مهرماه سال 89 مردی به نام «علیرضا» در حالی که پریشان و آشفته بود، به کلانتری 147 گلبرگ رفت و با صدای لرزان گفت دوستش «ابوالقاسم» را به قتل رسانده است!
بلافاصله اکیپی از مأموران برای بررسی ادعای این مرد به خانهای در نارمک رفتند و با پیکر بیجان ابوالقاسم روبهرو شدند.
علیرضا در بازجوییها گفت: من با ابوالقاسم دوست بودم و از یک سال پیش وی را میشناختم. دوستی ما نیز از اینجا آغاز شد که هر دو بیکار بودیم و دنبال کار میگشتیم تا اینکه من در یک آژانس مسافربری مشغول به کار شدم، اما چون برای ودیعه مسکن نیاز به پول داشتم، خودرویم را فروختم و با پول آن خانهای اجاره کردم و امتیاز آژانس خود را به دوستم دادم و قرار شد که ماهیانه در ازای آن پول به من پرداخت کند.
وی افزود: شب حادثه ابوالقاسم به خانهام آمد، همسر و دخترم خانه نبودند. آن شب قرار بود که ابوالقاسم برای مسافرت به اصفهان برود. شام که خوردیم، بین من و ابوالقاسم بر سر امتیاز آژانس اختلافی پیش آمد. خیلی عصبانی بودم، چرا که وی به قولی که به من داده بود عمل نکرد و برای پرداخت نکردن پول بهانه میآورد. من نیز از شدت خشم و ناراحتی قابلمه غذا را به سمت وی پرتاب کردم. قابلمه به سرش خورد و نقش بر زمین شد. هرچه صدایش کردم، جوابی نداد. وقتی نبضش را گرفتم، دیدم دیگر زنده نیست. پس از اعترافات علیرضا، پرونده این جنایت برای رسیدگی به شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. علیرضا در جلسه محاکمه اعتراف کرد: قبول دارم دوستم را کشتهام. از تنگدستی مرتکب جنایت شدم. میدانم که اشتباه کردم و از کار خودم پشیمانم. هیأت قضایی نیز پس از شنیدن اعترافات علیرضا برای صدور حکم وارد شور شدند و وی را به قصاص نفس محکوم کردند. این حکم در شعبه 7 دیوان عالی کشور تأیید شد، اما با کمک افراد نیکوکار این مرد که در آستانه اعدام قرار گرفته بود، از پای چوبه دار نجات یافت و صبح دیروز تنها به لحاظ جنبه عمومی جرم مورد محاکمه قرار گرفت و قرار است بزودی آزاد شود.
1717
نظر شما