• آثار و کارکردهای خانواده
مارتین سلیگمن، روانشناس نامدار معاصر، در کتاب «کودک خوشبین» برای بدبینی و منفینگری که به عقیده او عادت ذهنی ریشهداری است که عواقب روانی و رفتاری گسترده و مصیبتباری دارد، چهار خاستگاه یا منبع برمیشمارد:
ـ توارث
ـ بدبینی والدین
ـ انتقادهای بدبینانه از جانب والدین، معلمان یا مربیان
ـ تجربیات ناگوار زندگی
اگر تمام یا حتی بخشی از تجربیات ناگوار زندگی را «بحرانها و آسیبهای خانوادگی» بدانیم، بیشتر منابع سازنده شخصیت یک فرد ریشه در خانواده دارند و اینک به اختصار به توضیح هر کدام میپردازیم:
• توارث، عاملی غیرقابل انکار
دانشمندان با استفاده از سه روش تولید مثل انتخابی، مطالعات مربوط به دوقلوها و مطالعات مربوط به فرزندخواندگی سعی میکنند تا سهم توارث را برای هر کدام از ویژگیهای آدمی به دست آورند. از طریق به کارگیری این روشهای علمی ثابت شده است که تقریباً همه خصوصیات انسانی بار ژنتیکی دارند، اما سهم توارثپذیری ویژگیهای جسمی مانند ترکیب چهره، قد، وزن و پس از اینها هوش و تواناییهای شناختی بیشتر است.
مطالعهای که در آن دوقلوهای همسان جدا از یکدیگر پرورش یافته و سپس در بزرگسالی به یکدیگر پیوسته بودند، نشان داد که آنان نه تنها در شباهت ظاهری، بلکه در گویشها، کارهای ذوقی و حتی در انتخاب حیوانات اهلی نیز مشابه بودند. سلیگمن با استشهاد به چندین گروهش مینویسد: «شاید یکی از شگفتآورترین یافتههای حاصل از مطالعه دوقلوها آن است که بین یک چهارم تا نیمی از ویژگیهای شخصیتی عمده ما از والدینمان به ارث میرسند. ویژگیهایی مانند افسردگی، رضایت شغلی، مذهبی بودن، آزادمنشی، اقتدارگرایی و شادمانی تنها معدودی از این خصوصیات هستند و حتی میزان تماشای تلویزیون و احتمال طلاق هم تا اندازهای ارثی هستند.»
لارنس پروین، مؤلف کتاب «شخصیت:نظریه و پژوهش»، حدود 40 تا 50 درصد از ویژگیهای شخصیتی را ارثی میداند، اما هشدار میدهد که از این برآوردها نباید نتیجه گرفت که اینگونه ویژگیها را نمیتوان تغییر داد. حتی قد که به نحوی معنیدار با ژنها تعیین میشود تحت تأثیر تغذیه محیطی میتواند تغییر کند، اما روشن است که دگرگونی صفات و خصوصیاتی که بار ژنتیکی دارند به سرعت و به آسانی صورت نمیگیرد.
لارسن و باس، نویسندگان کتاب «روانشناسی شخصیت» (2008) با استناد به مطالعاتی که با آزمون NEO صورت گرفته است هر پنج صفت بزرگ شخصیتی (Big Five) از جمله برونگرایی و روانرنجوری را تا اندازهای ارثی میدانند و بر این باورند که نوشیدن الکل، سیگار کشیدن، نگرشها، ترجیحات شغلی و حتی جهتگیری جنسی نیز کم و بیش بار توارثی دارند. این پژوهشگران در نتیجهگیری نهایی خود اعلام کردهاند که ویژگیهای شخصیتی 30 تا 50درصد ارثی و 50 تا 70درصد محیطی هستند.
• الگوهای خانوادگی، تاثیرگذاری بزرگ
«دوست صمیمی من به جز یک مورد خاص، فردی سالم و طبیعی بود. آن مورد غیرعادی، هراس زیادی بود که از تلفن داشت. هر گاه کسی به او زنگ میزد، خیس عرق میشد. او که فردی خونگرم و اجتماعی بود، با برداشتن گوشی تلفن نمیتوانست حتی کلمهای بر زبان بیاورد. او به این مشکل خود آگاهی داشت و به خاطر آن احساس خجالت میکرد، اما نمیتوانست منشأ آن را پیدا کند. نه حادثهای آسیبزا به وسیله تلفن، نه ممنوعیتی برای استفاده از تلفن در کودکی و نه هیچ اتفاق دیگری را به خاطر نمیآورد تا اینکه روزی در یک جشن خانوادگی که من در آشپزخانه آنها کمک میکردم پدرش را برای پاسخ دادن تلفن صدا کردند. با شگفتی متوجه شدم که آن مرد بزرگ و خوشصحبت، که تا آن لحظه با گرمی و شوخطبعی با من صحبت میکرد، از عرق خیس شد و زبانش بند آمد. آن روز بود که ارتباط این رفتار پدر و پسر را فهمیدم. دوستم هراس پاسخ دادن به تلفن را آرام آرام در طول سالها از پدر خود آموخته بود.» (کودک خوشبین، ص 123). فرزندان سبک تبیین رویدادهای زندگی را که پایه بدبینی و خوشبینی آنها است، قطره قطره از والدین خود میگیرند و آن را جذب وجود خود میکنند. سلیگمن میان خوشبینی یا بدبینی مادر و فرزندان ـ چه پسر، چه دختر ـ همبستگی قدرتمندی پیدا کرده است. این تأثیرپذیری درازمدت و عمیق از والدین را میتوان در جهتگیریهای سیاسی، هنری، ارزشی، مذهبی، نحوه پوشش، ابراز هیجانها و شیوههای کنار آمدن با فشارهای روانی مشاهده کرد. به عقیده مایکل جافه، نویسنده کتاب «نوجوانی»(1998)، در شروع و ادامه سوء مصرفِ مواد یک نوجوان، پدر و مادر او و خواهران و برادران بزرگترش بیشترین تأثیر را دارند. (ص 521).
بخشی از بیبندوباریهای جنسی و از جمله خیانت به همسر نیز میتواند با یادگیری مشاهدهای که همان تأثیر آرام آرام رفتار الگو بر شکلگیری رفتار فرد است بیان شود. پیامبر بزرگوار اسلام (ص) میفرمایند: «خوشا به حال کسی که مادرش زنی پاکدامن باشد.»
• روش تربیتی والدین، آیندهساز شخصیت فرد
از میان انواع رفتارهای پدر و مادر که مستقیم بر فرزندان اثر میگذارند سبک دلبستگی و شیوه فرزندپروری بیشتر بررسی شده است.
دلبستگی (attachment) تعامل هیجانی بین دو نفر است که آنها را از لحاظ جسمی و مکانی به هم پیوند میزند و تداوم میدهد. کودکان به اولین مراقب خود که عمدتاً مادرشان است دلبسته میشوند، ولی به پدر، مادربزرگ و پدربزرگ نیز دلبستگی پیدا میکنند. دلبستگی برای زنده ماندن و رشد سالم اطفال ضروری است. روانشناسان با مشاهدات دقیق و پیگیر به سه نوع سبک یا کیفیت دلبستگی کودکی دست یافتهاند: دلبستگی ایمن، دلبستگی دوریجو و دلبستگی مقاوم. پژوهشها نشان داده است که کیفیت دلبستگی فرد به مادرش در دوران کودکی بر تمامی روابط شخصی و میانفردی آینده او از جمله بر چگونگی ارتباط او با همسرش تأثیر میگذارد. پدران و مادران از نظر شیوه فرزندپروری، یعنی به کاربردن روشهای مستقیم تربیتی، به چهار گروه بیتوجه، مستبد(زورگو)، آسانگیر و مقتدر تقسیم میشوند.
هر کدام از این شیوههای تربیتی، شخصیت متناسب خود را بار میآورد و رشد میدهد، به گونهای که آثار آن در همه مراحل زندگی آشکار میشود و ادامه مییابد. (برای توضیح بیشتر، مقاله نگارنده با عنوان «پدرومادرهای متفاوت» را در شماره 9 سپیده دانایی بخوانید.)
• بحرانها و آسیبهای خانوادگی و ضرورت بررسی دقیق
پژوهشها نشان دادهاند که درگیریها و تعارضهای پدر و مادر در زندگی زناشویی فرزندان آنها تکرار میشود. هولمن و همکارانش، در مقالهای که در شماره 43 مجله «روابط خانوادگی» منتشر شده است (1994) از بررسیهای گوناگون علمی نتیجه گرفتهاند که کیفیت ازدواج و زندگی مشترک پدر و مادر، پیشبینیکننده ثبات و رضایت زناشویی فرزندان آنها است. امبولیت و رایس نیز در مجله «فرایند خانواده» شماره 28 (1989) از یافتههای پژوهشی خود نتیجه گرفتهاند که گرمی و صمیمیت در محیط خانواده، زمینهساز روابط صمیمانه و مهرآمیز در ازدواج فرزندان است. باربارا دی.آنجلیس در کتاب ارزنده «آیا تو آن گمشدهام هستی؟» آثار زیانبخش 6 بحران خانوادگی را بر زندگی زناشویی کودک آسیبدیده توضیح میدهد. در جدول زیر این ضربههای روحی دوران کودکی و پیامدهای رفتاری و روانی هر کدام را در بزرگسالی و بهخصوص در زندگی خانوادگی فرد آسیبدیده نشان دادهایم.
نظر شما