محمدرضا نصیری در روزنامه قانون نوشت:

مرد مادرش را به بازار برد تا او را بفروشد. گفت: «قیمتی روی مادرم می‌گذارم تا هیچ‌کس نتواند او را بخرد.»


***

مرد مادرش را به بازار برد تا او را بفروشد چارزار، چارزار قدیمی خاک تو سر رحیمی، رحیمی بیچاره شونصد تا بچه داره...

مرد مادرش را به بازار برد تا او را بفروشد. گفت: «قیمتی روی مادرم می‌گذارم که ننه روی بابا نذاشته.»

مرد مادرش را به بازار برد تا او را بفروشد. یک نفر به مرد تشر زد که مگر کسی مادرش را می‌فروشد؟ مادر گفت: «حالا که به ما رسید شایعه شد؟!»

مرد مادرش را به بازار برد تا او را بفروشد. گفت: «قیمتی روی مادرم می‌گذارم تا هیچ‌کس نتواند او را بخرد. این‌طوری، قیمت مادر در بازار بالا می‌رود.»

مرد مادرش را به بازار برد تا او را بفروشد. گفت: «قیمتی روی مادرم می‌گذارم تا هیچ‌کس نتواند او را بخرد ولی پدرم را به دو گندم می‌فروشم.»

مرد مادرش را به بازار برد تا او را بفروشد. گفت: «قیمتی روی مادرم می‌گذارم تا هیچ‌کس نتواند او را بخرد.» مرد فقط می‌خواست در بازار حضور داشته باشد و کلاه به کلاه کند.

مرد مادرش را به بازار برد تا او را بفروشد. گفت: «قیمتی روی مادرم می‌گذارم تا هیچ‌کس نتواند او را بخرد. این‌گونه به ثروتمندترین آدم شهر تبدیل می‌شوم.»

مرد مادرش را به بازار برد تا او را بفروشد. چون بازاری‌ها منتظر مشخص شدن نرخ دلار بودند، بازار خرید و فروش مادر راکد بود.

مرد مادرش را به بازار برد تا او را بفروشد. مارک تواین از زیر گذر پرید بیرون و گفت: «اگر فروختن مادر چیزی را تغییر می‌داد، هرگز اجازه نمی‌دادند مادر به فروش برسد.»

مرد مادرش را به بازار برد تا او را بفروشد. پسر مرد به وی گفت: «موقع برگشتن آن سبد را با خودت بیاور تا وقتی بزرگ شدم مادرم را ببرم به بازار و بفروشم.» مرد گفت: «در دروازه را می‌شود بست، اما دهان این پسر را نه.»

مرد مادرش را به بازار برد تا او را بفروشد. گفت: «قیمتی روی مادرم می‌گذارم تا هیچ‌کس نتواند او را بخرد.» وی دقایقی پیش توسط ستاد مبارزه با گران‌فروشی دستگیر شد.

مرد مادرش را به بازار برد تا او را بفروشد. تا مردم جمع شدند هول شد و گفت: «نخرید، نخرید، مادرمه!»

6060

 

کد خبر 315391

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 7
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • یمپک مادر CN ۰۶:۵۸ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    45 2
    بسیار بی مزه و هجو بود...
  • فرهاد A1 ۰۷:۳۴ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    36 1
    لوس و بی مزه
  • جلیل A1 ۰۷:۳۷ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    29 2
    نمی دانم از شدت زشت بودن این توصیف و استعاره بود یا پیام ضدفرهنگی که احساس میکنم در خودش پنهان داشت، ناراحت شدم. بیان برخی واقعیتها به طنز و استعاره و کنایه خوب است اما هر واژه ای، هر مفهومی و هر ابزاری برای این کار مناسب نیست! تلاش کنیم جایگاه طنز، احترام به فرهنگ ها و شخصیت انسانها و جایگاه آنها را زیر سوال نبریم! شاید مخاطب ما آمادگی شدیدی برای برداشت مستقیم از طنز به واقعیت زندگی خودش داشته باشد! انتقاد بدون راهکار صرفاً جنبه خبری دارد! به قول یک استاد ریاضیات: حل کردن یک معادله کار راحتیست، پیدا کردن آن معادله است که هنر محسوب می شود! اجازه ندهیم اقتصاد و سیاست، اصول اولیه اخلاقی و انسانی را دستخوش بازیهای کثیف غیر انسانی کنند!
  • بی نام IR ۰۹:۰۰ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    30 0
    خد وكيلى مسؤول صفحه طنز خودش يه دور بخونه هرچى فهميد براي ما تعريف كنه
  • بی نام A1 ۰۹:۲۷ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    3 16
    اتفاقا نتیجه در** آخرین **سطر طنز آمده توجه کنید.
  • مسعود IR ۰۵:۵۹ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۹
    6 5
    هنوز نمی دونیم که هر طنزی برای خنده نیست؟ واقعا لذت بردم متن چند لایه و مبتکرانه ای بود
  • مرتضی IR ۰۸:۴۴ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۳
    0 1
    مادر اینجا حکم وطنمون ایران رو داره