۰ نفر
۱۵ بهمن ۱۳۸۷ - ۱۷:۰۵

امیر قادری

به خدا می‌خواهیم بچه‌های خوبی باشیم، ولی...

امروز اتفاق‌های جالبی در سینما فلسطین و جلسه مطبوعاتی فیلم «می‌زاک» افتاد. پس فرمت همیشگی این ستون را به هم می‌زنم. این شماره «ترین»ها نخواهیم داشت. حرف‌های دیگر و مهم‌تری داریم:

بچه خوب

به خدا دلم می‌خواهد بچه خوبی باشم. عاشق جشنواره فیلم فجرم و دوست دارم تا جایی که می‌شود کمکش کنم. دوست دارم تا جایی که از دستم برمی‌آید، کاری کنم که رونق بیشتری داشته باشد. دلم نمی‌خواهد جنجال درست کنم. همه زورم را می‌زنم که حاشیه نداشته باشم. که همان‌طوری بنویسم که به نفع جشنواره و سینما و کشورم باشد اما چه‌کار کنیم وقتی بهرام بیضایی «وقتی همه خوابیم» را می‌سازد، تهمینه میلانی «سوپراستار» را و حسینعلی لیالستانی «می‌زاک» را.

نقطه جوش

ما هم آدمیم بالاخره. امشب یکی از مسئولان سینمایی به‌‌م می‌گفت حالا بیضایی عصبانی بوده فیلم ساخته، تو چرا عصبانی می‌شوی چنین مطلبی می‌نویسی؟ ولی آخر ما هم آدمیم. دردمان می‌گیرد وقتی می‌بینیم استاد قدیمی سینما خودخواهی وحشتناکش را که در کیفیت کارش هم تأثیر گذاشته، به عنوان هنر و سواد به ما قالب می‌کند، وقتی بهرام بیضایی از اصطلاح «بازیگر تجاری» به عنوان عبارتی با بار منفی استفاده می‌کند (آخر این چه تقسیم‌بندی واقعاً بی‌سوادانه‌ای است؟ ارزش دانشگاه و خاک صحنه و محیط آکادمیک به جای خود اما کدام یک از این مراکز به تنهایی می‌تواند به بازیگری یاد بدهد که مثلاً ریتم و ژست و «معنا»ی راه رفتن استیو مک‌کوئین روی پرده را تکرار کند؟ بعد مک‌کوئین مثلاً یک بازیگر تجاری است یا هنری؟ اصلاً تجاری یعنی فیلم بد، بعد هنری یعنی فیلم خوب؟) یا وقتی تهمینه میلانی می‌گوید «سوپر استار» را با دلش ساخته، یا آن صحنه‌ای را می‌بینیم که دختر خوب قصه، قطعه ریتمیک را از ضبط درمی‌آورد و جایش آداجوی توماسو آلبینونی می‌گذارد که یعنی این یعنی شروع زندگی بهتر (باور کنید من هم عاشق این قطعه توماسو آلبینونی هستم و از آن هم بهتر، آداجوی ساموئل باربر اما این هیچ دخلی به این ندارد که چقدر این صحنه بدی است). آخر چطور همه این چیزها را ببینیم و صدایمان درنیاید؟ وقتی تمام این بی‌‌سلیقگی‌ها و ریاکاری‌ها و عقده‌ها و اتلاف پول بیت‌المال و کم‌سوادی‌ها را می‌بینیم که در پوشش سواد و هنر و جدیت و فهم و اسطوره و استاد به خلق قالب می‌شود، خیلی سخت است که صدایمان درنیاید. و تازه جشنواره هنوز شروع نشده است. 

پول توجیبی

بعد تازه می‌رسیم به فیلم «می‌زاک» که دیگر تیر خلاص بود. حرف‌های داریوش ارجمند درباره عشق و باران کوثری گل در بغل و مترسک بامزه‌ای که کارگردان از محمدرضا فروتن خلق کرده بود و فضای عجیب و غریب و غیر قابل باوری که حسینعلی فلاح لیالستانی ساخته بود؛ این‌ها همه یک طرف، به هر حال لیالستانی قرار است چه تأثیری در سینمای این مملکت بگذارد که به‌ش گیر بدهیم؟ همین که هر چند سال می‌آید و جماعت حاضر در سینما فلسطین را می‌خنداند، از سرمان زیاد است. او هم اگر بخواهد بیاید همه این چیزها را به عنوان هنر و کلاس فلسفه و معناگرایی و جلوه‌هایی از شرق به خوردمان بدهد، باز عیبی ندارد. جایگاه بیضایی را ندارد که بخواهد نفوذی در فضای فرهنگی مملکت داشته باشد، پس حرجی به‌ش نیست. مشکل اما از آن جا آغاز می‌شود که برویم و درباره بودجه این فیلم‌ها کندوکاو کنیم. این که چنین فیلم‌هایی پول ساخته شدنشان را از کجا می‌آورند؟ هیچ مشکلی با این نیست که نهادهای ملی بخشی از بودجه‌شان را صرف کمک به ساخت فیلم‌ها کنند. وقتی نتیجه‌اش این باشد که داریوش مهرجویی مهمان مامان بسازد و رضا میرکریمی «خیلی دور، خیلی نزدیک» و مجید مجیدی هم «آواز گنجشک‌ها»، خب دست‌شان هم درد نکند (هر چند که طبعاً انتظار داریم دامنه این کمک‌ها آدم‌ها و طرز فکرها و نسل‌های گوناگونی را در بر بگیرد و محدود نباشد.) مشکل اما از این جا آغاز می‌شود که پول مملکت را در اختیار سازندگان فیلمی مثل «می‌زاک» می‌گذارند که تحت عنوان اخلاق‌گرایی و معناگرایی و عشق آسمانی و فیلم فرهنگی و هنر، بگیرند و بریزند توی سطل آشغال. همین حرف‌ها را زدیم که بعد اسمش را می‌گذارند جنجال در جلسه مطبوعاتی «می‌زاک». آخر بنیاد فارابی باید پاسخ دهد که چطور پولش را برای ساخت چنین فیلمی هزینه می‌کند. هر برنامه‌ریزی ممکن است اشتباه از کار درآید ولی در مورد این فیلم‌های معناگرا و از این قبیل، چنین اشتباه‌هایی دارد زیاد می‌شود.

سوء تفاهم

اما برگردم به حرف‌های اولم. لطف کنید دوستان و باور کنید که نیت ما خیر است. که تا جایی که امکان داشته باشد، دوست داریم بچه‌های خوبی باشیم. به ما اعتماد کنید. اجازه بدهید حرفمان را درست یا اشتباه بگوییم. نتیجه‌ چنین بحث و جدلی بیشتر به نفع برکت و  امنیت ملی است تا وقتی فیلمی مثل «می‌زاک» بسازیم و پایش بایستیم و پز هنر و صداقت و عشق آسمانی را بدهیم. 

...و اما حرف آخر

می‌بخشید که ستون امروز کمی تلخ و تند بود. باز خدا پدر عادل فردوسی‌پور را بیامرزد و برنامه «90‌»اش را. همین الان تلویزیون روشن است و عادل دارد به عنوان یک امتیاز منفی، تصاویری از ساندویچ کثیف درست کردن در ورزشگاه اهواز را نشان می‌دهد. و بعدش تندی زیر لب می‌گوید: «فقط نمی‌دانم چرا این ساندویچ‌ها با این وضع درست کردن، این قدر خوشمزه‌اند!» آخیش. جگرم حال آمد. هنوز در دنیا آدم‌های صادقی پیدا می‌شوند که وقتی به مزه‌ای، عکسی، تصویری، لحنی، آهنگی، حرفی بربخورند که حالا به هر دلیلی دوستش دارند، نمی‌توانند جلوی خودشان را بگیرند. 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 3261

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 2 =