به نظر من در بین علل گوناگون یکی از مهمترین آن شیوه استخدامهای دولتی و به تبع، شبهدولتی و غیردولتی است، زیرا به عینه مشاهده میکنیم که تاکنون اغلب تحصیلکردهها جذب سازمانهای دولتی شده و یا علاقهمند بودهاند که حقوقبگیر دولت باشند. استخدامهای دولتی عمدتا بر مبنای محفوظات افراد شکل میگیرد و هر کس همانند کنکور بهتر تست بزند و یا از محفوظات بهتری برخوردار باشد موفقتر است و میتواند کارمند دولت باشد. از آنجا که بیشترین استخدامها توسط دولت انجام میشود اگر تغییر سیاست و نگرش در این استخدامها صورت گیرد قطعا بر آموزش ما تأثیرگذار خواهد بود و شیوه آموزشی تغییر خواهد کرد.
سؤالات امتحانی استخدامهای دولتی و یا شبهدولتی برای ورود به مشاغل همانند کنکور کاملا مبتنی بر محفوظات است. میتوان آنها را تجزیه و تحلیل کرد. من این مسئله را با رئیس سابق سازمان امور استخدامی هم در میان گذاشتم و ایشان هم کاملا تأیید کرد. البته میشد از وی سؤال کرد که چرا در زمان مسئولیتش کاری در این باره نکرد. بدیهی است که پاسخ این است که سیستم اجازه نمیدهد و ترجیح دارد به جای فکر اساسی بر وضعیت موجود، کارها ادامه پیدا کند تا آب از آب تکان نخورد و مردم احساس عدم اطمینان نکنند. غافل از اینکه اگر امروز تصمیمهای سخت گرفته نشود باید منتظر روزهای بسیار سختتر برای خود و یا نسلهای آینده بود.
بنابراین سؤال اصلی این است که استخدامهای دولتی تا چه حد ناظر به مهارت است؟ و تا چه اندازه راجع به سوابق کاری است؟
نتیجه این نگرش این میشود که کار و مهارت در اولویت قرار نمیگیرد و کارشناس نظری در اغلب موارد با کوله باری از محفوظات که در صحنه عمل به اصطلاح پیچی را نمیتواند باز کند و در میدان کار شاخ بزی را از هم جدا نمیکند استخدام میشود، ولی در عوض تا بخواهید در کارها مشکل ایجاد میکند وکار ها را بههم میپیچاند که هیچ عاقلی هم نمیتواند آن را باز کند.
بنابراین این گونه افراد که انتخاب میشوند نه کارشناس اند که در امور مختلف نظر دهند بلکه تا مدتها نگاهبانند تا کسی کاری انجام ندهد. تازه آنهایی که نظر میدهند به تجربه کار را یاد گرفتهاند، آن هم با خرابکاریهای فراوان و تازه در این زمان هم یا دستی از دور بر آتش داشته و یا با افراد خبرهای که دارای نفعی بودهاند مشورت کردهاند.
در نتیجه حاصل این استخدامها، گزینش قلم بهدستان پشتمیزنشین ماهری است که کارشان نه راه انداختن کار مردم بلکه پیچاندن آن است، اظهار نظرهاشان در امور مختلف هم غیرکارشناسانه است. و بدیهی است که آموزش کشور را هم بر اساس سلیقه خود تنظیم میکنند. کسانی که خود با مهارت آشنا باشند قدر آن را میدانند و اگر حتی در موضوع کاری خود استخدام هم نشوند با صاحبان حرف و مشاغل به صورت کاربردیتر برخورد خواهند کرد و اظهارنظرهایشان صحیحتر خواهد بود.
باید نوع نگاه به استخدام و شیوه گزینش کارمند تغییر کند تا محصولات مطابق شیوههای درست تربیت و پرورش شوند. نباید در این جا دوگانگی بین آموزش و انتظارات استخدامی وجود داشته باشد.
زندگی امامان را بنگرید: علی در دوران خانهنشینی کار میکرد، کشاورزی میکرد، آبیاری میکرد و چاه حفر میکرد. امام پنجم در سن بالا کشاورزی میکرد، به او اعتراض کردند که در این سن اگر به ملاقات خدا رود شرمنده نخواهد بود و وی پاسخ میدهد که اگر در حین کار به ملاقات خدا بروم بهترین حالات من خواهد بود.
در سیره بزرگان داریم که علاوه بر وظیفه روشنگری و هدایت مردم در سطوح بالا، شغل و کار هم داشتند. علامه شعرانی را میگویند که علاوه بر وظیفه دینی خود شغل داشته است. این الگو برای همه بود. الان بسیار کماند استادان دانشگاهی و یا حوزوی که به غیر از درس دادن کاری بلد باشند. بسیار اندکند حقوقبگیران دولت که منهای آییننامه ها و بخشنامهها که اگر تازه خوب آنها را بدانند و خوب اجرا کنند و موارد مزاحم آن را در آورند، اگر حقوق دولتی آنها قطع شود بتوانند با هنری و مهارتی که دارند زندگی خود را ادامه دهند.
البته دنیای امروز دنیای تخصص شده است. میتوان پذیرفت که در استادی و یا آموزگازی علاوه بر صِرف داشتن محفوظات و انتقال آن، نوعی مهارت در انتقال و تعلیم می تواند مطرح باشد که همگان از انجام آن ناتوان باشند. اگر علاوه بر شغل معمول توانستند با آن درآمدزایی و یا کارآفرینی کنند قابل پذیرش است. به هر حال اگر این موضوع پذیرفته شود در مصادیق آن میتوان بحث کرد و آن را عملیاتی نمود.
اصلا باید نوع نگاه عوض شود تا آموزش درست شود. ما دائما به کارکنان دولت و پشتمیزنشینان فاقد مهارت میافزاییم.
این است وضعیت استخدامهای دولتی. بحث مدیران دولتی از این اسفبارتر است، که خود نیاز به بحث جداگانه دارد که چگونه مدیران و یا اعضای هیئت مدیرهها با رابطه و یا با رانت و یا پرداخت هزینه در قالب هدیه جابهجا میشوند و همواره در پستهای مختلف در حال چرخشاند و نه تنها تجربهای را برای سازمان بهجا نمیگذارند که بدهی و یا زیانهایی را هم تحمیل میکنند. بعد میگوییم چرا اوضاع درست نمیشود!
تهیه شجرهنامه مدیریت در کشور در حوزههای گوناگون و یا به تعبیر امروزی تهیه نقشه جابهجایی مدیران در سازمانها و روابط دوستی و یا فامیلی که با هم دارند و یا از جاهایی سفارش گرفتهاند میتواند این مسئله را بیشتر روشن کند و به نظر من تهیه چنین اطلاعاتی برای آسیبشناسی لازم است. اما چه کسی میخواهد آسیبشناسی کند؟ آن کس که خود در این حلقههاست و یا افراد بینظر و دلسوزی که هم اشراف بر مسائل داشته باشند و هم اگر سمتهایشان گرفته شود هرگز خم به ابرو نمیآورند و تازه خدا را سپاس میگویند که بار امانت از دوششان برداشته شده است. اگر حزب در کشور میبود و دلی برای کشور میسوزاند شاید میتوانست چنین وظیفهای را بر عهده بگیرد.
بنابراین اگر مهارت و مهارتافزایی مد نظر باشد و همه بدانند که به هنگام استخدام مهارت طلب میشود از همان دوران کودکی، پدر و مادر سعی میکنند فرزندان خود را با مهارتها آشنا کنند و این زمینهای برای رشد و شکوفایی و خلاقیت میشود و نظام آموزشی ما از مدرسه تا دانشگاه هم از این وضعیت بیرون میآید.
یکی از مواردی که با کنکور برای ورود به دانشگاهها مخالفت میشود و بهحق هم مخالفت میشود ابتنای آموزش ما بر محفوظات است و اینکه نظام آموزشی جز تربیت افرادی که فقط به حافظه خود متکی هستند بازده دیگری ندارد.
کد خبر 786651
نظر شما