۰ نفر
۱۶ مهر ۱۳۹۵ - ۰۳:۲۲

تردیدی نیست که انسان تنها موجودی است که «من» می‌گوید البته «منِ» اصلی از خداوند است و اولین بار خود خداوند «من» را مطرح کرد اما بعد از خداوند در عالم، هیچ موجودی جز انسان «من» را نگفته است.

«منِ انسانی» دارای فضائل و رذائلی است. من اگر به فضائل آراسته شود، این فضائل از درون یا بیرون انسان می‌آید؟ ممکن است عده‌ای بگویند انسان در برخورد با جهان بیرون فضائل به دستشان می‌آید اما حال این فضائل کجای بیرون هستند که به درون ما منتقل می‌شود؟ ما اگر تمام کره زمین را بگردیم می‌توانیم فضیلت پیدا کنیم؟

ما انبار فضیلت در بیرون انسان نداریم این فضائل از خود انسان است که به بیرون می‌جوشد. البته برخورد بیرونی آمادگی به انسان می‌دهد و بی تأثیر در انسان نیست. هر برخورد و نگاه کوچک ما به جهان یک تأثیر بر ما می‌گذارد اما آن اثرپذیری از بیرون و محیط پیرامون به ما استعداد می‌دهد تا فضائل درونی‌مان را آشکار کنیم.
چیزی که در درون انسان اصل و منشأ تمام حرکات و سکنات و فعالیت‌های انسان چه فضائل و رذائل است ؛ عقل و اراده است. اگر تمام خصوصیات روحی و جسمی انسان را بررسی کنیم هیچ عنصری نیست که از عقل و اراده بالاتر باشد. بنابراین عقل و اراده در انسان اصل است و فضائل هم از خود انسان است.

حال بحث دیگر این است که آیا اراده بر عقل حکم می‌کند یا عقل بر اراده حکم می‌راند؟ قرن‌ها این بحث بین اشاعره و معتزله و از سوی دیگر حکما و علمای اخلاق مطرح بوده است. این بحث خیلی مهم بوده و پاسخش این است که این دو را یکی کنیم، چرا که هیچگاه این جنگ پایان نمی‌یابد و باید طوری وحدت بین آنها ایجاد کنیم.
اگر انسان عقل را به درستی به کار نبرد منشأ رذائل هم خود انسان می‌شود، هیچ انسانی شرور تر و رذل تر از خود انسان شرور پیدا نمی‌شود. این انسان کسی است که جهان و بشریت را می‌تواند نابود کند.

برخی قائل به اصالت فرد و برخی جمع هستند و دیگران هم به جمع این دو قائل هستند. باید بدانیم که جمع انسان‌های نادان جز نادانی چیزی ندارد در این حوزه آن قدر بحث زیاد است که نمی‌توان اینجا درباره آن صحبت کرد به هر صورت انسان هم به تنهایی نیست انسان بالذات اجتماعی است و به تنهایی نمی‌تواند زندگی کند و اگر هم زندگی کند خیلی دشوار است. بنابراین انسان همیشه بین دو راهی‌های فضیلت‌ و رذیلت، فرد و جامعه، تنهایی و جمع، لذت و الم، رنج و شادی قرار می‌گیرد و اینها همه دوگانگی‌هایی است که در انسان وجود دارد.

من فردگرا به آن معنی نیستم، برای جامعه احترام قائل‌ هستم و به جمع هم اصالت می‌دهم اما یک زمان بحث علمی و یک بحث هم فلسفی است. در کتاب «من و جز من»، بحث فلسفی می‌کنم و باید بدانیم که اگر «من» نباشد، «ما» در کار نیست. جامعه هم از فرد تشکیل شده است ضمن اینکه جامعه هم اصالت خود را دارد و انسان در تنهایی زندگی سختی دارد. من هم هیچوقت با جمع مخالف نیستم اما مثل این است که دید فلسفی اگر داشته باشیم همین نکته را درخواهیم یافت.

کد خبر 586679

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 11 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۰۶:۰۴ - ۱۳۹۵/۰۷/۱۶
    3 0
    خیلی کارش درسته ....
  • بی نام A1 ۰۸:۲۵ - ۱۳۹۵/۰۷/۱۶
    0 1
    استاد. آیا می توانیم من را به معنی خود بگیریم که در طرف مقابل آن فراخود وجود داشته باشد؟ من که خود است به منافع شخصی انسان پرداخته و فراخود یا به سخن دیگر وجدان منافع دیگری را مدام تحت نظر دارد؟ خداوند در قران می فرماید که من بین شما و قلب شما قرار دارم و من چنین برداشت می کنم که برقراری تعادل بین خود و فراخود و ایستادن در میانه شاید راه مستقیم باشد. انسان همانطور که اجازه ندارد به حقوق دیگران تعرض کند اجازه ندارد به حقوق خویش نیز تعرض کند که البته برقراری این تعادل و نگه داشتن شاهین ترازو در میانه بسیار کار دشواری ست. نمی دانم این طرز تلقی من درست است یا نه.
  • سجاد IR ۰۸:۴۹ - ۱۳۹۵/۰۷/۱۶
    1 1
    اولا از کجا می دونیم که "اما بعد از خداوند در عالم، هیچ موجودی جز انسان «من» را نگفته است."؟ کدوم تحقیق فلسفی یا تجربی چنین چیزی رو نشون داده؟ در واقع احتمال اینکه موجودات دیگری غیر از انسان هم "من" گفته اند و می گویند خیلی خیلی بیشتر از آن است که ذهن بطلمیوسی حدس می زند. دوما سئوال "آیا اراده بر عقل حکم می‌کند یا عقل بر اراده حکم می‌راند؟" یک سئوال فلسفی نیست. یک سئوال در مورد عالم واقع است که حدود 100 سال هست که علمای تجربی غربی راههایی برای بررسی آن پیدا کرده اند و نتایج علمی زیادی هم در این مورد منتشر شده است.
  • شمس تبریزی A1 ۱۱:۰۸ - ۱۳۹۵/۰۷/۱۶
    0 1
    سلام. فرموده اید «آیا اراده بر عقل حکم می‌کند یا عقل بر اراده حکم می‌راند؟» به نظرم عقل فاعل است و حکم کردن فعلی است که از آن فاعل صادر می شود و اراده تقدم رتبی بر فعل یا همان حکم کردن دارد، اما در هر صورت اراده قائم به عقل است و نه عقل قائم به اراده. ضمنا به نظرم سوال هم درست مطرح نشده. حکومت عقل بر اراده و یا اراده بر عقل بی معنی است. اراده از عقل صادر می شود اما این به معنی حکومت عقل بر اراده نیست چرا که خود حکومت مسبوق به اراده است. خداحافظ شما