سحر عصرآزاد

«بیداری رویاها» سومین همکاری محمدعلی باشه آهنگر پس از «نیمه گمشده» و «فرزند خاک» با یک فیلمنامه‌نویس مستقل و صاحب سبک به نام محمدرضا گوهری است.

طبیعی است موفقیت «فرزند خاک» انتظارها برای دیدن این فیلم را بالا ببرد، انتظار برای دیدن فیلمی که با زاویه نگاهی جدید و ظریف عواقب دفاع مقدس را بر آدم های امروز مورد توجه قرار دهد. 

اما تفاوت اصلی این دو فیلم و به زعم نگارنده ویژگی «بیداری رویاها» در این است که در همان اولین گام مسیر خود را از «فرزند خاک» جدا می کند آن هم با تکیه بر مضمون محوری. 

شاید مهمترین ویژگی «فرزند خاک» را بتوان در موضوع جسورانه و تازه آن دانست که علاوه بر دراماتیزه شدن بر بستری حساب شده و دقیق، مجموعه عواملی چون کارگردانی و ... را تحت تأثیر این ویژگی قرار داد. 

اما در همین قیاس اولیه «بیداری رویاها» حساب خود را جدا می‌کند و ادعای روایت قصه‌ای نو و جسورانه را ندارد. در واقع کاملاً عکس آن عمل می‌کند یعنی قصه‌ای را محور اصلی خود قرار می‌دهد که آشنا و تکراری است و رد پائی در ذهن همگان دارد. 

در خاطراتی که از دوران دفاع مقدس، بازگشت آزادگان و ... در ذهن ما هست همواره این داستان واقعی را شنیده‌ایم که یک زن شهید با برادر شوهر خود ازدواج می‌کند و بعد از سالها شوهر شهیدش بازمی‌گردد. 

در واقع این قصه در ذهن همه ما به عنوان یکی از عواقب مناسبات ناخوشایند جنگ بر زندگی مردم جای دارد و شاید اغراق نباشد آن را یکی از قصه‌های ریشه ای جنگ خودمان بدانیم. 

نویسنده و فیلمساز با آگاهی از این ویژگی طبیعتاً خود را از امتیاز اولیه «فرزند خاک» محروم کرده‌اند، اما در اشلی دیگر تجربه‌ای خاص را برای بازخوانی این قصه کلیشه‌ای از سر گذرانده‌اند که خود به خود ریسکی به همراه دارد.

به همین دلیل تلاش شده در محدوده همین قصه آشنا که پتانسیل خود را از بازگشت یک آزاده و تأثیر آن بر روابط امروز خانواده می‌گیرد، طراحی برای رسیدن به بازخوانی یا نقطه نظر شخصی نویسنده و فیلمساز انجام شود. 

یکی از این طراحی‌ها حذف شخصیت اصلی یعنی آزاده است. حذف این شخصیت علاوه بر اینکه از رفتن قصه به سمت و سوئی قابل انتظار با کنش و واکنش‌هائی قابل پیش‌بینی جلوگیری می‌کند، تمرکز اصلی قصه را بر تأثیر این بازگشت قرار می‌دهد.

به این ترتیب قصه اصلی دیگر داستان آزاده‌ای که پس از سالها به دامان خانواده‌اش بازمی گردد، نیست بلکه داستان زنی (رخشانه) است که شوهرش شهید شده، اجباراً با برادر شوهرش ازدواج کرده و حالا شوهر شهیدش (ایوب) بازگشته است. داستان مردی است که برادرش شهید شده، اجباراً با زن برادرش ازدواج کرده و حالا برادر شهیدش بازگشته است.

این داستان را می‌توان برای پسر و حتی مادربزرگ هم مطرح کرد، اما به نظر می‌آید رابطه این زوج بیش از بقیه محورها در این بازخوانی مورد توجه قرار گرفته است. علاوه بر این طراحی که قرار است قصه را به سمت و سوئی تازه تر ببرد، نوع رابطه بین زن و شوهرش است. 

باز هم در کلیشه‌ها همواره این رابطه به گونه‌ای چیده شده که زن در ازدواج دوم که تحمیلی است بیش از هر چیز مصلحت‌اندیشی کرده تا اینکه دلش را همراه ببرد، اما اهمیت رابطه رخشانه و شوهرش در این است که اتفاقاً رخشانه و متقابلاً مرد با وجود تفاوت سنی و ... عاشقانه یکدیگر را دوست دارند و رابطه آنها متکی بر تحمیل اولیه نیست. 

این طراحی‌های اولیه کمک کرده تا تلاش نویسنده و فیلمساز برای حاکم کردن نقطه دید خود در بازخوانی یک قصه کلیشه‌ای برجسته شود، در عین حالیکه نفس موقعیت و اطلاعاتی که باید در این میان رد و بدل شود با شدت و ضعف همراه است. 

به عنوان مثال با توجه به اینکه قرار بوده شخصیت آزاده تا پایان فیلم حضور پیدا نکند و موانعی شدت گیرنده این حضور را به تعویق بیاندازند، در گره‌گشائی چندین بار تعاریف اولیه قصه تغییر می‌کند. 

چندباره بودن این تغییر با توجه به اینکه فرصتی برای آماده شدن ذهن مخاطب فراهم نمی‌شود، باعث می‌شود فیلم بخصوص در فینال و جمع شدن قصه شتابزده به نظر بیاید و پرسش‌های بی‌جواب باقی باشد. 

اما شاید مهمترین نکته برای قضاوت درباره «بیداری رویاها» این باشد که به عنوان اثری مستقل و نه در قیاس با فیلم قبلی فیلمساز دیده شود. چرا که این دو فیلم ریشه و جایگاهی متفاوت دارند که در تحلیل مستقل می تواند نقاط قوت و ضعف آن مشخص شود.

کد خبر 40434

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =