دو: بهار سال هزار و سيصد شصت و چهار بود و من تازه از پدافند عمليات بدر به خانه امده بودم. سختي و نافرجامي منطقه عملياتي بدر روحيه مرا كه جواني هفده ساله بودم به كل خراب كرده بود. وقتي به خانه آمدم، مادر و برادر و خواهرانم به مشهد رفته بودند و من با آشيانه اي مواجه شدم كه فقط پدرم حضور داشت.
يكي دو روز بعد به علت اينكه تمامي لوله هاي آب حياط خانه مان ترك خورده و نشتي آب داشت ناچار به تعويض لوله هاي بيروني شديم. از آنجايي كه شغل مرحوم پدرم تاسيسات فني ساختمان (لوله كش) بود من به همراه يك كارگر نوجوان افغان در حال كندن زمين براي لوله گذاري جديد بوديم. طي دو روزي كه با هم ديگر زمين مي كنديم، نخاله حمل مي كرديم و لوله هاي آهني حديده با او از روزگارش حرف مي زدم. مي گفت كه با عمويش براي تامين معيشت خانواده اش به ايران آمده و بيش از يك سال است خانواده اش رانديده. آن وقت ها افغان ها هنوز درگير نبرد با اشغالگران روسي بودند و تصور اينكه بتوانند به اين زودي ها از جنگ خلاصي يابند تقريبا محال بود. از اندوه و رنجي كه در كلامش بود و ياسي كه از بهبود شرايط زندگي اش بر چهره اش مستولي، از اينكه در ايران در حال جنگ با عراق زندگي مي كنم خرسند شدم.
سه: پاييز سال ١٣٦٩ از شهرم اصفهان براي رسيدن به دانشگاهم عازم تهران بودم. ايست و بازرسي قم اتوبوس مان چون هميشه ايستاد. سربازي براي بازرسي به داخل اتوبوس امد. بدون درنگ خانواده ي چهار نفري افغان را با لحني تحقير آميز از اتوبوس پياده كرد. طبيعتا اتوبوس بايد مي ايستاد تا وضعيت آنها روشن شود. راننده با تاييد مسافران انها را جاي گذاشت و به سوي تهران حركت كرد.
چهار: شهريور سال ١٣٨٠ احمد شاه مسعود از فرماندهان مجاهدان افغان ترور شد. روزنامه هاي وطنم همه از شجاعت و رشادت وي نوشتند و اينكه او از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۶۷هشت حمله ارتش متجاوزاتحاد جماهير شوروی را در در ه پنجشير ناكام گذاشته بود.
پنج: امشب بر روي آي پدم در حال مرور عكس هاي افغانستان دوران ببرك كارمل ( ريس جمهور افغانستان تا سال ١٩٨٠ ميلادي) هستم. خبرگزاري يورونيوز هم فوتبال دختران افغان را گزارش مي كند.
نظر شما