد یا نه؟ سوال دوم اینکه اگر بشار اسد سقوط کند چه نظامی روی کار خواهد آمد؟ سوال سوم این که آیا سقوط بشار اسد روی جبهه مقاومت علیه اسرائیل تأثیر مثبت یا منفی خواهد گذاشت؟ و بر سرنوشت حزبا... در لبنان چه تأثیری خواهد گذاشت؟
آیندۀ سوریه
تصور بر این است که آمریکاییها و روس ها به دنبال فرمولی برای جایگزینی بشار اسد می گردند و حداکثر زمان بقای وی را تا انتخابات 2014 ارزیابی می کنند. شاید یکی از طرحهای آمریکاییها این باشد که با این فشارها بشار اسد و حامیانش را وارد کنند که دیگر بشار کاندیدای انتخابات آینده ریاست جمهوری نباشد. با این فرضیه بازیگران منطقهای و بینالمللی که بتوانند جریان درون سوریه را مدیریت کنند در انتخابات بعدی می توانند تأثیرگذاری بیشتری داشته باشند.
به هر حال وضعیتی که در سوریه پیش میرود رو به حل مسأله نیست رو به وخیم شدن اوضاع است و به نظر من اوضاع در صحنه سوریه به ضرر بشار اسد در حال جلو رفتن است اما پیشبینی اینکه هم اکنون و در این وضعیت چه اتفاقی میافتد شاید مشکل باشد. در هر صورت جامعه جهانی بایستی جلوی حمله نظامی آمریکا به سوریه را بگیرد و اجازه دهد تا تغییرات در این کشور به نفع مردم و مردم سالاری صورت پذیرد.
متن سخنرانی دکتر حسین علایی در موسسه دین و اقتصاد
alaei_hossein@yahoo.com
نظر شما